روز بدون فوتی کرونا در ایران
- شناسه خبر: 3804
- تاریخ و زمان ارسال: 11 آبان 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
بنابر اعلام وزارت بهداشت در تاریخ یکشنبه 8 آبانماه 1401، در طول یک شبانه روز، هیچ یک از بیماران مبتلا به کووید 19 در کشور جان خود را از دست ندادند.
بر اساس اعلام مرکز روابط عمومی و اطلاعرسانی وزارت بهداشت، از روز 7 تا 8 آبان 1401 و بر اساس معیارهای قطعی تشخیصی، 73 بیمار جدید مبتلا به کووید 19 در کشور شناسایی و 40 نفر از آنها بستری شدند.
بر این اساس مجموع بیماران کووید19 در کشور به هفت میلیون و 557 هزار و 437 نفر رسید.
ولی خبر خوش اینکه در طول این 24 ساعت، هیچ یک از بیماران مبتلا به کووید19 در کشور جان خود را از دست ندادند و مجموع جان باختگان این بیماری، در عدد 144 هزار و 571 نفر ثابت ماند.
خوشبختانه تاکنون هفت میلیون و 331 هزار و 767 نفر از بیماران، بهبود یافته یا از بیمارستانها ترخیص شدهاند.
ـ129 نفر از بیماران مبتلا به کووید 19 در بخشهای مراقبتهای ویژه بیمارستانها تحت مراقبت قرار دارند.
بر اساس این اعلام تاکنون 54 میلیون و 358 هزار و 591 آزمایش تشخیص کووید 19 در کشور انجام شده است. در حال حاضر 3 شهرستان در وضعیت قرمز، 17 شهرستان در وضعیت نارنجی، 218 شهرستان در وضعیت زرد و 210 شهرستان در وضعیت آبی قرار دارند.
همچنین تاکنون 65 میلیون و 119 هزار و 68 نفر دوز اول، 58 میلیون و 524 هزار و 683 نفر دوز دوم و 31 میلیون و 329 هزار و 50 نفر، دوز سوم و بالاتر واکسن کرونا را تزریق کردهاند و مجموع واکسنهای تزریق شده در کشور به 154 میلیون و 972 هزار و 801 دوز رسید. در شبانهروز گذشته 5 هزار و 843 دوز واکسن کرونا در کشور تزریق شده است.
*
امیر جزو اولین کسانی است که عضوی از خانوادهاش را بر اثر کرونا از دست داده است. او برای ولایت درباره این حادثه تلخ توضیح میدهد: «خدا سر هیچکس نیاره. زمستان اولین سالی بود که کرونا آمد و هنوز کسی آنقدرها وخامت اوضاع را حس نمیکرد. پدرم مریض شد. یک بیماری عجیب. بیمارستان بستریاش کردند و تشخیص کرونا دادند. هنوز هیچکس از دوروبریهای ما به این بیماری مبتلا نشده بود و شناختی از آن نبود که پدرم چند روز بعد از بستری شدن در بیمارستان مرحوم شد.»
سرش را به دو طرف تکان میدهد و نفسش را به سنگینی بیرون میدهد و ادامه میدهد: «مادرم هم مبتلا شده بود و در اتاقش قرنطینه بود. بقیه خانواده هم در خانه قرنطینه بودیم. هیچ وقت نشد مراسمی را که در شأن پدرم بود برایش برگزار کنیم. روز تدفین فقط من بودم و چند نفر با لباسهای مخصوص. من را هم بردند تا محل تدفین پدرم را نشانم دهند. سختترین روز زندگیام بود که در تنهایی پشت سر گذاشتم. نه کسی بود که تسلیت بگوید، نه کسی بود تا کنارش گریه کنم. مادرم در اتاقش زارزار گریه میکرد و بقیه خانواده نمیتوانستند دلداریش دهند و یا در آغوشش بگیرند. من هم در غریبانهترین حالت ممکن در گوشه دنیا با مصیبت ناگهانی از دست دادن پدرم دست و پنجه نرم میکردم.» باز هم تاکید میکند: «خدا سر هیچکس نیاورد. هرچقدر از سختیاش بگویم کم گفتهام.»
*
فتانه از غربت و سختی آن روزها اینطور تعریف میکند: «من چند سالی میشود که ازدواج کردم و در خانه پدر و مادرم نیستم. سه سال پیش بود که پدر و مادرم مبتلا شدند و اصرار داشتند که من و برادرم خیلی مراقبت کنیم و اصلا به خانه آنها نرویم. ماهم چارهای نداشتیم. تنها کاری که میتوانستیم برایشان بکنیم همین بود که ظرف غذا و میوه را پشت در بگذاریم تا بردارند.» فتانه ادامه میدهد: «وقتی اورژانس به خانهشان رفته بود و چند تقویتی و سرم برایشان تزریق کرده بود؛ خیالمان راحت شده بود که آنقدرها هم بیماریشان سخت نیست؛ اما چیزی که مادر و پدرم را اذیت میکرد تنهایی بود. اینکه کسی نباشد تا یک لیوان آب دستشان بدهد. من در خانه خودم هر روز گریه میکردم از اینکه در این وضعیت نمیتوانم عصای دستشان باشم و کنارشان باشم، مادر و پدرم هم از تنهایی طول بیماریشان چند برابر شد. ده روز که گذشت و کمی که حالشان بهتر شد دل به دریا زدم و رفتم دیدنشان انگار از همان حضور من در خانه جان گرفتند و بهبود پیدا کردند. تنهایی این بیماری را کشنده میکند. از این درد هم بیماران و هم اقوام بیماران خیلی زجر کشیدند. این سالهای شوم امیدوارم زودتر تمام شود و هیچ اثری از آن نماند.»
*
مریم از بستری پدر 80 سالهاش در بیمارستان میگوید: «همه خانواده مبتلا شده بودیم ولی پدرم حالش از همه ما بدتر بود. خیلی زود به بخش آی.سی.یو منتقلش کردند و آنجا بستری شد. من هم خودم در خانه در رختخواب بودم و تصور اینکه اینطور پدرم را از دست بدهم برایم جانکاه بود.» او توضیح میدهد: «من و برادرانم آنقدر در وضعیت وخیمی بودیم که حتی نمیتوانستیم به ملاقاتش برویم. پدرم کار کردن با گوشی را هم بلد نبود و از همین رو نمیشد با تلفن با او در تماس باشیم و قوت قلب بدهیم. از حالش بیخبر بودیم. تنها پسرخاله کوچکم بود که وقتی قضیه را فهمید به دیدن پدرم رفت و از حال او برای ما و از حال ما برای او خبر برد و آورد. هرچند باز هم دلمان از این همه دوری و مریضی و ترس از دست دادن آرام نمیشد اما از هیچی خیلی بهتر بود.»
*
هرچند هیچ وقت نمیشود به عقب برگشت و رنج و تلخی را برای کسانی که در این چند سال خودشان یا عزیزانشان با این بیماری دست و پنجه نرم کردند را از بین برد و احتمالا ترس و دلشوره این ناراحتی همیشه در جانشان خواهد ماند؛ اما شاید بشود از زحمات کسانی که در خط مقدم مبارزه با کرونا بودند و جانشان را کف دستشان گرفتند و برای ما و عزیزانمان جنگیدند تقدیر کرد. تمام پزشکان و پرستارانی که بدون ترک شیفت، ساعتها در گانهای ضخیم به سختی نفس کشیدند ولی دست از تیمار بیماران برنداشتند.
تاریخ این همه ایستادگی را فراموش نمیکند.