رهگذری در کوچههای باریک
- شناسه خبر: 10521
- تاریخ و زمان ارسال: 24 اسفند 1401 ساعت 09:06
- بازدید :
رومینا اسماعیلیپور
از محلهی آخوند داخل یکی از کوچههای فرعی میشوم. آفتاب دم ظهر زمستانی روی کوچه و خانههای آجری و قدیمی پهن شده و انعکاس طلایی رنگش از کف زمین و محلهی خاک خورده این تداعی را برایم ایجاد میکند که به سدههای قبل از حال حاضر سفر کردهام.
کوچهها پیچدرپیچ مثل هزارتویی تمام نشدنی جلویم نقش میبندند. و هرچه جلوتر میروم مسیر جدیدی برایم باز میشود. پیرزنی از ساختمان 3 طبقهی تازه ساخته شده که همخوانی چندانی با آن فضا ندارد چادر به کمر از پنجره خم شده و با عابری گرم مشغول صحبت میشود. از صحبتهایش متوجه میشوم که دربارهی خانهی نیمهخراب و قدیمی روبهرویش که رها شده و پاتوقی برای معتادان مهیا کرده شاکی است. نگاهی به خانه میاندازم که با در و پنجرهای باز جلوی پیرزن قد علم کرده و برایش دهنکجی میکند. کمی جلوتر میروم. کوچهها باریکتر از قبل، خانهها روی یکدیگر سایه انداخته و موتورهای هوندای از رده خارجی که همان حجم اندک تردد را اشغال میکنند، مغازههایی با سقفهای کوتاه و درهای چوبی شکسته، فضای جالبی را نقش زدهاند.
رانندهها با لجاجت آینههای بغل ماشین را میخوابانند و داخل کوچه میشوند. گاهی از روبهرو با هم مواجه میشوند و اینجاست که مشاجرهی لفظیای برای عبور، بینشان شکل میگیرد.
کوچهها اما دور از این هیاهو، با قامتی استوار در سر جایشان نفس عمیقی کشیده و به چرت ظهرگاهی میروند. اکثر مسیرها با شیبی اندک به خانههای ته کوچه منتهی میشوند و تنها جای تردد برای دو عابر را دارند. در بعضی از کوچهها مسیر باریکی که جدولهای ریز و کوچکی کنارشان تعبیه شده جریان آب را پس از بارندگی به کوچههای دیگر هدایت میکند.
داخل بعضی از این کوچههای باریک و پیچ در پیچ پیرزن و پیرمردهایی جلوی در نشسته و مشغول صحبت با یکدیگرند. بعضی از این کوچهها بهقدری باریک هستند که جایی برای بازی بچهها باقی نگذاشتهاند و به جای صدای جیغ و بازی آنها، صدای وانتیهایی که ضایعات میخرند و صحبتهای بلند و گاه پچپچ عابرین به گوش میرسد.
به انتهای یکی از کوچهها برمیخورم. پیرمردی عصا به دست جلوی سکوی خانه نشسته و با دانههای تسبیح دستش بازی میکند. از او میپرسم چند سال است اینجا زندگی میکند؟ کمی چشمهایش را ریز کرده و نگاهی به من میاندازد. با صدای نحیف و گرمی جواب میدهد: از وقتی خودم را شناختم. همینجا به دنیا آمدم، بزرگ شدم و ازدواج کردم. نزدیک 76 سالی میشود که همینجا زندگی میکنم. بچهی این محل هستی؟ جواب منفی که میدهم از جایش بلند میشود. برخلاف ظاهرش چابک است و قدمهای بلندی بر میدارد. وقتی میگوید میخواهی محله را نشانت دهم کمی جا میخورم. پیرمرد که حالا متوجه میشوم به مشهدی مهدی معروف است جلوتر از من راه میاوفتد و میپرسد: اینورا دنبال چی میگردی؟
کوتاه و مختصر جواب میدهم: “کوچهها”
ـ کوچههای ضد یورش محلات قدیم
به نزدیکی مسجد سبز که میرسیم مشهدی مهدی میگوید: کمی جلوتر گرمابه آخونده، درختای اینجا 200 یا 300 ساله هستند به همین اندازه هم کوچههای اینجا یا بهتر بگویم این محله، همین حدود سن و چه بسا بیشتر را دارد. وارد مسیر سنگفرش شدهای میشویم که مغازهها و خانههای اطراف را دایرهوار دور خودش جمع کرده و به کوچهی فرعی دیگری سر میزنیم. مشهدی مهدی توضیح میدهد: قدیمترها کوچهها را با شیب میساختند که وقتی بارندگی میشد جریان آب راحتتر داخل آب انبارهای منازل شود. علت باریک بودن کوچهها هم بهخاطر تنظیم آب و هوا بود و هم جنگهای قدیم… در دوران گذشته نزدیک به حدود 300، 400 سال قبل، اگر جنگ میشد دشمن با اسب وارد منازل میشد. ایدهای که بعدها برای ما ایرانیها شکل گرفت این بود که کوچهها را تنگ و باریک بنا کنیم که به راحتی به داخل منازل یورش نشود. چرا که اگر اسب وارد این کوچههای باریک میشد دیگر راهی برای دور زدن نداشت و عملا در این کوچهها گیر میاوفتاد.
ـ نبوغ ایرانی در ساخت خانههای تنظیم کنندهی هوا
یکی دیگر از کوچههایی که با مشهدی مهدی به آن سر میزنیم باریکتر و قدیمیتر از سایر جاهای قبلی به نظر میرسد. هوا چندان سرد نیست و اتفاقا آفتاب تندی به چشم میزند اما به محض ورود به کوچه و هرچه جلوتر میرویم؛ هوا سردتر و سردتر میشود. یاد خانههای قدیمی که تابستانه و زمستانه داشتن و در دو طرف مختلف حیاط و روبهروی هم مستقر بودند میاوفتم. خانههایی که با تنظیم جهت تابش نور خورشید برای فصول مختلف ساخته شده بودند و اهالی منزل در فصلهای مختلف ما بین آنها جابهجا میشدند. مشهدی مهدی با اشاره به همین نکته میگوید: این مسیر باریک درست مثل خانههای تابستانه و زمستانه عمل میکند. از طرفی به علت باریک بودن چندان اجازهی ورود هوا را نمیدهد و از طرفی دیگر اگر آفتاب تند باشد اجازهی ورود تابش مستقیم را نمیدهد میشود گفت خلاف جریان هوای حاکم بیرون از خودش عمل میکند.
از مشهدی مهدی که خداحافظی میکنم به خیابان دیگر و محل جدیدی سر میزنم. “خیابان پیغمبریه”
ساباطی با ورودی هلالی شکلش که خانههای متعددی اطرافش را فرا گرفته داخل کوچهی چراغ برق از نسل قدیم به یادگار مانده و همان شکل و ساختار کوچههای محلات دیگر را دارد. باریک، شیبدار، خنک و همانطور که از قبل میدانم بسیار مقاوم در برابر هرگونه فشار و زلزله. یکی از ساکنین محل که سن زیادی دارد با اشاره به شیبدار بودن محل ساباط و خانهی کوچک و قدیمیای که در انتهای مسیرش قرار گرفته اشاره میکند: این شیب برای هدایت آب و بارندگی به داخل آب انبار منزل انتهای کوچه بوده است.
ـ تغییر کوچهها در گذر زمان
در ادامه برای اطلاع بیشتر از نوع معماری و فرآیند تغییر بافت قدیمی شهر به گفتوگو با محمدمهدی حسینی کارشناس میراث فرهنگی میپردازیم.
حسینی میگوید: شبکه معابر کوچههای شهر کماکان حفظ شده است. اما فرم آن تغییر کرده است؛ که در این موضوع دلایلی مانند تعریض کوچه و خیابانها و ساختمانسازی جدید دخیل بودهاند. حسینی دربارهی تغییر گذر محلات و کوچهها از بافت قدیم به شکل مدرنیته توضیح میدهد: در هر برههای مسلماً عناصری وارد ساختوساز و شیوهی زندگی شده که به تبع آن عناصر محیط زندگی نیز تغییر کرده است. از جمله میتوان به تغییر سیستم سازهای در آغاز دوران پهلوی اشاره کرد که منجر به اسکلتسازی ساختمانها و ایجاد ساختمانسازی جدید شد. همچنین با ورود خودروها از همان اواخر دوران پهلوی و افزایش آنها بالاجبار کوچه و خیابانها پهنتر از قبل شد. البته خیابانکشی از ابتدای پهلوی آغاز شد ولی تعریض گذرگاهها از اواخر این دوران شروع شد. در دوران پهلوی اول، عناصر ناصری به تدریج وارد بناهای قزوین شد. قبل از آن یعنی در زمان قاجار، بناها بیشتر حالت طاق و شبستری داشتند اما پس از این دوران یعنی عبور از قاجار و ورود به پهلوی، سقفها بیشتر به شکل تیر چوبی و مسطح متمایل شدند. در اواخر پهلوی اول آهن نیز وارد سازهی سقف منازل میشود و تا ابتدای پهلوی دوم ستون نیز به شیوهی ساختوساز اضافه میشود.
حسینی دربارهی تغییر نقشهی شهری توضیح میدهد: از اواخر پهلوی برای راحتی تردد ماشینها ما با نقشهی شطرنجی محور مواجه میشویم. تا پیش از آن برای مسائل امنیتی، محلات به شکل مرکزی بودند و ساختمانها همان شکل قدیمی خود یعنی طاق و عناصر هلالی شکل را در ورودیها داشتند اما پس از شطرنجی شدن معابر، شکل هندسی ساختمانها نیز تغییر کرد و پساز آن 60 درصد بنا و 40 درصد حیاط جایگزین معماری خانههای قدیمی شد. درحالی که تا پیش از آن در دو طرف حیاط، ما بنا را داشتیم و یا به شیوه حیاط مرکزی خانهها ساخته میشدند. پس از دوران انقلاب نیز بلندمرتبهسازی گسترش پیدا کرد. همانطور که دیده میشود از طرفی مساحت واحدهای مسکونی و از طرفی دیگر تعداد نفرات ساکن در آن کاهش پیدا کرده است. بهعنوان مثال تا پیشاز انقلاب 80 درصد خانههای مسکونی مساحتی نزدیک به 150 متر داشتند که در این متراژ حدود شش نفر و چه بسا بیشتر زندگی میکردند. اما الان منازل 70 ـ 80 متریای را میبینیم که تنها دو نفر با یک بچه در آن زندگی میکنند. حسینی در ادامه در رابطه با خیابانکشی محلات میگوید: در پهلوی اول چندین خیابانکشی اصلی وجود داشت که برای گذرگاههای اصلی احداث شده بودند و چندان متفاوت با بافت قدیمی شهر نبود بهعنوان مثال خیابان امام خمینی و طالقانی که در صورت مشاهده هماهنگی متناسبی با کوچههای اطرافشان پیدا میکنید. این در حالی است که در آن دوران خیابانکشی شهرهای دیگر بافت قدیمی آنها را دستخوش تغییرات بسیاری کرد و شکل چندان خوشایندی برای محیط اطراف به وجود نیاورد. اما در رابطه با شهر قزوین ما با این ناهماهنگیها مواجه نشدیم. البته تنها خیابانی که در جریان احداثش تخریب گستردهای را ایجاد کرد خیابان انصاری غربی بود که در همان زمانهای مربوط به ساخت و سازش تنش گستردهای بین مسئولین شهری ایجاد شد.
ـ محلات قزوین با تاریخی مکتوب
حسینی با تاکید بر پابرجا ماندن گذرهای شهر قزوین میگوید: یکی از ویژگیهای بافت شهرما در این است که نشان محلاتش در منابع مکتوب برای ما باقی مانده است. به این صورت که ما دقیقا آگاهی داریم که در قرن پنجم و یا هفتم چه محلات و کوچههایی در شهر وجود داشته! اما این تاریخ مکتوب که به لطف تاریخ گزیده حمدا… مستوفی برای ما برجا مانده، تنها مختص به شهر قزوین است و حتی در شهرهای دیگر که بافتی قدیمی دارند این منابع مکتوب وجود ندارد. و تنها از طریق تاریخ شفاهی که مردمان آن نقل میکنند اطلاعاتی از محلات و کوچهها برای ما باقی مانده است.
***
بار دیگر به کوچههای کم عرض که اطرافش را خانههای قدیمی فرا گرفته نگاهی میاندازم. به صمیمیت و هویت اصیلی که همچنان در بین این کوچهها جریان دارد و فکر میکنم که ایکاش با افزایش عرض این کوچهها فاصلهی بین آدمها عریض نشود.
به قول سهراب سپهری:
کوچه فرو رفته به بیسویی، بیهایی، بیهویی.
شهر تونی، شهر تونی،
در وزش خاموشی، سیماها در دود فراموشی.
شهر ترا نام دگر، خسته نهای ، گام دگر.
آمدهام، آمدهام، درها رهگذر باد عدم.