بحرانِ پیش رو؛ تنهایی و انزوا
- شناسه خبر: 12381
- تاریخ و زمان ارسال: 18 اردیبهشت 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
پزشک متخصصی به نام مورتی در ایالات متحده گفته است: در سالهای اخیر تقریبا از هر دو بزرگسال در آمریکا یک نفر احساس تنهایی کرده است.
مورتی در یک گزارش مشاورهای اظهار کرد که فقدان ارتباط اجتماعی خطر مرگ زودرس را به بیش از ۶۰ درصد افزایش میدهد.
به بیان ساده قطع ارتباط اجتماعی، خطر مرگ زودرس را برابر با کشیدن ۱۵ نخ سیگار در روز، افزایش میدهد. وی از بحران بهداشت عمومی ناشی از تنهایی و عدم ارتباط اجتماعی خبر داده است.
این گزارش میگوید که فقدان ارتباط اجتماعی باعث افزایش خطر بیماری قلبی، سکته مغزی، اضطراب، افسردگی و زوال عقل میشود. تنهایی همچنین منجر به افزایش انگیزه آسیب رساندن به خود میشود.
در ایران چطور ما با مشکل تنهایی دست و پنجه نرم میکنیم؟ آیا اساسا این احساس در میان ایرانیان هم وجود دارد؟
*
نیوشا 34 ساله و دارای مدرک فوق لیسانس است. به گفته اطرافیانش کمی زودرنج است و از دیگران زود دلخور میشود. نیوشا پنج سال است که مادربزرگش را ندیده. خودش میگوید در هیچ جمع فامیلی شرکت نمیکند. چون از فامیلهایشان خوشش نمیآید. او توضیح میدهد: «همیشه حرف از ازدواج میزنند و انگار آن نوههایشان که ازدواج کردهاند شاخ غول را شکستهاند. همیشه تا من را میبینند دعا میکنند تا زودتر عروسی کنم. انگار نان آنها را میخورم. خوب است که هیچ احتیاج مالی به آنها نداریم.
مادر نیوشا معتقد است اینها حرفهایی از روی دوست داشتن است: «خب مادربزرگش دوستش دارد که برایش آرزوی ازدواج میکند. به او اهمیت میدهند و دوستش دارند. اگر هیچ چیزی راجع به او نگویند که نشانه بیتفاوتی است.» نیوشا اما معتقد است آنها در کارش دخالت میکنند و این حرفها اذیتش میکند. او توضیح میدهد: «یک بار خودم را بزنم به نشنیدن. دو بار بخندم و رد شوم. ده بار من تحمل کنم. آخرش که چه؟ اصلا تمامی ندارد این حرفها. از 22 سالگی من همیشه همین بحث است. دخترخالههایم زود ازدواج کردند و رفتند خانه شوهر اینها فکر میکنند من ترشیده شدم. حالا که سنم بالاتر هم رفته حتما بدتر هم شده از نظرشان. حتی پدربزرگم یک بار گفت: دختر که رسید به بیست، باید برایش گریست. فکرش را بکنید من مدام باید این حرفها را تحمل کنم. خب تریجیح میدهم بمانم در خانه و با کسی مراوده نکنم تا اعصابم راحتتر باشد».
*
محمد یکی دیگر از کسانی است که ارتباط اجتماعی زیادی ندارد. او با اینکه تحصیلات دانشگاهی دارد ولی حالا سالهاست که به جز موارد ضروری از خانه خارج نشده است. خواهر محمد برای ولایت اینطور توضیح میدهد: «همیشه اینطور نبود که تمایلی به ارتباط زیاد نداشته باشد. البته اینکه دانشگاهش هم غیرحضوری بود و کلاسی برای شرکت کردن نداشت مزید بر علت شد. در خانه درس میخواند و فقط برای امتحان به دانشگاه میرفت. در مدت تحصیل هیچ دوستی در دانشگاه پیدا نکرد. اما از وقتی که یک کار اینترنتی پیدا کرد همه چیز تشدید شد.»
او ادامه میدهد: «تقریبا ساعات زیادی در روز پشت میزش مینشیند و کار میکند. بعضی وقتها که پروژهاش سنگین است حتی شبها هم میبینیم که پشت میز و پای کامپیوترش نشسته. بدترش این است که چند بازی آنلاین زمانبر هم پیدا کرده که زمان زیادی میبرند و حتی اگر کار هم نداشته باشد به خاطر بازی پشت میزش نشسته است.» او همینطور بیان میکند: «مادرم هم خیلی ناراحت است که او گاهی شام و نهارش را هم پشت میزش میخورد و تقریبا هیچ روابط اجتماعی ندارد. حتی وقتی میهمان میآید هم فقط برای سلام و علیک بیرون میآید و زود عذرخواهی میکند که کار دارد و باید در اتاقش باشد.» آنطور که خانواده محمد میگویند کارهای زیادی هم برای رفع این معضل کردهاند: «دوستی که ندارد، ما حتی یک بار جوانترهای فامیل را دعوت کردیم و برایش تولد غافلگیرانه گرفتیم. خیلی هم خوشحال شد و خیلی خوش گذشت. شب خوبی بود. اما ما امید داشتیم بعد از این ارتباطات ادامه پیدا کند اما هم بقیه رفتند حاجی حاجی مکه و هم محمد باز خیلی زود برگشت به زندگی قبلی و عادتهای مزخرفش.» مادر و خواهر محمد از این وضعیت ابراز نگرانی برای آینده او دارند.
*
هادی، مهاجری از ایران در یکی از کشورهای اروپایی است. او که 5 سال است از ایران رفته به یکی از دوستان خود در ایران گفته که عادت کرده است به تنهایی: «اینکه نه دوستی داشته باشم، نه فامیلی برایم عادی شده. سرم را میاندازم پایین و میروم خرید میکنم و برمیگردم و در خانه خوراکی مورد علاقهام را میخورم و فیلم میبینم. بهتر از تنها نشستن در کافهای است که هیچکس حتی نگاه دوستانهای ندارد.
پرستو هم که ساکن آلمان است این وضعیت را تائید میکند: بعد از مهاجرت وقتی درست تمام شد و در کار هم جا افتادی دیگر غربت شروع میشود. این حقیقت که شهروند درجه دو هستی و همیشه این نگاه به تو باعث خواهد شد تا نتوانی راحت ارتباط برقرار کنی. در جشنهای کشور میزبانت کاملا غریبهای و در جشنهای فرهنگ خودت کاملا تنها. این مسائل فاصله زیادی ایجاد میکند که پر کردنش خیلی سخت است.» او همینطور ادامه میدهد: «بعضی از دوستانم برای از بین بردن این فاصله با کسی ازدواج کردند که بومی آن کشور باشد. اما من فکر میکنم این احساس تنهایی میان جمع در غربت به این راحتیها از بین نمیرود».
*
بر اساس این گزارش به نظر میرسد نسل جوان و جمعیت مهاجرت کرده بیشتر با معضل تنهایی درگیرند. در میان افراد بزرگسال غالبا ارتباط با خانواده و خویشاوندان تا حدی توانسته از این بحران پیشگیری کند.
مورتی اذعان کرد: با توجه به عواقب تنهایی و انزوا، ما فرصت و تعهدی داریم تا همان سرمایهگذاریهایی را در پرداختن به اهمیت ارتباط اجتماعی انجام دهیم که در مقابله با مصرف دخانیات، چاقی و بحران اعتیاد انجام دادهایم.
او اصلاحاتی مانند توسعه پارکها و کتابخانهها را پیشنهاد میکند که ارتباط اجتماعی را افزایش میدهند اما در کشور ما علاوه بر این راهحلها خوب است حالا که خانوادهها بیشتر با هم وقت بگذرانند و با احیای بعضی سنتها مثل مراسم و دید و بازدیدها در ایام مختلف سال نگذاریم که مشکل جوامع پیشرفته و مدرن دامان ما را هم بگیرد. علاوه بر این سعی کنیم تا در امور شخصی همدیگر کمتر دخالت کنیم تا جمعهای خانوادگی برای بعضی عذابآور نشود.