بغض زنانهای که در ورزشگاه مردانه شکست
- شناسه خبر: 18848
- تاریخ و زمان ارسال: 29 مرداد 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
آرزو سلخوری
25 مرداد ماه 1402 به یادماندنیترین روز برای بانوان ورزشدوست قزوینی بود. اولین روزی که زنان قزوینی توانستند در جایگاه تماشاچی حاضر شوند و تیم فوتبال محبوبشان را تشویق کنند؛ حضور شیرینی که پس از 22 سال تلاش و انتظار محقق شده بود.
22 سال پیش یعنی تیرماه سال۱۳۸۰، طرح «ورود زنان به ورزشگاهها» با پیشنهاد برخی از نمایندگان تقدیم مجلس شورای اسلامی شده بود و پنج سال پس از آن نیز رئیس جمهور وقت به رئیس سازمان تربیت بدنی دستور داد که جایگاهی برای زنان آماده شود. در این مدت همواره با حضور زنان در ورزشگاه مخالفت شد اما زنان علاقهمند به فوتبال با پنهان کردن خودشان در ظاهری مردانه همواره پای ثابت ورزشگاهها بودند.
مخالفین تاکید داشتند که جو ورزشگاه برای زنان، ناسالم است و حضور در ورزشگاه خواسته تعداد محدودی از بانوان است که قطعا با مخالفت بانوان محجبه روبهرو خواهد شد، رئیس جمهور وقت نیز پس از 5 سال دستور خود را پس گرفت!
در نهایت از سال 97 ایران به دلیل وجود قوانین و پروتکلهای بینالمللی ملزم شد با ورود زنان به ورزشگاه آزادی موافقت کند و چند صد زن بالاخره توانستند در سکوهای ورزشگاه بنشینند و تیمشان را تشویق کنند اما این حضور همیشگی نبوده و در برخی بازیهای محدود زنان اجازه حضور پیدا میکنند.
حالا پس از گذشت 5 سال از اولین حضور رسمی زنان در ورزشگاهها، در دولت سیزدهم با همت تیم شمس آذر قزوین، درهای استادیوم سردار آزادگان قزوین همزمان با روز آزادسازی اسرای 8 ساله دفاع مقدس به روی زنان قزوینی باز شد تا پایانی خوش باشد برای یک چالش چند ده ساله.
500 بلیت در نظر گرفته شده در همان ساعات اولیه به فروش رفت و سکوهای بانوان ورزشگاه در همان دقایق اولیه پر شد و حتی من به عنوان خبرنگار خانم نتوانستم کارت ورود یا بلیت تهیه کنم؛ اما با همکاری جناب اسلامی صدر سرپرست فرمانداری شهرستان قزوین تعدادی بلیت برای بانوان خبرنگار تهیه شد و سعید دقیقی به عنوان سرمربی تیم نیز حمایت و تلاش زیادی برای حضور بانوان خبرنگار انجام داد که بالاخره موفق شدیم در ورزشگاه حاضر شویم.
زنان علاقهمند با شوق و هیجانی وصف ناشدنی خود را به ورزشگاه رسانده بودند، از همه اقشار در ورزشگاه حضور داشتند؛ با لباسهای ورزشی آمده بودند، با لباسهای شیک ومجلسی، با کتانیهای لژدار و با کفشهای پاشنه بلند؛ یکی روسری گلگلی به سر داشت و دیگری چادرش را محکم گرفته بود. اینجا میان زنان فرقی نبود و همه با هم آمده بودند تا تیم محبوب شهرشان را تشویق کنند.
برخی مادر و دختر آمده بودند؛ برخی دوستانه؛ بعضیها در جمعهای همکلاسی و خانوادگی آمدند. برخی عاشق فوتبال بودند و بعضیها اهل فوتبال نبودند اما آمده بودند که برای اولین بار تجربه نشستن بر سکوهای ورزشگاه را در کنار دوستان و خانواده برای خود رقم بزنند. به سراغشان رفتم تا حس و حالشان را بپرسم.
***
رویا 22 ساله است که به همراه سه نفر از دوستانش آمده است، چشمانش از هیجان برق میزند و هر از گاهی از سکو بلند میشود و فریادی میزند؛ فکر میکنم باید از هواداران تیم باشد اما میگوید: من اهل فوتبال نیستم و اگر در مورد فوتبال از من سوال کنی قطعاً نمیدانم، اما وقتی شنیدم خانمها میتوانند برای دیدن بازی به ورزشگاه بیایند به همراه دوستانم به ورزشگاه آمدیم چرا که احساس کردم بالاخره به یک درجه دیگری از آزادی رسیدهایم.
مریم 25 ساله است و به همراه خواهرش به ورزشگاه آمده، او تکواندوکار است و هر از گاهی در شیپور هواداریاش میدمد و با صدای بلندی شعار میدهد «شمس آذر ولوله؛ محبوب هرچی دله»؛ او نیز میگوید: من هم به عشق دیدن ورزشگاه آمدهام اما خواهرم عاشق فوتبال است، نمیدانم در فوتبال چه شعارهایی میدهند از شعارهایی که شنیدیم استفاده میکنیم.
مریم ادامه میدهد: «این حق مسلم ما بود که بعد از سالها تلاش به دست آوردیم، مطمئن باشید که در مسابقات بعدی هم حتماً میآییم تا تیم شهرمان را تشویق کنیم، اصلا از این به بعد من عاشق فوتبال هستم»؛ و دوباره شروع میکند به شعار دادن.
از آنها که فاصله میگیرم زنی میانسال توجهم را جلب میکند که در کنار دخترانش به تماشای فوتبال نشسته است، گمان میکنم که به خاطر همراهی با دخترانش آمده است، اما وقتی صحبت میکنیم ورق برمیگردد، نامش شعله است 52 سال دارد و میگوید: من عاشق فوتبال هستم؛ حتی بارها دست و پاهایم در بازی فوتبال شکسته است البته وقتی بچه بودم؛ اما همیشه دوست داشتم یک روز در ورزشگاه تیم محبوبم را تشویق کنم.
از شمس آذر میپرسم؛ برق چشمانش بیشتر میشود و میگوید: شمس آذر قهرمان همیشگی ما است، این مدت برای از دست دادن امتیازهایش بسیار ناراحت بودم. آخر چرا باید یک نفر با تیم این کار را بکند و امتیازمان کم شود!؟
در این میان دخترش میگوید مگر چه اتفاقی افتاده است؟ شعله هم بدون توجه به من شروع میکند از جریان کم شدن امتیاز شمس آذر صحبت کردن و با جزئیات تمام همه چیز را تعریف میکند؛ با دیدنش خوشحال میشوم که بالاخره بعد از گذشت 5 دهه از زندگیاش توانسته به ورزشگاه بیاید؛ زن خانهداری که کسی حتی تصور نمیکند فوتبالی باشد.
از او که فاصله میگیرم، مونا مرادی را میبینم؛ خانم چادری و محجبهای که در فعالیتهای اجتماعی پیشقدم است؛ مونا هم میگوید: عاشق فوتبال هستم و از وقتی پایم را به ورزشگاه گذاشتم بغض عجیبی در گلویم است، نمیدانم چرا این سالها ما را از دیدن فوتبال در ورزشگاه محروم کردند، آن هم به این بهانه که مردان فحش میدهند و فضا برای زنان خوب نیست! در حالی که ما هیچ صدایی از آن طرف نمیشنویم و اینقدر غرق در خوشحالی هستیم که هیچ چیز دیگری توجهمان را جلب نمیکند. سالها این کار مباح را به بحران و حسرت برای ما تبدیل کردهاند و حالا خوشحالیم که اینجا هستیم.
مونا و دوستانش و چادریهای زیادی در ورزشگاه هستند که با دیدن ورزشگاه بغض کردند؛ همان زنانی که برخی آنها را مانع باز شدن ورزشگاه میدانستند و میگفتند به نظرتان یک زن چادری حاضر میشود به ورزشگاه برود!؟
آری حاضر میشود مانند مونا، مانند مریم، مانند زهرا، مانند مطهره و فاطمه همه آمدهاند؛ تشویق میکنند، فریاد میزنند، هیجان دارند و امید!
از آنها دور میشوم دختران نوجوان توجهم را جلب میکنند، همکلاسیهایی که به همت مدیرشان خانم شریفی به ورزشگاه آمدهاند؛ زهرا شریفی مدیر هنرستان تربیت بدنی و علوم ورزشی دخترانه استان که میگوید: شبی که بلیتفروشی شروع شد نشستم پای سیستم و برای بچهها بلیت خریدم، از همه کد ملی را گرفته بودم.
شریفی میگوید: آمدن بچهها به ورزشگاه میتواند مانند یک درس عملی باشد، بانوان همیشه در همه عرصهها پیشرو بودند؛ در میادین ورزشی هم افتخارآفرینی میکنند؛ ما در استان ورزشکاران خانم در حد بینالمللی داریم که در میادین ملی و بین المللی حاضر میشوند اما اجازه حضور در ورزشگاه را نداشتند!
وی ادامه میدهد: قطعا این حضور میتواند اثرات مثبتی در زندگی اجتماعی و شخصی بچهها داشته باشد و از طرفی جو سالم ورزشی را تجربه میکنند، حیف است که اجازه ندهیم زنان ما به ورزشگاه بیایند.
از آنها دور میشوم و سراغ همکاران خبرنگارم میروم که به دلیل قوانین موجود نتوانستهاند در جایگاه خبرنگاران حاضر شوند چون خانم هستند؛ برخی گلایه دارند و برخی همین حضور در بین تماشاچیان را قدر میدانند.
زهرا عبداللهی سردبیر خبرگزاری ایسنا میگوید: جو ورزشگاه بسیار خوب و مثبت است، حضور بانوان هم باعث میشود که جو مثبتتر شود، اما خبرنگاران خانم هنوز به رسمیت شناخته نشدهاند و اجازه ندارند به نزدیکی زمین بروند، در جایگاه خبرنگاران حضور پیدا کنند و حتی در نشست خبری پایان بازی خبرنگاران خانم جایی ندارند!
وی ادامه میدهد: عکاسان خانم هم اجازه ندارند وارد میدان شوند و فقط میتوانند در بین تماشاگران خانم باشند. این در حالی است که خانم مونا هوبهفکر، عکاس خبرگزاری ایسنا در تهران به عنوان عکاس در مسابقات جام جهانی حضور داشته است؛ باید در این خصوص تجدیدنظر شود تا خبرنگاران بتوانند به حق اولیه خود که تهیه خبر است برسند.
از دوستان خبرنگارم دور میشوم، صندلیهای سکوی پایین خالی است و خانمها اجازه نشستن بر روی آن را ندارند چون نزدیک زمین بازی است. برایم جای سوال است؟! دیدن حنا خلج تنها عکاس بانوی حاضر در زمین که اجازه عکاسی از میدان را نداشت و در طول بازی در بین این صندلیهای خالی قدم میزد و حسرتش را به نمایش میگذاشت؛ تنها تصویر تلخ این بازی بود.
همه آمدند، تشویق کردند، فریاد زدند و انرژیشان را خالی کردند و رفتند؛ تیم شمس آذر به برد نرسید و مردان کمکم جایگاه را بعد از گل دوم هوادار ترک کردند اما زنان همچنان در سکوها ماندند و لبخند گوشه لبشان بود؛ زنان قزوینی برای اولین بار تجربه کردند که در محیطی جدید هیجانشان را تخلیه کنند و با آرامش مضاعفی به خانه برگردند.
آن روز شمسآذر قزوین توانست آدرنالین مضاعفی به زنان قزوینی تزریق کند و روح امید و شادی را به آنها هدیه دهد. کاش نادیده گرفتن خانمهای خبرنگار کاممان را تلخ نمیکرد تا مزه این پیروزی را بیشتر میچشیدیم.