اینبار جوینده یابنده نبود!
- شناسه خبر: 57927
- تاریخ و زمان ارسال: 10 اردیبهشت 1404 ساعت 07:31
- بازدید :
مرتضی رویتوند
عزراییل در قامت یک اربابرجوع، وارد اتاقی در ادارهای دولتی شد و سراغ آقای «مجد» را گرفت. جوانی که درگیر تلفن همراهش بود بیآنکه سرش را بلند کند گفت که آقای مجد به مرخصی رفته است. عزراییل با ناراحتی گفت: «کی تشریف میارند؟»
– هفته بعد.
– چه روزی؟
– خدا میدونه.
عزراییل که سعی میکرد خونسردی خودش را حفظ کند گفت: «پس اگه اومد بگید من اومدم.»
مرد جوان با بیتفاوتی گفت: «شما؟»
عزراییل در حالی که از در خارج میشد زیر گفت: «عزراییل!» و با صدای بلندتری که جوان بشنود ادامه داد: «یه اربابرجوع!»
مرد جوان پوزخند زد: «همه ما اربابرجوعیم!»
چند روز گذشت و عزراییل دوباره به اداره رفت. آقای مجد هنوز از مرخصی نیامده بود. چند روز پس از آن هم به اداره رفت. در اتاق نه آقای مجد بود و نه همکار جوانش. گویا او هم به مرخصی رفته بود. چند روز بعد توانست آقای مجد را پیدا کند اما آقای مجد در جلسه بود و عزراییل به خانهاش بازگشت. عزراییل فردای آن روز هم به اداره رفت و انگار دیگر زمان دیدار آقای مجد بود. اما نه! آقای مجد برای ناهار رفته بود.
روز دیگر هم رفت و آقای مجد انگار به اتاق مطالعه رفته بود. اربابرجوع شگفتزده شد که مگر اداره دولتی اتاق مطالعه دارد؟! به او گفتند که این اداره به فرهنگ خیلی اهمیت میدهد.
صبر عزراییل لبریز شده بود. برای همین در مقابل در اداره نشست تا در پایان ساعت کاری آقای مجد را ببیند. تا شب آنجا بود اما چشمش به جمال آقای مجد روشن نشد چرا که آقای مجد از در دیگر اداره خارج شده بود. روزهای بعد هم عزراییل برای دیدن آقای مجد به اداره رفت اما به دلایلی چون ماموریت آقای مجد، شرکت در اجلاس مدیران، سفر کاری و حتی جلسه دانلود آییننامه، آقای مجد در اتاقش نبود.
حالا سالها گذشته و عزراییل بازنشسته شده است اما هنوز نتوانسته آقای مجد را ببیند.
همین چند روز پیش عزراییل برای استخدام در بخش نگهبانی همان اداره فرم پر کرده است اما نمیداند مسئول استخدام آقای مجد است.