اسطوره، از افسانه تا واقعیت
- شناسه خبر: 50376
- تاریخ و زمان ارسال: 10 دی 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

تنظیم و گردآوری: رومینا اسماعیلیپور
در گذشتههای دور مردمانی که امروزه در اروپا، هند و ایران ساکن هستند همگی بخشی از قبایلی بودند که امروزه «هند و اروپایی» نامیده میشوند. آریاییها بهعنوان بخشی از این مجموعه انسانی به سمت نواحی جنوب شرقی حرکت کردند؛ به طوری که در حدود هزاره اول و دوم پیشاز میلاد مسیح کمکم هند و ایران را به اشغال خود درآوردند. البته این امر با لشکرکشی منسجم سپاهی عظیم صورت نگرفت؛ بلکه با مهاجرت گروههای کوچک قومی که به طور مستقل و تدریجی در این سرزمینها ساکن شدند تحقق یافت؛ تا اینکه بعد از گذشت سدهها تعداد آنها به قدری افزایش پیدا کرد که کل این سرزمینها را به تصرف خود درآوردند.
این مردمان آریایی که اجداد ما انسانهای امروزی محسوب میشوند به مرور زمان داستانهایی را از چگونگی پیدایش زمین، خدایان، طبیعت، انسانهایی با قدرتهایی مافوق بشر نقل کردند که سینه به سینه و یا به شکلی مکتوب به دست ما رسیده است و امروزه این روایتهای شیرین و اعجابانگیز را «اسطوره» مینامیم.
اولین برخورد و شناخت من با بخشی از اسطورههای پارسی به سالها قبل و دوران تحصیلم در مدرسه برمیگردد.
داستانهایی از شاهنامه و قهرمان همیشگی ما ایرانیان یعنی رستم و جنگاوریهایش، داستانهایی از دیو دو سر، زال و سیمرغ از همان سالهای نوجوانی این پرسش را در ذهن من به وجود آورد که آیا منشأ پیدایش این داستانها مختص به نویسنده کتاب و شخص ابوالقاسم فردوسی میشود و یا نه، باید به قبلتر از آن برگشت و در تاریخ نیاکانمان اصل آن را جستوجو کرد؟ آیا واقعا شخصی مثل رستم و افراسیاب وجود داشتند و تنها در داستانها کمی به حوادث پیش آمده شاخ و برگ داده شده و یا تنها زاییده تخیل بودهاند؟
در این گزارش قصد دارم نه تنها به دههها و سدههای قبل بلکه به هزاران سال قبل برگردم و در دنیای داستانها و از افسانهها و در آخر «اسطوره»های ایران قدم بزنم.
اسطورهها از کجا به وجود آمدند؟
قبل از هر چیز باید دست به کالبدشکافی معنای اسطوره زد!
در اسطوره وقایع از دوران اولیه نقل میشود. به عبارت دیگر صحبت از این است که چگونه هر چیزی پدید میآید و به هستی خود ادامه میدهد. شخصیتهای اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل میدهند و همواره هالهای از تقدس و قهرمانهای مثبت آن را فرا گرفته است. حوادثی که در اسطوره نقل میشود مانند داستان واقعی تلقی میشود زیرا به واقعیتها برگشت داده میشود و همیشه یک منطقی را دنبال میکند.
اسطوره گاهی ظاهراً حوادث تاریخی را روایت میکند اما آنچه که در این روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نیست؛ بلکه مفهومی است که شرح این داستانها برای معتقدان آنها دربردارند. همچنین از این جهت که دیدگاههای آدمی را نسبت به خویشتن و جهان و آفریدگار بیان میکند دارای اهمیت است. اسطوره با افسانههایی که کارهای غیرعادی را در چارچوب زندگیهای روزمره و معمولا با نتیجهای اخلاقی نقل میکنند و با قصه و خیالبافیهای شاعرانه و ادبیات داستانی تفاوت بسیاری دارد.
تصویر کائنات در اسطورهشناسی پارس قدیم
به عنوان مثال پارسیان باستان، زمین را به شکل گرد و صاف درست مثل یک بشقاب میپنداشتند. آسمان در نظر آنان فضایی بیانتها نبود. بلکه مانند یک تودهای سخت همچون سنگ بلور بود که جهان را همچون پوستهای در برمیگرفت.
طبق تصورات آنان زمین در حالت اولیه خود بدون هیچگونه پستی و بلندی، تپه و کوه کاملا صاف و هموار بود و خورشید و ماه و صور فلکی در موقعیت کاملا عمودی و بیحرکت بر فراز زمین قرار داشتند. به عبارت دیگر میتوان گفت که همه چیز در اوج آرامش و هماهنگی بوده اما این آرامش و هماهنگی با ورود اهریمن به کائنات بههم میخورد.
او از میان آسمان به زمین سقوط کرد و به درون آب پرتاب شد. در این زمان در مرکز زمین انفجاری را ایجاد کرد که باعث لرزش زمین و رویش کوهها شد.
کوه البرز، اولین کوه جهان در نگاه اساطیری ایرانی
کوه اصلی کوه البرز بود که رشد و رویش آن به مدت ۸۰۰ سال طول کشید. این کوه به مدت ۲۰۰ سال به سمت مدار ستارگان رشد کرد ۲۰۰ سال نیز به سمت مدار ماه و ۲۰۰ سال به سمت موقعیت خورشید و در ۲۰۰ سال آخر به سمت آسمان قد برافراشت.
همچنین ایرانیان باستان اعتقاد داشتند که کوه البرز در میان عالم گسترده شده درحالیکه پایش به آسمان متصل است یعنی جاییکه جهان را محصور میکند ریشههای این کوه کیهانی در زیر زمین گسترده شد و زمین را نگه داشته است و از همین ریشههاست که تمامی کوههای دیگر رشد میکنند.
از اولین بارانی که بر زمین بارید تا شکلگیری اولین اقیانوس زمین
باران برای اولینبار به وسیله ایزد تیشتر شکل گرفت. باد آنها را یکجا دمید تا بدین وسیله اقیانوس کیهانی یا اقیانوس بیکران را تشکیل دهد که در آنسوی قله کوه البرز قرار دارد. این اقیانوس چنان پهناور است که یک صد دریاچه از جمله چشمههای ایزد بانو آناهیتا را در خود جای میدهد. درون این اقیانوس دو درخت ایستاده است درخت هئومه سفید که بشر اکسیر جاودانگی را از آن در هنگام نوشیدن میگیرد و درخت دانههای بسیار که درختان دیگر از آن به وجود آمدهاند. در شاخههای آن، پرنده بزرگ یعنی سیمرغ زندگی میکند. هنگامیکه این پرنده بالهایش را برهم میزنند شاخهها شکسته شده و دانهها را پخش میکند؛ سپس این دانهها در باد و باران روی زمین پراکنده میشود و طبیعت از آن به وجود میآید.
پساز بارش اولین باران زمین ۷ قسمت شد. بخش میانی نیمی از کل جرم خشکی را تشکیل میداد. انسانها قادر به عبور از منطقهای به منطقهای دیگر نبودند مگر این که بر پشت گاوی بزرگ و سنگین به نام سریشوک سوار میشدند و به نقاط دیگر سفر میکردند.
خدایان باستان
هرودت مورخ یونانی درباره پارسیان باستان نظر داده است که: بر پایه مجسمهها معبدها و قربانگاهها رسم پذیرفته شدهای در میان آنها نیست. چه بسا دین ایرانیان همانند دین یونانیان انسانگونه هم نیست. زئوس خداوند یا اهورامزدا در دین آنان دایره کامل آسمانهاست و مومنان از فراز کوهها برای او قربانی میکنند. پارسیان همچنین خورشید، ماه، خاک، آتش، آب و باد را میپرستند و این عناصر تنها خدایان اصلی آنها به شمار میآید.
اگرچه خدایان اغلب به شکل تصویرپردازی اساطیری توصیف میشوند با اینحال درباره آنها شمار کمی اسطوره وجود دارد. ممکن است که خدایان با عناوین انسان گونهای توصیف شوند مثل خدایان ارابهرانی که در ارابههای طلایی زیبایی به پیش میرانند که به وسیله اسبهای نامیرا کشیده میشد. برای نمونه میترا ایزد بزرگ یک هزار چشم دارد که این اعتقاد نمادی واضح از ایمان راسخ آنان است که هیچ انسانی قادر نیست تا خطای خود را از خداوند پنهان کرده و از عواقب آن شانه خالی کنند.
نَریُوسَنگ: این خدا نمونه کامل نری و مردانگی است او بخشی از نطفهای کیومرث، پیش نمونه مردمان را نگه میدارد. گاه نیز وظیفهی پیامآوری را نیز دارد.
ایرامان: نام ایزد دوستی و پیوند آرامش و درمانبخشی است. نخستین پزشک است که چاره و درمان دردها به دست او سپرده شدهاست در برابر هزاران دردی که اهریمن میآورد او درمان عرضه میکند.
بَغ: ایزدی است که خوشی و شادی و بخت را تقسیم میکند و به معنی خدا و آفریدگار نیز هست.
اَشتاد: نمادی از عدالت است. این خدا زن است و راهنمای جهانیان است و میگویند به همراه زامیاد، ایزد زمین روان مردگان را در ترازو میگذارد.
چرا باید اسطوره وجود داشته باشد؟
اسطوره واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با درماندگیها و ضعف انسان در برآورده کردن آرزوها و ترس او از حوادث غیرمترقبه…
خدایان هم به این دلیل خلق میشوند و سپس به شهریاران و پهلوانان زمینی تبدیل میگردند و گاهی به عکس از شخصیتی تاریخی یا قهرمانی معمولی موجودی اسطورهای شکل میگیرد. به این صورت که همه ویژگیهای یک موجود خارقالعاده را به او نسبت میدهند و به تدریج با این ویژگیها قهرمان از صورت موجود بشری خارج میشود. اسطوره تجسم احساسات آدمیان است به گونهای ناخودآگاه که برای کمتر شدن گرفتاریها یا اعتراض به اموری که برایشان نامطلوب و غیرعادلانه است به وجود می آید و چون دائما آن را تکرار میکنند درنهایت به آرامش دست پیدا میکنند.
پادشاهان اسطورهای
هوشنگ و طهمورث
هوشنگ فرمانروای ۷ اقلیم دوران باستان بود و بر انسانها و شیاطین حکومت میکرد. همه جادوگران و دیوان از او میگریختند. تصور بر این است که مازندران کنونی که مرز جنوبی آن با کوه دماوند مشخص میشود محل زندگی شیاطین و جادوگران بسیاری بود که دو سوم آنها به دست هوشنگ شجاع کشته میشوند. دوران حکومت هوشنگ دوره برقراری حکومت قانون بر زمین بود و نسل ایرانیان از او و همسرش به وجود آمد.
طهمورث همچون هوشنگ و سایر شخصیتهای خیر با اهریمنان و شیاطین جنگید و با اهریمنان مبارزه کرد و پرستش و تکریم خداوند را گسترش داد.
چنین نقل شده که طهمورث در جنگ با نیروهای شر آنها را به اسبی تبدیل کرد و سوار بر آنها به مدت ۳۰ سال بر زمین به تاخت و تاز پرداخت!
گرشاسپ
گرشاسب قهرمان جوان یکی دیگر از قهرمانان بزرگ اسطورهای اژدهاکش ایران باستان است که ریش و گیسوانش را بلند کرد و گرز به دست گرفت. گفته شده که گرشاسب بر اژدهای زرین پاشنه که با دهان گشاده برای بلعیدن هجوم میآورده و سر او به خورشید میرسیده و میتوانسته ۱۲ مرد را در یک حرکت ببلعد پیروز شد. جنگ با این هیولای وحشتناک ۹ روز و ۹ شب در دریای کیهانی ادامه داشته تا اینکه شیاطین غارتگران و قاتلان بسیاری به دام گرشاسب افتادند. یک نمونه از آنها کَمَک پرندهی عظیمی است که بر فراز زمین پرواز میکرده و بالهایش را بهقدری میگسترانده که جلوی ریزش باران را میگرفته است. در پایان جهان بازهم گرشاسب خواهد توانست انسان را از شر هیولا نجات دهد. زیرا ضحاک میتواند از کوه دماوند که در آن زندانی بوده فرار کند و با خشمی شیطانی به موجودات زنده حمله برده و مرتکب گناهان بسیاری شود و یک سوم از انسانها و حیوانات را ببلعد. در این وقت آفریدگار به گرشاسب زندگی مجدد میبخشد تا او با گرز معروف خود این هیولا را از میان برده و انسانها را دوباره نجات دهد.
جمشید
به عقیده برخی صاحبنظران، جمشید پسر طهمورث (از پادشاهان دودمان پیشدادی و در شاهنامه پسر هوشنگ) و به عقیده برخی دیگر، او از خویشان این پادشاه پیشدادی است. نام او «جم» و لقبش «شید» است. گفته میشود که علتِ دادن لقب «شید» به جمشید، صورت زیبا و روشن او بوده که همانند خورشید میدرخشیده است.
او پادشاهی زیرک بود که مردم خود را به گروههای جداگانهای تقسیم کرد و به هر گروه، شغل ویژهای نظیر پیشهوری، برزگری و سپاهیگری اعطا کرد. او گروهی از علما را گرد هم آورد و از آنها پرسید: چهچیزی دوام و پایداری پادشاهی من را بیشتر میکند؟ آنها گفتند: عدل و داد و نیکی به مردم. جمشید گفت در روز مظالم یا دادخواهی به نزد من بیایید و هر خواستهای دارید، از من طلب کنید.
نخستین روز که او به مظالم نشست، روز هرمز (اولین روز) از فروردین بود که عید نوروز نام گرفت و به سنتی تبدیل شد که تا به امروز ادامه دارد. نوروز، این اسطوره ایرانی که سالی یک روز بازمیگردد و گرما میآورد، به جمشید انتساب دارد.
در زمان حکومت جمشید، صنایع بسیاری پدید آمدند. در این دوره، او توانست آهن را از دل سنگ بیرون بکشد و از آن برای ساختن ابزارآلات جنگی استفاده کند. علاوه بر آن، علم طب و موسیقی هم در زمان او پدیدار شد.
در آن دوران، بت پرستی نیز رواج یافت. جمشید در انتهای حکومتش، ادعای خدایی کرد و با ساختن مجسمههایی از خود و فرستادن آن به شهرهای مختلف، مردم را به پرستش از خویش فراخواند.
اسطورههای پس از حیات
نفس پس از مرگ تا سه شب اطراف جسد باقی میماند. در نخستین شب او ناظر اخبار زندگی گذشته، در شب دوم افکار گذشته و در شب سوم اعمال گذشته خویش است.
در این سه شب شیاطین به کمین مینشینند و مشتاقانه در انتظار تحمیل رنجها و مجازاتها هستند.
بیآنکه متوجه باشند که آیا مجاز به انجام این کارها هستند یا نه … به همین خاطر نفس نیاز به حمایت سروش دارد و این حمایت متاثر از قربانیها و عباداتی است که بستگان متوفی به جای میآورند.
همچنین این سه شب زمان دلواپسی و تسلی خاطر است. دلواپسی بخاطر اعمال بد در زندگی و تسلی خاطر ناشی از اعمال خوب.
در اولین سپیدهدمان پس از شب سوم، هر نفسی به دنبال داوری خود رهسپار میشود. اعمال خوب و بد هر فرد در طول زندگی در خانه سرود ذخیره میشود. در مقابل چشمان قاضیان یعنی میترا، سروش و رشنو این اعمال در کفه ترازو قرار میگیرند. فقیر، غنی، ضعیف و قوی همه با هم یکسانند.
اگر کفه مربوط به گفتار کردار و پندار نیک سنگینتر از رفتار و اعمال و پندار شر باشد، نفس به بهشت میرود و در صورت بیشتر شدن شر، نفس رهسپار جهنم می شود. و اگر هر دو برابر باشد به مکانی بینابین یعنی به همستگان میرود.
نمونههایی از اساطیر ایرانی
هما: در اسطورههای ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایهاش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید؛ به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده است. در افسانههای ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. هما در ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است.
آناهیتا: اَناهید یا ناهید نام ایزدبانوی آب و باران و باروری در ایران باستان است. بسیاری از ویژگیهای این ایزدبانو با ایشتار نزدیکی دارد که مورد پرستش اقوام سامی، از جمله بابلیان بود. هر دوی این ایزدان به سیاره ناهید وابستهاند. به احتمال زیاد « آناهیتا» مثل «میترا» از ایزدانی بود که پیش از پیدایش زرتشت، توسط مردم ایران و نواحی اطراف مورد ستایش قرار میگرفت.
آرش کمانگیر: اسطوره آرش کمانگیر از داستانهایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده است. ابوریحان بیرونی به هنگام توصیف جشن تیرگان، داستان آرش را بازگو میکند و ریشه این جشن را از روز حماسهآفرینی آرش میداند. بسیاری آرش را از نمونههای بیهمتا در اسطورههای جهان دانستهاند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است.
ققنوس: یک پرنده مقدس افسانهای در اساطیر ایران است. ققنوس پرندهای نادر و تنهاست و جفت و زایشی ندارد. اما هزار سال یکبار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند، و با منقار خودش آتشی برپا میکند و با سوختن در آتش از خاکستر آن ققنوسی دیگر زاده میشود. ققنوس در اغلب فرهنگها، نماد جاودانگی و عمر دگربار انگاشته شدهاست.
سیمرغ: پرندهای افسانهای است با دم طاووس، سر و بدن عقاب و پنجههای شیر و پرندهای بیمانند در اساطیر ایرانی… او نقش مهمی در داستانهای شاهنامه دارد. محل زندگیاش کوه اسطورهای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را بزرگ میکند و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی میکند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویینتن یاری میرساند.
ماهی کَر: ماهی کر در اساطیر ایران جایگاه ویژهای دارد. ماهی چون در آب زندگی میکند، در باور مردم باستان یاریرسان خدایان ناظر بر آب بوده است. در اسطورههای ایرانی، اولین کسی که به پرورش ماهی پرداخت، جمشید بود.
ماهی کَر نگهبان درخت مقدس هوم است. هنگامی که اهریمن جانوری موذی را میفرستد تا ریشه درخت زندگی را بجود و نابودش کند، دو ماهی کَر در اعماق دریای کیهانی نگهبان درخت هستند و آن را از گزند حیوانات اهریمنی مثل وزغ، حفظ میکنند.
اصل و ماهیت و زمان اسطورهها
به وجود آورنده اسطورهها، گروههای ناشناختهای از مردم اندیشمندی بودند که در هزارههای پیشین زندگی میکردند. این اسطورهها در طی زمان، تغییر و تحول پیدا میکنند و اسطورههایی جدید را به وجود میآورند و تغییر جا و زمان میدهند.
داستانهای کهن مربوط به هزارها سال پیش مردم سرزمین ما به طور شفاهی و سینه به سینه نقل شده تا سرانجام به صورت نوشته درآمده. این نوشتهها تصویرهایی به دست میدهند از دورانی که نه تاریخ میتواند درباره آنها قضاوت کند و نه باستانشناسی؛ جای پای آنها را فقط در اسطورهها میتوان جست و جو کرد. اسطورهها زمان خاصی را منعکس نمیکنند. فقط شاید بتوان همسانیهایی را میان بعضی از آنها و دورانهای خاصی حدس زد. به شکلی کلیتر، اسطورههای ایران همگی از یک زمان نیستند و به دورههای مختلف تعلق دارند.
چرا باید اسطورهها را بشناسیم؟
دانش اساطیر در شناسایی تاریخ تمدن، روشن کردن گوشههای تاریک زندگی اجتماعی کهن و پی بردن به طرز تفکر و اعتقادات مردمان دوران باستان بسیار کمک میکند. اگر تحلیل دقیق و فراگیری از اساطیر به عمل نیاید، بار سنگین مطالعه درباره تاریخ دوران کهن بر دوش باستانشناسی میافتد. دانش اساطیر میتواند بسیاری از نهادهای ابتدایی ادوار کهن تمدن بشری و ارتباطات اقوام را با یکدیگر مشخص کرده و بخش مبهم باستانشناسی را روشن کند. در جوامع ابتدایی بومیان که ریشههای اساطیری هنوز در میان آنها زنده است اسطورهشناسی نه تنها برای روشن کردن مرحلهای از تاریخ اندیشه انسانی، بلکه برای فهم و درک بهتر رفتار و آداب آن جوامع تا به الان مفید واقع شده است.