«مرتضوی» نمونه ای از اصالت خانههای قزوینی
- شناسه خبر: 26781
- تاریخ و زمان ارسال: 2 دی 1402 ساعت 07:30
- بازدید :
رومینا اسماعیلیپور
در فرهنگنامهی دهخدا درباره تعریف تمدن چنین نوشته شده است: شهرنشینی، پیشینه، شهر آیینی، فرهنگ .
خانههای تاریخی، جزو جدا نشدنی شهرنشینی، تبلوری از تمدن ایرانی در ادوار گوناگون تاریخ هستند.
از این مکانها میتوان به نبوغ معماری مردمان، نحوهی زندگی و تعاملات، فرهنگ و رفتار آنها پی برد و از این جهت، توجه به نگهداری و مرمت این آثار اهمیت بسیاری پیدا میکند.
در گزارش امروز به یکی از این خانههای تاریخی سری خواهیم زد. خانهای که بیش از ۱۵۰ سال از عمرش میگذرد و امروز با اوضاعی وخیم در بستر بیماری افتاده و گویا نفسهای آخرش را میکشد.
خانهی مرتضوی، یکی از آثار ملی و فراموش شدهی کشور، در استان قرار دارد. برای بازدید از این خانه باید وارد محلهی مولوی شده و پس از عبور از کوچههای پیچ در پیچ دهانهی دیمج به این خانه برسیم. البته این تنها یکی از راههای رسیدن به خانهی مرتضوی است. از طرفی دیگر میتوان از سمت نواب صفوی جنوبی و خیابان تبریز به این خانهی تاریخی راه یافت.
مرتضوی دو سردرب اصلی دارد که در دو کوچهی متفاوت ساخته شده است.
برای عبور از هر سردرب و رسیدن به سردرب دیگر باید چندین و چند کوچه را پشت سر بگذاریم؛ که این خود وسعت بسیار خانه را به رخ میزبانانش میکشد.
سرگذشت خانهی مرتضوی
در طی گفتوگو با حاج محمد مرتضوی، از بازماندگان خاندان مرتضوی متوجه میشوم که این خانه نزدیک به ۲۲۰۰ مترمربع مساحت دارد و متعلق به دو برادر به نامهای محمد و محمود بوده است.
محمد و محمود مرتضوی از بازاریهای مشهور قزوینی بودند که به تجارت پارچه میپرداختند؛ تا اینکه در سال ۱۲۵۰ تصمیم به خریداری خانهی یکی از بازاریان که ورشکست شده بود میگیرند.
مشخصاتی از اولین مالک خانه در اسناد ذکر نشده است و همه این خانه را به اسم خانهی خاندان مرتضویها میشناسند.
از دربی که در محلهی دیمج قرار دارد به آن دسترسی پیدا میکنم و وارد خانه میشوم. بالای سر درب ورودی دو کتیبه با نوشتار سفید بر روی زمینهی آبی نصب گردیده که یکی به متن «قالا… تبارک و تعالی و لاعلی ابن ابی طالب» با تاریخ ۱۳۴۲ و دیگری که در زیر آن قرار دارد «نصر من ا…» با تاریخ ۱۳۴۳ اشاره میکند.
خانهی سید محمود مرتضوی
این قسمت از خانه با مساحت ۸۰۰ متر به سیدمحمود مرتضوی تعلق داشته است. خانهی سیدمحمود شامل ۴ حیاط اندرونی، بیرونی، حسینیه و حیاط طویله میشده است. به گفتهی حاج محمد مرتضوی از طریق همین حیاط اصطبل، خانهی دو برادر به یکدیگر متصل میشده و اهالی عمارت برای رفت و آمد از این قسمت استفاده میکردهاند.
پس از ورود به مجموعهی اول در سمت چپ ساختمانی را میبینم که بازماندهای از اتاقهای خانهی سیدمحمود است. البته دیوارهای با چندین پنجرهی فیروزهای رنگ، بدون هیچ سقف و کفپوشی…
اولین قسمت حیاط خانهی محمودی درست کنار درب ورودی قرار دارد.
اینجا حیاط بیرونی خانهی سید محمود است.
حوض کوچک آن زیر خاک و حجم وسیعی از برگهای خشک مدفون شده و اثری از آن دیده نمیشود. در سمت غربی حیاط ۳ طاق آجری هلالی شکل کوتاه دیده میشود که روزگاری زیر زمین خانه بوده است.
کمی جلوتر از این قسمت درست روبروی همان اتاقهای تخریب شده حیاط دیگری است با حوض مربعی شکل که به آن حیاط حسینیه گفته میشود. در انتهای حیاط دیوارچینی صورت گرفته و عملا راه ارتباطی با خانهی دیگر را قطع کرده است.
دوباره به سمت درب ورودی حرکت میکنم. در امتداد آن به حیاط اصطبل، یعنی راه اتصال دو خانه به یکدیگر میرسم.
این حیاط نسبت به حیاطهای خانهی سیدمحمود وسعت بیشتری داشته و طاقهای هلالی نوکتیز متعددی در آن به چشم میخورد.
در پشت این طاقها چندین زیرزمین به چشم میخورد و درست بالای همین قسمت ساختمان دیگری ساخته شده است.
خانهی سیدمحمود در همینجا به پایان میرسد و وارد خانهی سیدمحمد میشوم.
خانه سید محمد مرتضوی
حیاطی وسیع در مقابلم سبز میشود که نمونهی عظمت و بزرگی آن را در کمتر خانهای دیدهام. مساحت این قسمت از عمارت ۱۴۰۰ متر مربع تخمین زده میشود. کمی جلوتر که میروم به سنگ قبر کوچکی که زیر درخت حیاط اندرونی است برمیخورم.
حاجمحمد مرتضوی تعریف میکند: این سنگ قبر به پدربزرگم تعلق داشته است؛ طبق باور و اعتقادی که در آن زمان رایج بوده سنگ قبرش را ساخته بوده تا بعد از فوت در کربلا دفن شود. میخواست همه چیز را از قبل مهیا کند. اما اوضاع آنطور که باید پیش نرفت و این سنگ قبر همراه سایر خاطرات همینجا ماندگار شده است.
دورتا دور این حیاط اتاقهایی ست که هر کدام به خانهای مجزا شباهت دارد.
این مجموعه در کل ۳ حیاط اندرونی، بیرونی و حیاط مهتابی دارد.
سقف و اکثر دیوارههای تمام اتاقها ریزش کرده است و تنها سقف اتاقی که در قسمت شرقی مجموعه قرار دارد، با فرسایش چشمگیری باقی مانده است. شکل آن شیروانی و جنس آن از فلز است.
وارد اولین اتاق که شاهنشین عمارت است میشوم. دو ستون با تزئینات ظریف هندسی در پایههایشان در ایوان ساخته شده است. در پس آن ۳، درب ورودی با طاقهای هلالی آجری که به رنگ سرخ مزین شده است دیده میشود. دربی که وسط قرار گرفته وسعت بیشتری نسبت به دو درب مجاور خود دارد.
سقف ایوان نشست کرده و سقف ورودی خانه کاملا از بین رفته است.
هیچ آثاری از تزئینات داخل خانه به جز شومینهای گچبری شده با طرحهای گل و برگ دیده نمیشود. محمد مرتضوی میگوید: بیشتر اعضای دو خانواده در همین اتاق دور هم جمع میشدند. معماری شاهنشین به صورتی بود که از هیچ پشت بامی همسایهها به آن دید نداشتند.
در مجاورت این قسمت از خانه حیاط دیگری دیده میشود.
یکی از نکات جالب این مجموعه این است که در قسمت زیرین تمام اتاقها یعنی دور تا دور حیاطهای اندرونی، مهتابی و بیرونی، زیر زمین ساخته شده و با توجه به آثار تزئیناتی که در زیرزمینها قابل مشاهده است، گمان میرود داخل هر یک خانهها نیز تزئینات قابل تامل و زیبایی وجود داشته که به مرور زمان کاملا از بین رفته است.
در دیوارههای این قسمت از حیاط آجرکاریهای بسیار ظریف و شکلی دیده میشود که گهگاهی با رنگ آبی و قرمز زینت داده شدهاند.
اما زیرزمینی که درست روبروی قسمت شاهنشین خانه قرار گرفته است نسبت به بقیهی قسمتهای خانه از آسیبهای زمان مصون مانده و طراحی هنرمندانه و ماهرانهای در آن دیده میشود. سقف آن را نقش و نقوش هندسی و کاشیکاریهای زرد، مشکی و سبز تزئین دادهاند. هرچند که به دلیل آلودگی و گرد و غبار سایر رنگهای به کار رفته در آن به خوبی قابل رویت نمیباشد اما با این وجود زیبایی آن قابل انکار نیست.
راههای ارتباطی سایر اتاقها به دلیل فرسودگی شدید از بین رفته و امکان بازدید از آنها وجود ندارد. هرچند اگر هم راه ارتباطیای برای ورود وجود داشت به دلیل ریزش سقف و دیوارههای اتاق ها، معماری و کاربرد آنها چندان مشخص نمیشد…
از سمت غربی حیاط اندرونی به سمت آب انبار حرکت میکنم.
این قسمت از خانه بر خلاف قسمتهای دیگر همچنان زنده و سرحال است!
برخلاف سایر آبانبارهای قدیمی که کاملا خشک شدهاند؛ حجم آب بسیاری را در خود نگهداری میکند.
این خانه که تمامی ویژگیهای یک خانهی اصیل و سنتی در آن دیده میشود در صورت نگهداری و مرمت به موقع میتوانست نمونهای ارزشمند و جامع از خانههای تاریخی در شهر قزوین باشد. اما در حال حاضر، بیشتر به خاطرهای کم و بیش روشن در ذهن شباهت دارد که با گذشت هرچه بیشتر زمانه از ذهنها و زمینی که آثارش همچنان بر روی آن خودنمایی می کند؛ محو میشود و شاید روزگاری برسد که دیگر کسی به خاطر نیاورد.