چرا قزوین اصفهان نمیشود؟!
- شناسه خبر: 11408
- تاریخ و زمان ارسال: 30 فروردین 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
ولیا… حسینزاده
قزوین در دوره صفویه 57 سال پایتخت ایران بوده است و به دلیل پایتخت بودن در دوره صفویه، پیش از اصفهان تقریبا هر آنچه که در اصفهان هست را در ابعاد کوچکتری در خود جا داده است؛ لذا قزوین از آن دسته شهرهایی است که تاثیر فراوانی بر روی فرهنگ اجتماعی و شکوفایی مردم ایران گذاشته است.
امروز اصفهان در بسیاری از عرصههای مختلف صنعتی، گردشگری، تاریخی، هنر و … در تراز استانهای پیشرو کشور محسوب میشود، اما مهمترین ظرفیت و دلیل که توانسته سایر ظرفیتهای اصفهان را در مسیر شکوفایی و بالندگی قرار دهد وجود نیروی انسانی کارآمد است.
با مرور تاریخ معاصر استان اصفهان میتوان دریافت که در این استان شخصیتها و جریانات سیاسی مختلف در ادوار مختلف از جمله در دهههای اخیر با نامهای مختلف از جمله اصلاحطلب و اصولگرا که به لحاظ اندیشهای اختلاف و فاصله فراوان دارند فعالیت داشته و دارند.
در دههی شصت و هفتاد فعالیتهای سیاسی جریانات سیاسی استان اصفهان به علت خودخواهی، خودمحوری در جهت تخریب و حذف یکدیگر بود و این رقابتهای ویرانگر تا سطح ملی امتداد پیدا میکرد و همین امر علاوه بر اینکه انرژی جریانات سیاسی را هدر میداد، خسارتهای بسیار زیادی را به مردم و استان اصفهان تحمیل میکرد؛ تا اینکه در دورهای چهرهها و شخصیتهای سیاسی استان اصفهان دریافتند که بازنده اصلی دعواها و درگیرهای لجوجانه و بچهگانه آنها مردم و استان است و همین امر موجب هدررفت سرمایههای مادی و معنوی استان و در نتیجه عقبماندگی شده است لذا با استفاده از هنر گفتگو، تحمل و اعتماد دامنه اختلافات، درگیری و رقابتهای سیاسی خود را محدود به درون استان کردند و در سطح ملی و کلان در راستای دفاع از منافع مردم و استان نسبت به یکدیگر همافزایی و همپوشانی پیدا کردند و شاید بتوان گفت رنسانس توسعه همهجانبه استان اصفهان از این مقطع آغاز شد.
اما علیرغم اینکه استان قزوین در طول تاریخ در دامان خود بزرگان بسیار زیادی را تربیت کرده است و از ظرفیتهای فراوان خدادادی در بخشهای مختلف برخوردار است تاکنون آنگونه که شایسته بوده نتوانسته مسیر توسعه و شکوفایی ظرفیتها را طی کند که یکی از دلائل اصلی عقبماندگی استان و عدم شکوفایی ظرفیتهای آن را میتوان در کشمشهای جریانات مختلف سیاسی، عدم گفتوگو، عدم اعتماد و رقابتهای مخرب چهرههای برجسته استان که نسبت به یکدیگر روحیه تضعیف، تخریب و حذف بویژه در سطح ملی را دارند، جستجو کرد.
شواهد و قرائن نشان میدهد بیشتر شخصیتهای حقیقی و حقوقی استان قزوین که مسیر اتوبان قزوین به تهران را به مقصد نهاد ریاستجمهوری، وزارتخانهها، نهادهای نظارتی و … طی میکنند و یا خطوط تلفنی که از استان قزوین به این نهادها متصل میشود و یا حتی نامهها و عریضههای محرمانهای که از استان قزوین به تهران ارسال میشود در جهت تامین منافع مردم و یا حمایت از مدیران و نیروهای بومی استان نیست، بلکه بیشتر این ارتباطات در جهت تضعیف، تخریب، حذف و به نوعی هوا کردن نیروهای انسانی استان در سطح ملی است.
مستمر شنیده میشود که نیروهای بومی استان قزوین با توجه به توانمندی و شایستگی گزینههای مطرح برای در اختیار گرفتن مسئولیتهای ملی بودهاند اما ناگهان با ارسال طوماری از استان و یا تماس تلفنی افراد کوتهبین نیروی توانمند استان قزوین از بین گزینههای مطرح برای در اختیار گرفتن مسئولیتهای بزرگ ملی کنار گذاشته شدهاند.
این سطح از خودزنی، تضعیف و تخریب نیروها و جریانات سیاسی استان نسبت به یک دیگر چنان گسترده، شدید و دور از انتظار است که تصمیمگیران سطح کشور را متعجب کرده است که چرا کینه، نفرت و حسادت نیروها و جریانات سیاسی استان قزوین نسبت به هم چنان شدید و عمیق است که حتی تحمل بکارگیری همشهریان خود در پستهای ملی و بزرگ را هم ندارند.
در استان قزوین به جای آنکه منافع سیاسی و گروهی جریانات و چهرههای سیاسی در جهت منافع مردم و استان هدایت شود این منافع مردم و استان است که در جهت تامین منافع رقابتهای ناسالم سیاسی و لجوجانه جریانات مختلف سیاسی فدا و هزینه میشوند.
در واقع برخی از جریانات فعال و پرنفوذ و تربیوندار استان قزوین دوست ندارند که توسعه استان و سرازیر شدن اعتبارات و امکانات ملی به استان به نام جریان و شخصیتهای رقیب آنها ثبت گردد لذا به دلیل حسادت و کوتهبینی از تمام ظرفیت خود حتی روشهای غیراخلاقی برای تخریب و حذف شخصیت و جریانات سیاسی و در نهایت عدم موفقیت رقیب استفاده میکنند.
امروز چون برخی از شخصیتها و جریانات سیاسی استان قزوین اعتراضات و نزاع درون خانوادگی را تا سطح ملی ادامه میدهند و حاضر به گفتوگو بین خود نیستند، مدیرانی که چند صباحی مهمان مردم استان قزوین هستند تا رزومه آنان برای در اختیار گرفتن پستهای بالاتر پر شود و دوران آزمون و خطا را در استان قزوین سپری کنند از فضای پرکینه، پرتشتت و خودزنی نیروهای بومی استان برای سپردن مسئولیت بزرگ استان به دوستان گرمابه و گلستان و مدیران ضعیت که بتوانند بر آنان تسلط و فرمانروایی داشته باشند استفاده میکنند.
شاید یکی از دلائل پررنگ شدن حذف منافع مردم و استان قزوین به این نکته برمیگردد که نقش شخصیتهای کاریزما، بلندنظر، آیندهنگر، دلسوز و ریشهدار استان قزوین در سپهر سیاسی استان و معرفی مدیران توانمند و کارآمد کمرنگ شده است و انتخاب و معرفی مدیران استان در اختیار افراد کوتهبین، تازه به دوران رسیده، کوچک، منفعتطلب و … قرارگرفته است.
به هرحال بزرگان و شخصیتهای برجسته استان باید از تجربههای تلخ و شکست خورده و خسارتبار خودزنیهای گذشته و همچنین تجربههای موفق سایر استان ها از جمله اصفهان، کرمان، در حمایت از نیرویهای بومی و …. درس بگیرند و راه میانه را برگزینند تا بیش از این تاروپودهای توسعه استان را به زلف خودخواهی و منیتهای خود گره نزنند بلکه تارهای گسستهی وحدت و همدلی را به پود مهربانی و یکدلی و گفتگو گره بزنند و پارگیها را رفو و پنجهی پرخاش را به نرمهی نوازش بدل و جدال را به گفتوگو و مفاهمه گره بزنند و همسایه به همسایه و شهروند به شهروند، کوی به کوی و شهر به شهر، خانهای پدری را از گسست خصومت به پیوستِ عطوفت بازسازی کنند تا استان قزوین بتواند به جایگاه شایستهای خود دست پیدا کند.
بیشک سر بر دوش بیگانه نهادن از سوی هر یک از جریانات سیاسی استان رخ دهد مذموم و ناپسند است که نامحرمان به دروغ خود را دایه مهربانتر از مادر برای ما معرفی میکنند؛ لذا اگر بزرگان و جریانات سیاسی مرکز استان در عین کثرت به وحدت و گفتگو و اعتماد در زمینه منافع کلان مردم و استان برسند این فضای مثبت به دیگر مناطق استان که در آنها نیز آتش اختلافات زبانه میکشد تسری پیدا میکند.
و سخن پایان با توجه به اینکه هر چند با توجه به شرایط حکمرانی فعلی کشور امکان پایتخت شدن مجدد قزوین دور از ذهن و غیرواقعی به نظر میرسد اما با توجه به اینکه همه ما در استان دارای سرگذشت و سرنوشت مشترک هستیم میتوان با وحدت و همافزایی دلسوزان، شخصیتها، جریانات سیاسی حول محور منافع مردم شاهد شکوفایی ظرفیتهای مادی و معنوی استان قزوین بود و مجدد نقش و جایگاه قزوین را در ایران بزرگ و درخشان و چه بسا برجستهتر از اصفهان کرد.