جنگی که رسانهها به خانه ما میآورند
- شناسه خبر: 22483
- تاریخ و زمان ارسال: 26 مهر 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
کلاس نقاشی هفت دانشآموز دختر دارد و یک پسر. بچهها همانطور که سرشان گرم نقاشی است و مدادرنگیها را دست به دست میکنند حرفهایی هم میزنند. مبینا کلاس دوم دبستان است. میگوید: «خانوم شنیدین زلزله اومده تو هرات؟» نگاهش میکنم و ادامه میدهد: «خانوم یه بچه که تازه به دنیا اومده بوده با مامانش زیر خاک مونده. مامانش مرده ولی بچه رو بغل کرده و نذاشته بچه بمیره.» یکی دیگر از دختران کلاس همین داستان را تکرار میکند به نظر میرسد این ماجرا دهان به دهان میان خانوادههایشان پخش شده و بچهها شنیدهاند و تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
طبیعی است برای مهاجران اجباری هر خبری از وطن مهم باشد، چه برسد به خبر زلزله و مرگ حدود 2هزار نفر از هموطنانشان.
بچهها روایتهای زیادی از زلزله دارند که بعضیشان به نظر غیرواقعی میرسد. انگار ساخته ذهنشان است.
کمی بعد یکی دیگر صحبت جنگ را به میان میکشد. مبینا از همان میز اول که نشسته میگوید: «اسرائیل داره چیز میکنه» کمی طول میکشد تا واژه تسخیر را به یاد بیاورد و ناگهان بلند تکرارش میکند. میپرسم میدانی جنگ چیست؟ و محمدحسین بلند میشود و با هیجان از هواپیما و بمب و اسلحه حرف میزند و فیلم جنگی را که اخیرا دیده با آب و تاب برای کلاس تعریف میکند. چند دقیقه بعد زهرا همانطور که نقاشیاش را رنگ میزند میگوید: «خانوم خاله ما خونهش اقبالیه است. میگه شیشههای خونهشون رو شکستن. در زدن اینا در رو باز نکردن. اونا هم سنگ زدن و شیشهها رو شکستن.»
این همه خبر پر التهاب فقط در همین یک هفته گذشته طوری ذهن و روح بچهها را درگیر کرده که مدام از آن حرف میزنند.
*
کمی برای بچهها از جنگ میگویم و از صلح. از زندگی عادی که با جنگ از بین میرود. برایشان مثال میزنم که اگر جنگ شود دیگر نمیتوانند به مدرسه یا موسسه بیایند. همه جا تعطیل میشود. استخر و پارک و بازی هم تعطیل است. محمد حسین میگوید: «من خیلی دوست دارم برم استخر. تاحالا نرفتم.»
از بچهها میخواهم صلح را نقاشی کنند. از زندگی معمولی تصویری بکشند از کارهایی که وقتی جنگ نیست انجام میدهیم و بچهها به فکر فرو میروند. این اولین باری است که کلمه صلح را میشنوند. محمد حسین میگوید: «من میخواهم جنگ را نقاشی کنم.» قبول میکنم.
مدتی بعد وقتی کنار میزها میروم تا نقاشیها را تماشا کنم، مدینه خانهای کشیده با حیاطی بزرگ، آسمانی وسیع و گلهای رنگارنگ. یک بادبادک هم در هوا هست که رنگ شده. گوشه دیگر کاغذ دو آدم کشیده که یکی در حال زدن دیگری است. این را خودش توضیح میدهد. محمد حسین میز دوم، با رنگهای تیره یک هلیکوپتر کشیده که در حال پرواز است و یک شیی بزرگ میان زمین و هوا معلق است. انگار یک بمب دارد به پایین پرت میشود. آن پایین، روی زمین، جایی است که یک زن کودکش را در آغوش گرفته و سعی دارد فرار کند. همه اینها را برایم توضیح میدهد و من از روی شکلهایی که کشیده منظور نقاشیش را میفهمم.
بیبی صدیقه هم که کلاس اول دبستان است، در کاغذ نقاشیاش خانه کشیده است. نماد صلح برای او درختان میوه اطراف خانه است و هوای تمیز و بچههایی که تاب میخورند و بازی میکنند. شاید نقاشی بیبی صدیقه اگر صدا داشت میشد صدای خنده بچهها را هم از آن شنید.
ستاره که قبلا به من گفته کلاس اول را دوبار خوانده، چون به تعداد بچهها گوشی تلفن نداشتند تا روی آن برنامه شاد نصب کنند. حالا اما صلح را به شکل یک کلاس درس میکشد. جایی که احتمالا او و دوستانش در کنار هم درس میخوانند.
نقاشی بیبی زهرا پر از رنگ است. او یک خانه را نقاشی کرده و یک زن با دامن گلدار که یک بچه هم در شکمش دارد. زن در نقاشی زهرا میخندد و لبخند پررنگی دارد.
*
دراین باره با یک روانشناس به گفتوگو مینشینیم. طه یعقوبی میگوید: «در حال حاضر در شرایطی قرار داریم که هجوم اطلاعات زیاد از سراسر دنیا از جنگ و زلزله و قتل و… به سمت ما زیاد است.»
او معتقد است خبرهای بد بیشتر دیده میشوند؛ چون دنبال کنندگان زیادی دارند و همین میتواند در قدم اول به آدمها احساس ناتوانی بدهد؛ یعنی احساس میکنیم که در برابر اتفاقات ناتوانیم و قدرتی برای تغییر یا مقابله با حوادث تلخ نداریم.
یعقوبی همینطور اشاره میکند که به دست آوردن این اطلاعات ناخوشایند روی همه اقشار جامعه تاثیرات سوئی دارد اما کودکان که در سن حساستری قرار دارند، عمیقتر متاثر خواهند شد، او توضیح میدهد: «اثری که شنیدن مداوم اخبار تلخ میتواند روی بچهها داشته باشد دو وجهی است. همه این خاطرات و احساسی که به واسطه وقایع در آنها به وجود میآید، به خصوص اگر تصویری از ناله و گریه ببینند، در ذهنشان ثبت میشود و فراموش نمیشود. از طرف دیگر اضطرابی که در والدینشان میبینند و درکی که از فضای خانه، که به نوعی برای بچهها همه دنیاست، به دست میآورند، میتواند روی بچهها تاثیر بدی بگذارد.»
یعقوبی توضیح میدهد: «خیلی مواقع حتی ممکن است که اضطراب فراگیر که نوعی اختلال است برای افراد رخ بدهد. به این صورت که مدام نگران یا منتظر یک خبر بد و اتفاق تلخ و ناگوار باشند. همینطور این صحبتها ممکن است بچهها را نسبت به آینده خودشان بدبین کند و فضا را از روشنی خارج کند؛ چرا که فضای ذهنی بچه را فضای ذهنی پدر و مادر شکل میدهد و وقتی فضای ذهنی خانواده متشنج و مضطرب است، کودک هم متاثر خواهد شد.»
این روانشناس توصیه میکند که والدین حتما نظارت داشته باشند تا بچهها در جریان اخبار متناسب با سن و سالشان قرار بگیرند. او همینطور اشاره میکند که بعضی اوقات خانوادهها در حضور کودکان درباره اخبار و اتفاقات صحبت میکنند؛ به اعتقاد او این گفتگو بهتر است در حضور کودکان نباشد و توضیح میدهد: «البته صحبت نکردن درباره حوادث بد در حضور بچهها به معنای مخفی نگه داشتن اتفاقات از آنان نباید باشد؛ بلکه به معنای دور نگه داشتن آنها از این فضای ملتهب است. اما اگر نیاز به صحبت درباره اتفاقات ناگوار شد با توجه به سن بچهها میزان جزئیاتی که درباره اتفاق در اختیار آنان قرار میگیرد باید متفاوت باشد.»
یعقوبی تصریح میکند: «مثلا وقتی درباره جنگ یا قتل برای کودکان صحبت میکنیم حتما دایره لغاتی که به کار میبریم بار منفی کمتری داشته باشد. حتما از دادن ریز جزئیات اجتناب کنیم. اصلا نیاز نیست بچهها یا حتی گاهی اوقات بزرگترها از ریز جزئیات یک اتفاق ناخوشایند خبردار شوند. اما بچهها ممکن است سوالات زیادی بپرسند که والدین باید با حوصله و به طور کلی در مورد مضرات و عواقبِ اتفاقاتی که میافتد به آنان پاسخ دهند.»
این کارشناس ارشد روانشناسی بالینی همینطور تاکید میکند: «در گفتوگو با کودکان باید حواسمان به این موضوع باشد که احساس نکنند قرار است موضوع را از آنان مخفی کنیم؛ چون همین کنجکاوی آنان را برمیانگیزد و ممکن است اگر کودکی احساس کند خانواده در مورد این موضوع با او صحبت نمیکند، بخواهد با توجه به پیشرفتهای تکنولوژی خودش به سراغ جستجو برود.
در حالی که به نظر من بهترین منبع گفتگو درباره اتفاقات ناگوار برای بچهها پدر و مادر هستند.
این خانواده است که میتواند با گفتگوی درست و بار روانی کمتر، اضطراب کودک را کاهش دهد.
مثلا به جای استفاده از کلمه قتل و کشتن، از کلماتی مثل فوت کردن و از دنیا رفتن و… استفاده کرد، که البته این هم بستگی دارد به زبانی که با کودک صحبت میشود.»
*
این روزها حتی اگر بتوانیم از شبکههای اجتماعی هم دور باشیم؛ اما حتی در گفتگوهای فامیلی و دوستانه در جریان اخبار تلخ و ناگوار زیادی قرار داریم. اخباری که تاثیرش روی تک تک ما دیده میشود. در این میان اما کودکان بیشتر از بزرگسالان تحت تاثیر قرار میگیرد و این وظیفه خانواده است که مراقب باشد بچهها هر خبری را نشنوند یا نبینند و شرایط امنی برای کودک محیا کنند.