روز خبرنگار، روز گل و شیرینی، روز توجه
- شناسه خبر: 40535
- تاریخ و زمان ارسال: 17 مرداد 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
مرتضی رویتوند
چند سال پیش در یک خبرگزاری مهم به عنوان خبرنگار فعالیت میکردم. در همان سالها در یک مهمانی با آرش آشنا شدم که آدم بسیار موفقی بود. پزشک بود و جدا از آن، مدیر چند شرکت معتبر صادرات و واردات هم بود.
در آن مهمانی هر کسی از شغل و موفقیتهایش میگفت؛ من هم برای اینکه کم نیاورم کلی از جذابیتهای شغل خبرنگاری گفتم. آرش بیش از دیگران با هیجان به حرفهایم گوش میداد. همان شب از من خواست یک روز کاری، این شغل جذاب را تجربه کند و کنار من باشد. من هم با آن تعریفهایی که کرده بودم چارهای جز پذیرش نداشتم.
قرار شد فردای آن روز در تمام مراحل کاری کنارم باشد. از خوششانسی یا شاید بدشانسی او، فردای آن روز، روز خبرنگار بود. صبح، پیش از من در محل کارم بود. در همان ساعتهای نخست به مناسبت روز خبرنگار به ما خبرنگاران یک شاخه گل دادند. آرش چشمانش از هیجان برق میزد. پس از آن به جلسهای رفتیم و چند مدیر عالیرتبه استانی تقریبا یک ساعت و پنجاه و دو دقیقه از ما خبرنگاران تعریف کردند که: «شما چهقدر خوب هستید و اصلا جهان به خاطر حضور شما ساخته شده است و شما هستید که چشم بینا و گوش شنوای جامعه هستید!» ناگفته نماند که به ما یک کارت هدیه هم دادند. مبلغ کارت آنقدر ناچیز بود که نگذاشتم آرش مبلغش را ببیند.
اما آرش به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود: «چه توجهی! خوش به حال شما خبرنگارها!» در چند جای دیگر شهر هم برای ما فرش قرمز پهن کرده بودند که انگار ما خبرنگارها بسیار برای همگان به ویژه مسئولان مهم هستیم. در آن روز ما در چندین جلسه تقدیر و تشکر از خبرنگاران شرکت کردیم و با گل و لبخند از ما پذیرایی شد. در پایان آن روز آرش به آدم دیگری تبدیل شده بود؛ پیوسته از اهمیت شغل خبرنگاری و جذابیتهای آن میگفت. سرانجام به من گفت که تصمیم گرفته است که از همه شغلهایش استعفا دهد و خبرنگار شود! هر چه خواستم به او غیرمستقیم بفهمانم این توجهها به خبرنگاران فقط برای همین یک روز بوده است متوجه نشد که نشد. بعدها شنیدم او همه شغلهایش را رها کرده و خبرنگار شده است. پس از آن روز دیگر از آرش خبری نداشتم تا آنکه همین چند روز پیش آرش را دیدم که با حالی نزار کنار جوی آب نشسته بود و ساعتها به افق مینگریست.