(ویژه نامه حضرتی) تعبیر خواب چشمهای باز
- شناسه خبر: 19426
- تاریخ و زمان ارسال: 5 شهریور 1402 ساعت 02:51
- بازدید :
سید مرتضی معراجی
آشنایی این بنده با استاد «محمد علی حضرتی» مربوط میشود به چند سالی بعد از هجرت از کرمانشاه (1379هـ.ش) و بخش دوم زندگیام در دیار قزوین که با این حساب میشود گفت تقریبا نزدیک هفده هجده سالی است مورد لطف ایشان قرار گرفتهام و طی این دوران به مرور در یافتهام که استاد محمدعلی حضرتی یکی از مشاهیر معاصر قزوین است و گمان نمیکنم کاری فرهنگی در این دیار انجام بگیرد و ایشان دستی در آن نداشته باشند.
هنرمندی با ذوق و هوش سرشار و حافظه و آگاهی فراوان درباره ادب و فرهنگ و هنر که بر اساس خطوط اصلی زندگی شصت سالهاش، در سال 1342 در شهر قزوین چشم به جهان گشوده و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را همانجا به پایان برد و تا مقطع کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس تهران ادامه تحصیل داده است. البته ورودش به دنیای فرهنگ و هنر و ادب از حدود ده سالگی شروع میشود.
وی در رشتههای مختلفی چون «عکاسی»، « تئاتر» و «خوشنویسی» طبعآزمایی کرده و در همه موارد به شهرت در میان همگنان خود رسیده و حتی هشت نمایشگاه انفرادی عکس در ایران و خارج از کشور برپا نموده است.
ظاهرا آنچه که بیشتر در کارنامه ایشان خودنمایی میکند کارهای ادبی و تحقیقی اوست؛ شهرت ایشان به عنوان «شاعر» و همچنین «محقق تاریخ و هنر و فرهنگ قزوین» زبانزد و مورد تایید همه اهل فرهنگ این دیار است؛ چنانکه در دوران بعداز انقلاب از بنیانگذاران محافل ادبی و فرهنگی قزوین، چون «کانون ادبی سحر» و «مرکز هنرهای ادبی عبید » بوده است و کتابهایی چون «ستایش امیرالمومنین در سرودههای سخنوران قزوین» و «دریچهای به دروازه بهشت» را به رشته تحریر در آورده است.
استاد حضرتی همچنین در رشته گردشگری و آشنایی و شناخت جلوههای گردشگری ایران و قزوین چنان فعال بوده است که آثاری چون «قزوین آئینه تاریخ»، «طبیعت ایران»، «راهنمای گردشگری قزوین» و «نسیم فرهنگ و هنر قزوین» (در دو جلد) را به دست انتشار سپرده است و بنده کارهای دیگری چون کتابی در معرفی ایشان از بقعه «چهارانبیاء» یا همان «پیغمبریه» قزوین دیدهام و میدانم اطلاعات و تلاش ایشان در این وادی تا مدیرکلی اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان پیش رفته است.
همانطور که همگان میدانند بخش دیگری از زندگی ایشان برمیگردد به فعالیتهای سیاسی و کسوت رزمندگیشان در جبهههای هشت سال جنگ تحمیلی و دلاوری و جانبازی او که خود حدیثی مفصل و جداگانه است و شرحش را باید به اهلش واگذار کرد.
اما آنچه که این قلم قصد ورود به آن را دارد کند و کاوی در ساحت شاعرانگی ایشان آن هم با نگاهی به کتاب «با چشمهای باز خواب میبینم»، گزیده اشعار، نشر«تکا»، تهران، 1387 است که تقریبا همان زمان و اگر درست یادم باشد جهت صحبت در آیین رونمایی کتاب، یادداشتبرداری کردهام و اکنون قصد دارم مکتوبش کنم. دلیل این کار هم تلفنی است که در تاریخ 28 تیرماه 1402، جناب استاد «حسن لطفی» به بنده زدند و خبر از بزرگداشت «استاد حضرتی» دادند با تاکید بر این موضوع که آخرین فرصت دریافت مطلب در اینباره اول مرداد ماه سال جاری است. چارهای نبود جز اینکه در این فرصت کم به یاد یادداشتهای مزبور مراجعه کنم و همراه با غزلی که روزگاری به هنگام بیماری استاد برایشان قلمی کرده بودم، تقدیم نمایم تا بخشی از سهم خود را در بزرگداشت مردی که در غریبی مورد لطفش قرار گرفتهام را بپردازم و دینی ادا کنم.
یادآور میشوم که «استاد محمدعلی حضرتی» از سرودههای خود کتابهایی با عناوین «شعله در خیمه ابر»، «خورشید بر نیزه»، «عاشقانههای کبود» و «آوازهای واژگان لال» را منتشر کردهاند و این کتاب برگزیدهای از سرودههای همان کتابها، به جز «خورشید بر نیزه » است.
الف) گزارش آماری اشعار
در آغاز نگاهی آماری میکنیم به مجموعه تا ببینیم با چه نوع اشعاری و به چه اندازه روبرو هستیم. کل کتاب 119 عنوان شعر از سه کتاب «شعله در خیمه ابر (1374)»، «آوازهای واژگان لال (1384)» و «عاشقانههای کبود (1384)» را در خود گنجانده است؛ یعنی تمامی اشعار هر سه کتاب به استثنای 12 عنوان شعر؛ از این میان ما با 54 شعر سپید، 32 غزل، 19 رباعی، 6 نیمایی، 3 مثنوی (1 غزل مثنوی) روبرو هستیم که در تحلیل انواع شعر در این کتاب و بسامد آنها میتوان به نتایج ذیل اشاره کرد:
ـ «شعرسپید» 50 درصد عناوین را به خود اختصاص داده است که میتواند گویای این نکات باشد که: 1- شاعر به نوجویی و پیشرو بودن علاقمند است و دقّت دارد. 2- تئوریهای جدید شعر را میشناسد و از آنها استفاده میکند. 3- ذهنیت شاعرانه خود را نمیخواهد در قید و بند و قالبها محدود کند. 4- جوهره شعر را چیزی غیر وزن و قافیه میداند. لازم به ذکر است که با توجه به شعر سپید زمانه، به نظر میآید شاعر در سیدسرایی و نوجویی نمیخواهد از برخی حد و مرزها عبور کند و این شاید بر میگردد به این که در ذهنیت شاعرانهاش «معناگرایی» بیش از «ساختگرایی» اهمیت دارد.
ـ بعد از شعر سپید از نظر آماری تعداد «غزل»ها رتبه دوم را دارد که نشان میدهد شاعر 1- با شعر کهن، بخصوص قالب محبوب شعر فارسی یعنی غزل هم آشناست، هم علاقمند و هم عجین 2- نمیخواهد به طور کلی از گذشته شعر فارسی دل بکند و در واقع هم شعر سنتی را دارای ظرفیت بیانی ـ حتی در زمان حال ـ میداند و هم مهارت استفاده از همه امکانات شعر کهن را دارد. 3- همراه با جریان شعر رسمی دوران یا به قولی شعر انقلاب است که تقریبا از نظر ادبی به دلایلی از جمله ماهیت انقلاب، نگاهی به سنتها و بازگشت به خویش گذشته دارد.
ـ قالب مورد علاقه شاعر پس از غزل «رباعی» است که تقریبا از نظر تعداد در این کتاب برابری میکند با بسامد غزلها که علاوه بر تایید مباحث غزل ـ یاد شده در بالا ـ ؛ میتواند گویای این نکات نیز باشد: 1- شاعر به ایجاز گویی معتقد است و به آن میپردازد. 2- شعرش حاصل لحظههای شاعرانه است و در لحظه شعر میگوید و نمیخواهد آن لحظات را بالاجبار کشدار کند . 3- قالب رباعی را هم مثل غزل هنوز دارای ظرفیت بیان شعر میداند و به آن علاقمند است.
ـ پس از انواع و قالبهای یاد شده نوبت به اشعار «نیمایی» میرسد که اول از هر چیز باید به نکتهای ظریف توجه کنیم و آن ارتباطی است که شاعر بین «رباعی» و «شعر نیمایی» برقرار کرده است، یعنی 60 درصد رباعیها را از نظر شکل ظاهری و سطربندی و حروفچینی به صورت شعر نیمایی درآورده است که نشان میدهد 1- اگر چه بسامد استفاده از قالب نیمایی در کتاب او پایین است، اما علاقه و شناخت او درباره شعر نیمایی آمار معناداری را نشان میدهد 2- از این که قالب نیمایی مغفول مانده هم آگاه هست و هم به این امر راضی نیست.3- با نیما و شعرش و آموزههای آن آشناست و از رابطه ظریف بین شعر نیمایی و شعر سنتی آگاه است و آن را به نمایش میگذارد.
ـ آخرین قالبی که از نظر آماری در این کتاب به چشم میآید، قالب «مثنوی» است. قالب مثنوی اگر چه ماهیتا قالبی برای سرودن منظومهها و حکایات است اما در برهه از زمان حاضر به دلایلی که جای بحث دارد از سوی شاعران همراه انقلاب مورد توجه قرار گرفت و شاعر ما نیز ـ اگرچه با هماهنگی موضوعی ولی ـ به نظر میآید برای این که مهارت خود را در این قالب هم نشان دهد و از قافله به راه افتاده عقب نگیرد، دست به کار مثنوی سرایی شده است و در این موج، کشتی خود را هم به ساحل مقصود رسانده است، به ویژه که از «غزلمثنوی» هم که تقریبا برساخته و یکباره مورد توجه گروه شاعران همراه انقلاب شد چشم نپوشیده است و همه اینها نشان دهنده این است که : 1- با جریانات رسمی شعر روزگار خود آشنا و همراه است. 2- در هر قالبی توانایی آن را دارد که حس شاعرانه خود را بیان کند. 3- از این که به راههای مختلف قدم بگذارد، هراسی ندارد.
ب) گزارش کوتاه محتوایی
بدون تردید «استاد محمدعلی حضرتی» از جمله شعرای «انقلاب» هستند. البته اگر بپذیریم که از نظر زمانی و تاریخی تمام شعرهایی که همزمان با رویداد انقلاب سروده شده «شعر انقلاب» خواهد بود، باید به شعرایی چون جناب «حضرتی» عنوان «شعرای همراه انقلاب» بدهیم.
پس برای بررسی محتوایی شعر این کتاب باید نگاهی کلی به شعر و شعرای «همراه انقلاب» داشته باشیم تا بتوانیم اشعار ایشان را در این دایره و گستره به تماشا بنشینیم. اما از آنجا که این وجیزه گنجایش تفصیلی جریان «شعرانقلاب» از هر نوع را ندارد، مجبوریم نگاهی بسیار کوتاه و اجمالی از زاویه دید این قلم داشته باشیم تا کار گزارش محتوایی اشعار کتاب نیز به سامان برسد.
شعر شاعران همراه انقلاب، پس از سمت و سو پیدا کردن جریان خیزش انقلابی، با کمک جوانانی که به هنگام انقلاب دوران کودکی و نوجوانی خود را طی میکردند و با همان شور و هیجان میبالیدند، راهی از شعارزدگی به سوی شعر آرمانی (متعهد اجتماعی- سیاسی ) پیدا کرد و هنوز در جریان بود که جنگ تحمیلی رنگ و حال و هوای دیگری به آن داد و پس از هشت سال جنگ بیامان و دفاع جانانه مردم و همزمان کشمکشهای سیاسی داخلی و تغییر وضعیتهای جریان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی؛ جریان شعر نیز پستی و بلندیهای مختلف و امواج گوناگونی را پشت سر گذاشت تا به دورانی رسید که ما در آن میخواهیم به گزارش سرایش یکی از رهروان این جریان در قزوین بپردازیم.
در سیر بسیار مجملی که از زمانه گفتیم شعر همراه انقلاب نیز برای خود دورانهایی را طی کرد و همراهان این جریان با توجه به رویدادهای زمانه به افکار و باورها و دیدگاههای جدیدی میرسیدند و آنچه مشهود بود «شعر انقلاب» همانطورکه اشاره شد نخست از برهه «شعاری» به حیطه «شعر آرمانی» رسید؛ آنگاه در واقعه جنگ، شعری «حماسی ـ احساسی» شکل گرفت و سپس شاخههای دیگری بر این اصل رستند که البته برخی از آنها پیوندی بودند و ریشه در گذشتهها داشتند و به اجمال این قلم آنها را چنین تقسیمبندی میکند: شعرهای «آیینی- مذهبی»، «مناسبتی و بزرگداشتها»، شعر«حسرت» برگذشته و جا ماندن از قافله (شهدا و..)، شعر «گلایه» از اوضاع زمانه (حتی عامه مردم) و به دنبالش شعر «عتابی» نسبت به طیفی از مسئولین سیاسی ـ اداری (حتی مردم)، همچنین شعر «واقعیت» و انعکاس وضعیت و جامعه واقعی و ملموس … و عاقبت شعر غنایی «عاشقانه» (شاید هم عارفانه).
اکنون با توجه به اشارات بالا چند نمونه از سرودههای جناب «محمدعلی حضرتی» را در مجموعه «با چشمهای باز خواب میبینم» را معرفی میکنیم:
ـ شعر «حسرت»: «پاییزی (1) و(2)»، «غزل سنگ صبور»
ـ شعر «مناسبتی و بزرگداشتها» به یاد شهدا و دوستان رزمنده: «یوسف»، «غزل دلشوره» و همچنین در وقایع طبیعی و … «ویرانی آسمان»
ـ شعر «واقعیت»، تصویر جامعه از دید شاعر: «سال خوب، سال خوک»، «گزارش»های 12 تا 16
ـ شعر «عتابی»: شاید رو به مردم، «پرهیز» و به مسئولین جامعه «ستاره دنبالهدار»
ـ شعر «عاشقانه» که تصویر کننده بخش نهانی شاعرانقلابی است: «غزل سلام»
ـ شعر «آئینی/مذهبی» که البته اینجا میتواند آمیخته به فضای زمانه هم باشد: «بانوی آب و فدک» و «انتظار»
بازنویسی 30/4/1402
به دیدن استاد محمدعلی حضرتی میرفتیم که
از بستر بیماری برخاسته بود و من گل و شیرینی
نداشتم، در راه برایش این ابیات را نوشتم:
سری که در همه جا سروری سرافراز است
اگرچه در خور آرام و بالش ناز است
ولی نگنجد در باوری که با بستر
به خورد و خفتن راحت قرین و دمساز است
بگو به «حضرتی» آن جان نثار حضرت دوست
که عمری آنان را رمز و نکته و راز است
قلم بگیر و دوباره به عرصهها باز آی
که نثر تو همه سحر است و شعر اعجاز است
بگو بخوان و بمان تا کسی نپندارد
که گرگ، شیرِنر و کبکِ درّهها، باز است
بگو که مثل تو را هیچ نیست پایانی
به هر کجا که در آیی تو، باز آغاز است
مرا که مرغ غریبی در این چمن هستم
هر آن کجا که تویی، آسمان پرواز است
مرداد 1394