شناخت اسطورهها سینما را زیباتر میکند
- شناسه خبر: 26401
- تاریخ و زمان ارسال: 22 آذر 1402 ساعت 07:45
- بازدید :
محمدرضا مقدم
اسطورهشناسی و واکاوی اسطورههای کهن یکی از موضوعاتی است که در کشور ما و در حوزه علوم انسانی آنطور که شایسته و لازم است به آن پرداخته نشده. با وجود این که بسیاری از متون کهن ادبیات ما آمیخته با اسطوره است ولی محققان در شناسایی و معرفی آن تلاش مجدانهای نداشتهاند. اسطورهها و باورهای کهن فقط منوط به ادبیات نمیشود و در ادبیات داستانی و نیز سینما حضور جدی دارد. بسیاری از سینماگران معروف جهان با بهرهگیری از اسطورههای کهن مفاهیم مدنظرشان را به مخاطب منتقل میکنند و یا با بهرهگیری از همین اسطورهها مخاطب را به یک چالش دعوت میکنند تا بعد از تجزیه و تحلیلهای فروان به منظور فیلمساز دست یابند.
اوج بهرهگیری از اسطوره در سینمای ایران را باید در آثار بهرام بیضایی کارگردان بزرگ و صاحب نام سینما جستوجو کرد. اکثر آثار این فیلمساز آمیخته به اسطوره و کهن الگوها میباشد. مخاطب عام که اطلاع چندانی از مباحث اسطورهشناسی ندارد و قادر به تفکیک و تطبیق اسطوره نیست قطعا نمیتواند نمود این مباحث را در آثار سینمایی متوجه شود. کتاب «از اسطوره تا سینما» نوشته ندا خوئینی اسطورهشناس و شاهنامهپژوه، یکی از کتب با ارزش در این زمینه است که هشت فیلم ایرانی را با نگاه اسطورهشناسی و معرفی و تحلیل آنها برای مخاطب مورد واکاوی قرار داده است. این کتاب در 116 صفحه توسط انتشارات شمع آوید منتشر شده. «باشو غریبه کوچک»، «چریکه تارا»، «غریبه و مه»، «کندو»، «سرانگشتان فرشته»، «مرگ یزدگرد»، «مسافران» و «درباره الی» هشت فیلمی هستند که توسط مولف مورد تجزیه و تحلیل اسطوره شناسی قرار گرفتهاند. در نوشتار پیش رو تحلیل دو فیلم «باشو غریبه کوچک» اثر ماندگار بهرام بیضایی و «درباره الی» ساخته اصغر فرهادی را که توسط ندا خوئینی در این کتاب منتشر شده است، تقدیم شما مخاطبان میکنیم.
سینما از زاویه دید روانشناسی
در پیشگفتار این کتاب میخوانیم: «اسطوره با آدمی زاده شده، تغییر و تحول پیدا کرده و در پیکره داستانها و حکایات و همراه با آثار هنری و ادبی تداوم یافته است. نمیتوان حضور اساطیر را در فرهنگ، ادبیات و هنر، از جمله هنرهای نمایشی که از روزگار آیسخولوس، اوریید و آریستوفانس تا سینمای روزگار ما با اسطوره پیوند استواری دارند، نادیده گرفت. نگاه ویژه به اسطوره و قدرت تخیل آن در قرن بیستم یکی از مولفههای اصلی ادبیات و هنر مدرن و پست مدرن به شمار میآید. با توجه به تحلیل ساختارگرایان بزرگی چون لوی استروس، رولان بارت، کلود برمون در زمینه اسطوره، روایت، کتاب «از اسطوره تا سینما» به تحلیل ساختاری و محتوایی اسطوره و آیین در سینمای بیضائی و سه فیلمساز دیگر میپردازد. زمان مقدس و زمان اسطورهای به ابدیت و تکرار اساطیر و آیینها جانی تازه میبخشند. قهرمانان در این سینما اغلب جنسیت زن دارند و بر همین اساس در هشت فیلم مورد نظر ( غریبه و مه، چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، مسافران، درباره الی، کندو و سرانگشتان فرشته) به موتیفهای پرتکرار اساطیری پرداخته میشود که کلید واژههای اسطورهای در آسیای غربی و بینالنهرین به شمار میروند. در این تحلیل و بررسی به نیکی پیوند ادبیات و سینما مشخص میشود.
کتاب با بررسی ایزد بانویی چون آناهیتا و موتیف پرکاربردی چون ایزد برکت به سفر قهرمان جوزف کمپل در فیلم «کندو» اثر فریدون گلی میرسد و با بررسی آرکیتایپها در «درباره الی» افقی را میگشاید تا در آینده بتوان سینما را از زاویه دید روانشناسی یونگ دقیقتر بررسی کرد.
محتوای فیلمهای بهرام بیضایی درونمایه بومی دارد که با دیدن این فیلمها میتوان با بسیاری از آیینها و فرهنگ ایران آشنا شد.
نام فیلم: باشو غریبه کوچک
کارگردان: بهرام بیضایی
سال ساخت: 1364
ژانر: ضد جنگ
خلاصهای از داستان فیلم
در یکی از بمبارانهای جنوب ایران در جریان جنگ ایران و عراق پسرکی به نام «باشو» که ویرانی خانه و خانواده خود را به چشم دیده، خود را در پشت کامیونی میاندازد. همان جا خوابش میبرد و هنگامی چشم میگشاید که کامیون به شمال ایران رسیده است. او از ترس انفجارهایی که برای عملیات راهسازی است، میگریزد و در آن سوی بیشه به شالیزارِ زنی به نام «نایی» میرسد که با دو فرزندش و در غیاب شوهر، زندگی را اداره میکند. نایی به باشو نان و آب میدهد و میکوشد بداند کیست و زبانش را بفهمد. اما زبان پسرک برای او قابل فهم نیست همچنان که باشو هم نمیتواند زبان محلی او را دریابد. باشو در عوض محبتهای نایی میکوشد به او در کارها کمک کند و گمان میکند این خواسته شوی در سفر نایی هم هست؛ غافل از آن که شوهر نایی با حضور این غریبه در خانهشان مخالف است. باشو با کشف این موضوع از خانه میرود، ولی نایی او را زیر باران مییابد و با کتک باز میآورد. کمی بعد نایی بیمار میشود و باشو به جایش خانه را میگرداند و چون از بهبودش نگران است، برایش به شیوه جنوبی خود تشت میزند. نایی در نامهای به شوهرش میگوید باشو را به جای پسر پذیرفته و نان او را از غذای خود خواهد داد. روزی سرانجام شوهر باز میگردد و باشو با او روبروی میشود. پدر، که دست راستش را در سفر از دست داده، میپذیرد که باشو به جای دست او باشد و همه خانواده یک صدا میروند که گراز را از مزرعه بتارانند.
نایی جان، خشم و مهر مادرانه و زنانه را با هم دارد، به باشو نان و آب و عشق مادرانه ارزانی میدارد. عشقی که تا آخر داستان مخاطب را میخکوب میکند. فیلم پر از کودکانههایی سرشار از صمیمیت است. شادی و غم و بیم و امید آنچنان که در طبیعت هست، در فیلم نمودی هوشمندانه دارد. محتوای فیلم از ارزشهایی میگوید که از فطرت انسانی سرچشمه میگیرد، پس زبانی جهانی دارد. نایی گاه با اصوات مهربان و بکر طبیعت با پرندگان آسمان و مرغان زمین صحبت میکند، به همین دلیل است که زبان باشو را هم میفهمد، او را مینشاند و با هم کلمات را یاد میگیرند.
برشی از دیالوگ فیلم: نایی(خطاب به باشو): سیاه که هیسی، لالم که هیسی، اسمم که داری… هر آدمی زادی یه اسمی داره، اونی که ناره غول صحرایه.
در پایان این گفتوگوی کوتاه نهایتا زن میگوید: «نایی» و پسرک میگوید «باشو».
تحلیل اسطورهشناسی فیلم
باشو محلی شده کلمه «باشی» به معنی ماندن و بودن و خلاصه «زندگی کردن» است و باشو کنار آنها میماند. اسم نایی با تلفظ محلی ناهید با آناهید به معنی «ناآلوده و پاک» است. در اساطیر ایرانی، زن خدای آناهیتا یا ناهید سرچشمه همه آبهای روی زمین است. نایی جان فیلم، نشانهای از همه اینهاست.
آناهیتا یکی از ارجمندترین ایزدبانوان ایران باستان است. یکی از بانوان اسطورهای ایران که نام اصلی او «اردویسور آناهیتا» است. در اسطورهشناسیهای مختلف دنیا، ایزدهای متنوعی برای کنترل آب این چنینی برگزیده شدهاند که در ایران، قرعه به نام آناهیتا خورده است. نام آناهیتا در صور قدیمی، به شکل «اردویسورآناهیتا» نوشته و خوانده میشود. نامی که در زبان فارسی کهن، از ترکیب کلمات «اَردَوی» به معنی نمناکی، رطوبت برکت و حاصلخیزی است که با لفظ «سور» به معنی عالی قدر و آناهیتا، به معنی پاک آفریده شده است.
آب یک نماد مهم در فرهنگ ملل مختلف است. نمادی که از آن میتوان به مفاهیم پرتعدادی مثل: زایندگی، آبادانی، جریان یافتن زندگی، حیات و مواردی از این دست را استخراج کرد. ایزدبانوی آناهیتا هم دقیقا چنین مفاهیمی است و از او به عنوان یکی از ایزدبانوان زندگیبخش یاد میشود. البته که با گذر زمان و در طی تاریخ، زیبایی آناهیتا بیشتر و بیشتر مورد توجه قرار گرفت و طی دوران به خصوص در تاریخ کهن ایرانی، از او به عنوان یکی از خدایان زیبایی، هم عرض با اسطوره زیبایی در یونان باستان (آفرودیت) یاد میشود. نایی در واقع نماد ایزدبانوی آناهیتاست که چون مادری از تمام فرزندان جهان بدون توجه به رنگ و نژاد و زبان… نگهداری میکند.
باشو در کنار عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک و آتش) و زن (نماد زندگی) و طبیعت، همه کودکانههایش را زندگی میکند. مثل این است که عناصر جهان دست به دست هم دادهاند که در دامان مام ایزد بزرگ جهان (ناییجان) کودک را از آسیب جنگ مصون بدارند. باشو به زندگی در شمال عادت میکند. همانطور که تمام مهاجران و جنگزدگان در سراسر دنیا چنین روزگاری را تجربه کردهاند. آنها مجبورند به شرایط محل جدید عادت کنند. او رفته رفته مثل مرد خانواده و حامی ناییجان میشود. باشو برای کمک به نایی جان، مترسکی درست میکند که از دستانش سر قوطیهای حلبی آویزان است و صدا دارد.
باشو روایت هزاران کودکی است که به واسطه یک اتفاق، شرایطش خیلی زود تغییر میکند و حتی خیلی زود بزرگ میشود. تفاوتها را زودتر میبیند و از سختیها میگذرد. باشو غریبه کوچک، یک فیلم صلحمحور است و باشو کودکی شاهد است.
این فیلم و این سینماست که شاهدی برای روزهای سختی است که بر باشوها و نایی جانها رفته است. در دهههای اخیر، مورخان و نظریهپردازان فرهنگی تصدیق کردهاند که قدرت سینما در خلق روایتهای گذشته بسیار است. باید از حافظه کوتاه مدرن بشر ترسید و در این میان هنرمندان و فرهنگ پروران نقش مهمی در حفظ حافظه تاریخی مردم و سرزمینها ایفا کردهاند.
نام فیلم: درباره الی
نام کارگردان: اصغر فرهادی
سال ساخت: 1387
ژانر: اجتماعی
آرکیتایپ یا کهن الگوها، مفاهیمی بودهاند که توسط روانپزشک سوئیسی، کارل گوستاو یونگ، ارائه شدند. وی معتقد بود که آرکیتایپها، الگوهایی از افراد، باورها و شخصیت میباشند. این الگوها از دیرباز بر روان آدمی حکمرانی مینمودهاند. یونگ پیشنهاد داد که آرکیتایپها به نوعی تمایلات و غرایز درونی و پنهان انسان هستند و در رفتار انسان نقش اساسی دارند.
یونگ، معتقد بود، روان انسان از سه بخش کلی تشکیل شده است: خودآگاه، ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی. خودآگاه بخش آگاه و سطحی ذهن ماست. ناخوآگاه فردی، بخش عمقی روان و شامل خاطرات و افکار سرکوب شده است. ناخودآگاه جمعی، روان مشترک انسانها در طول تاریخ است. این بخش روان مانند وراثت، از اجداد باستان ما، نسل به نسل منتقل میشوند. ناخودآگاه جمعی شامل کل دانش و تجربهای است که ما به عنوان گونه انسان به اشتراک میگذاریم. ناخودآگاه جمعی مانند بستری است که خاطرات و تاریخچه زندگی انسان درونش نهفته است.
در روانشناسی تحلیلی، آرکی تایپ، تصاویر و الگوهای جهانی را ارائه میکند که بخشی از ناخودآگاه جمعی هستند. یونگ معتقد بود که ما این آرکی تایپها را از کل نوع بشر به ارث می بریم.
«درباره الی»، فیلمی است که برخی از کهن الگوها را در خود دارد. در این نوشته شباهت شخصیتهای فیلم به ایزدان و ایزدبانوان یونانی (کهن الگوها) مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصهای از داستان فیلم
داستان فیلم روایتگر زندگی چند خانواده است، که برای گذراندن تعطیلات به شمال کشور سفر کردهاند. دوستان احمد (شهاب حسینی) که پس از سالها زندگی در آلمان به ایران بازگشتهاند، در تلاشند تا همسری برای او بیابند. به همین خاطر، مربی مهدکودک به نام الی (ترانه علیدوستی) با دعوت سپیده (گلشیفته فراهانی)، به همراه دیگران به این سفر آمده است. اما پس از ناپدید شدن الی در ساحل دریا ماجرا به تراژدی تبدیل میشود و هر کسی در مورد این مساله به قضاوت پرداخته و دیگری را مقصر میداند. تا آنجا که جمع به خاطر منافع خود زمانی که نامزد جستوجوگر الی در پی او از راه میرسد، از حمایت الی دست کشیده و سپیده را مجاب مینماید که در مورد الی حرفهای نادرست و دروغهای کوچکی بگوید؛ دروغهایی که تبدیل به فاجعه میشوند.
الی زنی که هنوز نمیداند میخواهد با نامزد سابقش بماند یا جدا شود، نماد کهن الگوی پرسفون، ملکه جهان زیرین است. برای همین بدون این که تصمیم قطعی گرفته باشد، سعی میکند مسیر زندگیاش را با دیگرانی که حتی نام کامل او را نمیدانند، تغییر دهد. الی درونگراست و خشمش را بروز نمیدهد. چون اعتماد به نفس پایینی دارد و برای تصمیمگیری به جمعی پناه میبرد، تا با کمک آنها از دست نامزد کنترلگرش بگریزد. الی به دنیای احمد و اطرافیانش هم تعلق ندارد. این را میتوان در همان سکانس اول در ویلا فهمید. آنجا که در هیاهوی خنده و رقصِ باقی شخصیتها از فضای بورژوازی آنها فاصله میگیرد و به دنبال هوای تازه از ویلا بیرون میزند. نقشه ازدواج الی و احمد که به وسیله سپیده طراحی شده، از همین جا شکست خورده است و دلیلش هم اصرار الی بر رفتن است.
تحلیل اسطوره شناسی فیلم
بخشی از شخصیت نامزد الی (صابر ابر) نماد کهن الگوی پوزنیدون، خدای دریا هست. او بسیار عاطفی و احساسی است. خشم و عواطف او هر دو شدید هستند. او سرکش، حریص و کنترلگر است. به حریم شخصی دیگران تجاوز میکند در واقع الی از دست او میگریزد. یکی از نکات جالی فیلم، نمایان شدن نام صابر ابر در پایان فیلم است که انگار تاکید خاصی روی شخصیت او میشود و به صورت غیرمستقیم فرهادی به ما میگوید که ممکن است همه اتفاقات به خاطر وجود این شخصیت باشد.
شخصیت علیرضا تمام کننده دایره شخصیت الی و روایت اوست. او با ورودش تشویش به جان دیگر شخصیتها میاندازد و ناخودآگاه تماشاگر، شروع به ترسیدن میکند.
شخصیت علیرضا همانطور که از رفتار و دیالوگهایش معلوم است، یک شخصیت کنترلگر و انحصارطلب است. دوست دارد همه چیز را تحت کنترل خود بگیرد و اگر لحظهای اموری از کنترلش خارج شود دچار اضطراب و نگرانی میشود. مثل زمانی که سپیده داخل ماشین ماجرا را به او گفت و او به شدت عصبی شد و عصبانیتش را سر یک زن غریبه خالی کرد.
علیرضا نماد شخصیتهایی است که مدام دوست دارند اطرافیان خودشان را تحت کنترل خود داشته باشند و همه چیز، تنها و تنها در انحصار خودشان باشد. این مساله باعث میشود که اطرافیان او از وجودش عذاب بکشند و اعتماد به نفس خودشان را به واسطه کنترلطلبی علیرضا از دست بدهند.
درست مثل شخصیت الی که از کنترلطلبی و انحصارگرایی علیرضا خسته شده است و برای جبران شخصیت از دسترفتهاش دست به یک عمل عصیانی میزند.
شخصیت احمد (شهاب حسینی)، به آرکی تایپ آپولو نزدیک است. آپولو، خدای نور و عاشقانههای بیفرجام است. احمد هم مانند آپولو، عاشقانه تلخی را با پایانی تلخ تجربه کرده است. دیالوگ احمد درباره زندگی قبلیاش شاهد این مدعاست. (یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است).
احمد مانند آرکی تایپ آپولو، برونگرا، درستکردار، قانونمند و دارای تفکرات منطقی است.