سعی میکنم حرف مردم را به تصویر بکشم
- شناسه خبر: 9147
- تاریخ و زمان ارسال: 30 بهمن 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
محمدرضا مقدم
مقدمه
حسین زارعپور سال 1340 متولد شد. علیرغم علاقه به هنر، از ابتدای جوانی به صورت جدی به هنر نقاشی مشغول شد. علاقهاش به هنر فقط به نقاشی ختم نمیشود و در نقاشیخط، خوشنویسی و شعر نیز دستی دارد. وی را باید از زمره هنرمندان خودآموز دانست که به صورت تجربی و خودجوش کوشیده است تا هنر خود را اعتلا بخشد. بیشتر آثار او تصاویری از جنبههای انسانی و عرفانی را تشکیل میدهد. نگاه عدالتمحور و دغدغههای اجتماعی سبب خلق آثار فاخری از این هنرمند شده است که گاه جنگ و علل بروز آن را مورد انتقاد قرار داده و به تصویر کشیده است و گاه موضوعاتی مانند فساد و کمفروشی را مورد نکوهش قرار داده و حرف دلش را با رنگ و بوم بیان کرده است.
این هنرمند در ادامه دغدغههای اجتماعیاش کتابی را به نام «رازهای نهانی» منتشر کرده است. این کتاب مجموع تصاویری از حیوانات است که گاه در قامت انسانی ظاهر شدهاند و گاه با اسطوره آمیختهاند و گاه چهره و ذات خبیث به خود گرفتهاند. در کنار تصاویر، از هنرمندان مختلف دعوت شده است که با دیدن این حیوانات نظرشان را به روی کاغذ بیاورند. به نظر میرسد هنرمند کوشیده است مخاطب را با اشکال و ابعاد مختلفی از سفیدی و سیاهی روبه رو کند تا مخاطب با دیدن آنها خودش را به چالش بکشد.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گپوگفتی صمیمی با حسین زارعپور است که پیرامون فعالیتهای هنری وی و همچنین کتاب «رازهای نهانی» صورت گرفته تا تقدیم شما فرهیختگان شود.
ـ در ابتدا بگویید چه شد که به هنر نقاشی علاقهمند شدید؟
از دوران کودکی به هنر نقاشی علاقهمند بودم. کتاب «ارژنگ» تنها منبع آموزشی بود که از آن استفاده میکردم و همچنین در دوران مدرسه، حضور در زنگ هنر، همیشه برایم مطلوب و مغتنم بود. درواقع نقاشی را بدون پشت سرگذاشتن دورههای آموزشی و خودجوش یاد گرفتم. 17 یا 18 ساله بودم که شنیدم با رنگِ روغن نقاشی میکشند؛ چون اطلاع نداشتم شروع کردم به نقاشی کردن با رنگِ روغنهایی که در نقاشی ساختمان استفاده میشود و بعد متوجه شدم که با این ابزار نمیشود نقاشی کرد. کار را رها کردم؛ روزی منزل یکی از آشنایان مهمان بودیم که چشمم به تابلویی افتاد که با نخ و سوزن دوخته شده بود. پیش خودم گفتم خوشبختانه نخ و سوزن قابل دسترس است و به مغازه خرازی آقای نجمآبادی رفتم و بعد از خریدن چند نخ و سوزن مشغول کار شدم. با همین متریال چند تابلو دوختم که اتفاقا کارهای خوب و ارزشمندی هم از آب درآمد.
ـ از چه زمانی به صورت جدی به نقاشی پرداختید؟
از 22 سالگی بود که به صورت جدی و با رنگِ روغن شروع به کار کردم. همین طور به صورت خودجوش مشغول نقاشی بودم که با نزدیک شدن به دوران انقلاب، مشغول به ثبت هنر انقلاب شدم. عکسهای شهدا را میکشیدم و پوستر طراحی میکردم.
ـ اعتقادی به آموختن هنر زیر نظر مربی ندارید؟
همیشه سعی کردم اثری که خلق میکنم منحصر به خودم باشد. حتی آن زمان که در کارهای مینیاتور از آثار آقای تجویدی الگوبرداری میکردم؛ تمام سعیام بر این بود که چیزی به آن اضافه کنم تا نتیجه کارم کاملا شبیه آثار آقای تجویدی نباشد. در نقاشیخط هم به همین صورت است؛ کل یک اثر متعلق به خودم است حتی از اشعاری استفاده میکنم که سروده خودم باشد. اتفاقا در سرودن اشعار هم همیشه سعی میکنم شعرم نزدیک به شعرهای دیگران نباشد و حال و هوا و روحیات خودم را منعکس کند. البته در خوشنویسی چند ماهی نزد استاد محصص و چند جلسه کوتاه هم نزد استاد پیلهچی تعلیم دیدم ولی در نهایت خودم مشغول به تمرین شدم.
ـ بعد از انقلاب چطور؛ همچنان به هنر ادامه دادید؟
تا سالهای 63 یا 64 همچنان مشغول بودم. جنگ که پیش آمد به جبهه رفتم ولی بعدش دیدم که از طریق هنر نمیتوانم امور زندگی را بچرخانم و به همین دلیل یک دوره 20 ساله، هنر را کنار گذاشتم و به سراغ دامداری رفتم. سال 88 بود که دوباره تصمیم گرفتم نقاشی را شروع کنم. همان طور در پیش از انقلاب و همچنین در زمان جنگ، با زبان هنر به بیان موضوعات مدنظرم پرداختم؛ بعد از سال 88 هم بر حسب یک تکلیف تصمیم گرفتم دوباره همان راه را ادامه بدهم. در آن روزها سرعت اتفاقات به حدی زیادی بود که دیدم نمیتوانم حرف دلم را با نقاشی بیان کنم؛ چون نقاشی نیاز به طراحی و فکر عمیق دارد و به همین دلیل رفتم سراغ هنر نقاشیخط. منظورم این نیست که نقاشیخط نیازمند تعمق نیست؛ ولی برای خلق یک اثر زمان کمتری نیاز دارد.
ـ بیشتر در چه سبکی نقاشی میکنید؟
آثار من بیشتر در سبک سوررئال است و غالبا موضوعات سیاسی، اجتماعی و عرفانی دارند. معمولا از متریال رنگِ روغن، گواش و اکریلیک استفاده میکنم. ناگفته نماند خیلی وقتها به موضوعات سیاست جهانی میپردازم؛ در کل هرجا که ظلمی بر مظلوم احاطه شده باشد و یا حق ضعیفی پایمال شود احساس مسئولیت میکنم؛ چون از دریچه نگاه یک هنرمند به موضوع نگاه میکنم و به همین دلیل همیشه سعی میکنم هنرم همگام با موضوعات روز جامعه باشد. حرف مردم را به تصویر بکشم و اگر ظلمی صورت میگیرد وظیفه خودم میدانم که با زبان هنر نسبت به آن بیتفاوت نباشم.
ـ اگر موافقید به موضوع کتابی که به تازگی منتشر کردهاید بپردازیم؛ کمی در این مورد توضیح دهید:
نام این کتاب «رازهای نهانی» است و به صورت مجزا به دو زبان فارسی و لاتین منتشر شده است. این کتاب تلاش میکند انسان را با رازهایی که در دورن و باطن خودش دارد روبه رو کند. درواقع من سعی کردم مخاطب با دیدن عکسهای کتاب، به واکاوی باطنش بپردازد. آن چه در مورد فلسفه، روانشناسی، اسطوره، اجتماعی، سیاسی و تاریخی در 65 بهار عمرم آموختهام را در این مجموعه به کار گرفتهام.
ـ کمی بیشتر توضیح دهید؛ یعنی مخاطب را به یک نوع چالشِ با خود دعوت میکنید؟
ببینید این کتاب مجموعهای است از تصاویر حیوانات و من با توجه به تخیلات خودم در هر تصویر، انسان و حیوان را با هم آمیختهام. تصویرگری این کتاب یک سال به طول انجامید و بعد از آن هر تصویر را به یکی از اهالی فرهنگ و هنر دادم تا آنچه را که از تصویر به ذهنش میرسد به روی کاغذ بیاورد. در نهایت مجموعه تصاویر را به همراه نوشتهها منتشر کردم و قصدم این است که مخاطب با دیدن آنها خودش را به چالش بکشد و بیاندیشد که شبیه کدام یک از این تصاویر است. مثلا اسب حیوان نجیبی است؛ آیا مخاطب با دیدن آن به نجابت خود پی میبرد و اگر نمیبرد میتواند بکوشد تا نجابت خودش را به دست بیاورد؟ یا شیر را به تصویر کشیدم؛ شیر سمبل شجاعت است و هیچ وقت زجرکشی نمیکند. شکارش را از گلو و گردن میگیرد تا نفسش گرفته شود؛ مثل کفتار شروع نمیکند از قسمت دُم شکارش را بخورد تا حیوان زجرکش شود. یکی از تصاویر کتاب متعلق به همین کفتار صفتان است.
اگر مخاطب تصویر شیر را ببیند و همچنین توضیحات کتاب را مطالعه کند آیا احساس شجاعت میکند و آیا اگر ضعیفکُش باشد پی به خطای خودش میبرد و خودش را اصلاح میکند؟ یا مثلا کرکس و کفتار را به تصویر کشیدهام تا اگر خدای ناکرده کسی چنین صفاتی دارد از بدیها و تاریکیها فاصله بگیرد و به سمت صفات انسانی حرکت کند. یا گرگ را به تصویر کشیدهام؛ چون برای شکارش به کل گله حمله میکند و حاضر نیست برای تغذیهاش فقط یک حیوان از گله را شکار کند. این موضوع نماد گرگ صفتان است.
ـ برنامهای برای رونمایی از کتاب دارید؟
قصد داشتم همزمان با برپایی نمایشگاه، اصل تصاویر کتاب را به نمایش بگذارم و در کنار آن از کتاب و همچنین یکی از آثارم(نقاشیهایم) رونمایی کنم. متاسفانه به دلیل بروز حوادث اخیر، فعلا مراسم رونمایی و افتتاح نمایشگاه را کنسل کردیم. امیدوارم شرایط جامعه به صورتی پیش برود که بتوانیم همواره آزادانه کارهایمان را به موقع انجام دهیم.
علاقهمندان میتوانند از طریق فضای مجازی یا با مراجعه به کتاب فروشیهای معتبر این کتاب را تهیه کنند.
ـ با توجه به اینکه هر هفته میزبان علاقهمندان به شعر و موسیقی هستید؛ در این مورد هم توضیح دهید و بگویید حضور در این مراسم به چه صورت است؟
به دلیل علاقهای که به شعر و موسیقی دارم 12 سال است که روزهای دوشنبهها ساعت 6 بعداز ظهرمیزبان علاقهمندان این حوزه هستم. محفلی را مهیا کردهایم که افراد شعر بخوانند یا دکلمهخوانی کنند و یا به اجرای موسیقی بپردازند. حتی مجموعهای از سازهای موسیقی را خریداری کردهام که اگر کسی ساز همراهش نبود بتواند هنرش را بروز دهد. حضور در این محفل ادبی و هنری برای همگان آزاد است و از دیدار علاقهمندان به هنر و ادب پارسی خوشحال میشویم.
ـ ضمن تشکر از شما؛ اگر در پایان مطلبی هست بفرمایید:
هنرمند باید با جامعه همگام باشد. نباید از جامعه دور باشد. نباید از مردم دوری کند. باید هنرش را در راه مردم خرج کند. نباید از مسائل و دردهای جامعه دور باشد. مدتی پیش نوهام به خانه ما آمده بود. یک طوطی سخنگو دارد که همراه خوش آورده بود. من وقتی به زیبایی این پرنده نگاه میکردم لذت میبردم؛ از طرفی هر وقت این پرنده برای رهایی از قفس بال بال میزد من زجر میکشیدم. به خودم گفتم چرا انسان باید برای لذت خودش آزادی را از یک موجود زنده بگیرد! هنرمند با همان روحیه لطیفی که دارد نباید نسبت به اتفاقات جامعه بیتفاوت باشد. من دوبار به جبهه رفتم یک بار برای غائله کردستان و یک بار هم برای جنگ با عراق. خدا شاهد است که در هردو بار نتوانستم حتی به سمت دشمن تیراندازی کنم. متوجه شدم حضور من در میدان جنگ موثر نیست و برگشتم به کار فرهنگی و هنری خودم مشغول شدم. شرایط این چنینی برایم زجرآور است. من میتوانم از ایران مهاجرت کنم ولی کشور و شهرم را دوست دارم و نمیتوانم از وطنم جدا شوم. من به شکار علاقهمندم و پاترول هم داشتم. اتفاقا تفنگ هم خریدم اما یک بار هم به شکار نرفتم. زیرا معتقدم آن حیوانی که شکار میکنم ممکن است بچه داشته باشد یا جفت داشته باشد. این حیوان تنفس دارد و باید زندگی کند. چرا من باید نفس او را بگیرم. چرا نمیدانم آنهایی که همنوع خود را در کره خاکی بیجان میکنند چگونه میتوانند به زندگی خود ادامه دهند؟ به امید این که در میان بشریت ظلمی صورت نگیرد.