نعل به نعل شهر را لعنت میکند اسب!
- شناسه خبر: 55257
- تاریخ و زمان ارسال: 21 اسفند 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

امید مافی
زیر سم ضربههای دود و آهن اسب نای نفس کشیدن ندارد. اسب که حیوان نجیبی است و از دیوارهای کاهگلی به دیوارهای پیشساخته شهر رسیده در میان قیقاج ماشینها و موتورها با پلکهای رمیده به تابلوهای نئون مینگرد و رویاهایش ناقصالخلقه شدهاند. اسب خاطرات سبزش را پشت چراغ قرمز جا گذاشته و زمستان در عمق استخوانهایش رسوخ کرده است.
معرکهای است تقابل مرگبار سنت و مدرنیته. غریبگی سم اسب با آسفالت آسیمهسر تصویر سورئالی را در چشمخانهها نشانده و زبان بسته زیر شلاق تکنولوژی گریزی ندارد جز آنکه چهار نعل دنبال مرد موتورسوار بدود و نعل به نعل پلها و پیادهروها را لعنت کند. زیر این گنبد فرض کن کبودی صدای پای اسب به گوش هیچ تنابندهای نمیرسد و هیچکس محض رضای حیوان نجیب از صدای سمهایش پی به رنگ رخوتناک آسمان نمیبرد. شهر در مردمک چشمان اسب، گم شده و نعره دهشتناک موتور، نغمه نسیم را ربوده است. انگار خون علف میجوشد در رگهای حیوانی که آغوش جفتش را از یاد برده است. انگار حرارت یال وحشی در برودت شهری که اکسیژن را قی میکند رسوب کرده است.
اسب به دود و ذخان پک میزند، دنبال موتور میدود و خیابان به خیابان پیرتر و فرتوتتر میشود.
روز با پیراهن شبق نازیبا شده است و زیبایی اسب را کتمان میکند تا باور کنیم این مختصات پرمخاطره اسب را نمیشناسد، زیبایی را نمیشناسد و پایان فصل سرد را نقطه نمیگذارد.
بیماری روانی دارد شهر. ولش کنید هر چه دلش میخواهد کبود باشد. آب از سر شهر گذشته است!
زیر پایم زمین از سم ضربه اسبان میلرزد
چهار نعل میگذرند اسبان وحشی گسیخته افسار
وحشت زده به پیش میگریزند
در یالهاشان گره میخورد آرزوهایم
دوشادوششان میگریزد خواستههایم
هوا سرشار از بوی اسب است و غم و اندکی غبطه
در افق نقطههای بسیار کوچکی میرقصد و زمینی که بر آن ایستادهام
دیگر باره آرام یافته است