نسخههای گران، جان میگیرند!
امید مافی کی چشمهایم را تر و خشک کند؟ کی دستهای لرزانم را بگیرد؟ کی بر زخمهای ناسورم مرهم بگذارد؟ مرد این حرفها را روی زبانش مینشاند و بعد از فرط غضب اردنگی جانانهای به قوطی خالی کنسرو میزند تا پالتوی سدری مندرسش بیشتر به چشم بیاید. مردی در حوالی چهل سالگی که اماس دارد و توسط مادرش تیمار میشود. حالا اما گرانی دارو یقه او و مادرش را گرفته و قادر نیستند با چندرغاز حقوق از پس نسخه بلندبالای دکتر اعصاب و روان برآیند. مادر که خود عصاکش فرزند است، به جهت گرانی داروها، اعصابش بهم ریخته و در...