این یک یادداشت طنز نیست…
- شناسه خبر: 58356
- تاریخ و زمان ارسال: 17 اردیبهشت 1404 ساعت 07:30
- بازدید :
مرتضی رویتوند
یکی بود یکی نبود… من میتوانم قصه را ببرم در یونان باستان که کسی نیش و کنایههایم را به خودش نگیرد و یا تلاش کنم با رژه واژهها در نرمترین حالت ممکن از چیزی انتقاد کنم؛ اما اینبار نه! به قول رفیقی عزیزتر از جان، «این بار مستقیم حرفت را بزن!» راست میگوید، چه نیاز به بیان غیرمستقیم!
پیش از حرفهایم بگویم که روی سخنم با مسئولان، مدیران، نمایندگان و هر شخصی است که قول داده به مردم خدمت کند.
باری…
بگذارید برایتان تصویرسازی کنم: در نظر بگیرید مثلا در همسایگی شما خانواده رضایی وجود دارد که شما با آنها صمیمی هستید. یک بار که اینها میخواهند به جایی بروند، فرزند خردسالشان، یلدا را پیش شما میگذارند. شما چه کار میکنید؟ طبیعتا در آن ساعات مثل پروانه دور یلدا میچرخید، بهترین خوراکیها را برای او میآورید و شش دانگ حواستان به یلداست، چرا؟ چون یلدا پیش شما امانت است و شما نسبت به او احساس مسئولیت میکنید.
حالا از مدیران و مسئولان کشور میپرسم، شمایی که برای همان چند ساعت نگران فرزند همسایهتان هستید، آیا به فکر مردمی که اداره کشور را به طور امانت به شما سپردهاند هستید؟
حتما پاسخ شما مثبت است.
مردم کشور با مشکلات زیادی دست به گریبان هستند. یکی را با هم مرور کنیم.
«برق میرود» این جمله ظاهرا ساده است. اما…
یکی در خانه از دستگاه اکسیژن استفاده میکند. برق میرود.
یکی از ویلچر استفاده میکند. خانهشان آسانسور دارد. برق میرود.
یکی همه درآمدش از مغازهاش است. برق میرود.
یکی پروژههایش را با کامپیوتر انجام میدهد. برق میرود.
یکی در کارخانه کار میکند. کار کردن کارخانه به برق وابسته است. برق میرود.
ساعتها میشود از این یکیها گفت.
تا همین چند روز پیش جدول زمانبندی قطعی برق اعلام میشد. اما تازگی به آن هم اعتمادی نیست.
ما با ناترازی انرژی آشناییم، آیا شما با ناترازی زندگی مردم آشنایید؟