عارفی از دیار قزوین
- شناسه خبر: 33612
- تاریخ و زمان ارسال: 3 اردیبهشت 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
آرام کریمی
چو خواهی که نامت رود در جهان
مبر نام نیک بزرگان نهان
فردوسی
«ابوالقاسم عارف قزوینی» شاعر، ترانهسرا، تصنیفساز و موسیقیدان نامدار ایرانی بود که در مبارزه ملت ایران برای تحقق مشروطیت با استفاده از ترانههای سیاسی و اجتماعی خود نقش مهمی را در آگاهی و بیداری افکار عمومی ایفا کرد.
عارف قزوینی در ۱۲۵۹ خورشیدی در قزوین متولد شد. وی صرف و نحو عربی و فارسی را در این شهر فرا گرفت و به دلیل اینکه شاعر و موسیقیدان توانایی بود با شاهزادگان قاجار آشنا شد، او به تهران مهاجرت کرد و در این دوره مورد توجه شاهزاده موثقالدوله قرار گرفت و به اجبار به خدمت وی درآمد.
عارف در اینباره میگوید: در این مدت یک سال و اندی، یک شب آسایش نداشتم و در صف سفرهنشینان مفتخوران از همه سربلندتر محسوب میشدم.
سرانجام صدای آوازش مظفرالدین شاه را خوش میآید، دستور میدهد از جمله فراشهای خلوت دربار درآید، او که از این کار ننگ دارد با تمهیدی گریبان خود را خلاص میکند. بنابراین با اینکه عارف میتوانست از هنرش استفاده مادی برده و خود را از تنگدستی برهاند اما هرگز این کار را نمیکند، وی در این خصوص میگوید: چیزی که همیشه خواهان آن بودم حیثیت و شرافت بود، حتی دوستان نزدیک هم جرات تعارف چیزی را به من پیدا نکردند.
بدین ترتیب زمانی که مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد، عارف تهران را ترک کرد و به قزوین رفت.
در کتاب هزلیات عارف آمده است:
«ابوالقاسم عارف قزوینی» تصنیفساز، موسیقیدان و شاعر انقلابی مشهور، در سال ۱۳۰۰ هجری قمری یا کمی قبل از آن، در قزوین به دنیا آمد. نام پدرش، ملاهادی و شغلش وکیل دعاوی بود. بنا به نوشته خود عارف، پدر و مادرش همیشه در حال نزاع با هم بودند و همین مساله موجب شد که کودکی عارف در سختی و پریشانی روحی و عاطفی بگذرد. عارف خواندن و نوشتن و مقدمات عربی؛ یعنی صرف و نحو را در مکتب فرا گرفت و سپس حُسن خط را نزد سه نفر از خوشنویسان معروف قزوین و موسیقی را پیش حاجی صادق خرازی آموخت. از آنجا که عارف صدای خوبی داشت، پدرش به فکر افتاد که او را آخوند کند و به همین خاطر یک روز مجلسی ترتیب داد و عمامه بر سرش گذاشتند و برای تربیتش او را به میرزا حسن واعظ سپردند. از این پس، تا دو سه سال، عارف پای منبر میرزا حسن واعظ نوحه خواند. ظاهرا عارف در سال ۱۳۱۶ هجری قمری به تهران آمد. عارف در شرح حالی که از خود نوشته و در دیوان او ثبت است، ماجرای چگونگی سفرش به تهران را شرح داده است. بعد از مدتی اقامت در تهران، با موثقالدوله و چند تن دیگر از بزرگان دربار آشنا شد. شاهزادگان قاجار طالب همنشینی با او شدند و به زودی کارش بالا گرفت؛ چنانکه بر سفره میرزا علیاصغرخان اتابک مینشست.
چیزی نگذشت که شهرت عارف به گوش مظفرالدین شاه رسید و به فرمان او به دربار خوانده شد. او با خواندن یکی دو غزل در حضور شاه، مورد پسند شاه قاجار واقع شد و مظفرالدین شاه امر کرد تا پانصد تومان به او داده، عمامهاش را برداشته و او را در شمار فراش خلوتها بنویسند. عارف در این باره چنین مینویسد: شنیدن این حرف در من کمتر از صاعقه آسمانی نبود. دیدم عمامه و شیخ بودن، هزار مرتبه شریفتر و آبرومندتر است ازکلاهی که می خواهد به سر من برود.
«رساله هزلیات عارف قزوینی ، هزل کده ،ص۴و۵»
عارف قزوینی و مشروطه
این شاعر آزادیخواه در حالی که ۲۳ ساله بود و در آن زمان زمزمه مشروطیت بلند شده بود با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. در واقع وی در سالهای انقلاب مشروطیت، زبان گویای دردهای ملت ایران و روشنفکران ترقیخواه بود. بنابراین بدون شک درخشانترین آثار عارف زمانی سروده و ساخته شد که این شاعر آزادیخواه در گیر و دار جنبش مشروطهخواهی ایرانیان به فعالیت سیاسی اشتغال داشت.
بنابرابن عارف از همان ابتدای جنبش آزادی به مشروطهخواهان گرایش یافت و استعداد نادر و شاعری خود را وقف آزادی کرد، یکی از معروفترین آثار او در این زمان غزل پیام آزادی بود: در واقع انقلاب مشروطه در شکل گرفتن شخصیت حقطلبی و آزادیخواهی عارف قزوینی نقشی عمده داشت و مبارزه با رژیم سلطنت را به شدت دنبال میکرد و حکومت جمهوری را میستود و به دست آوردن آزادی ملی و اجتماعی را منوط به بهدست گرفتن اسلحه و برانداختن ریشه استبداد میپنداشت.
عارف تمامی استعداد خویش را در موسیقی، خوانندگی و شاعری، وقف انقلاب میکند، رضازاده شفق که با عارف نزدیک بوده و مقدمه مبسوطی نیز بر دیوان او نهاده است میگوید: در دوره انقلاب مشروطه هیچ قلم و هیچ نطقی نتوانست دل مردم را مانند سخنان عارف به لرزه درآورد. عارف از نخستین روزهای نهضت مشروطه در ایران، همراه ملت در مبارزه با آن روبرو بوده است. همچنین سعید نفیسی تاریخ نگار معاصر که با عارف همنشین بود در ارتباط با او این چنین اظهار میکند: این مرد، گویی ماموریت و رسالت آسمانی داشت. هیچ سخنی مانند سخن او در دلها راه نیافته و این همه بر سر زبانها نگشته است. روح مردم ایران کاملا در دستش بود.
استعمارستیزی در اشعار و تصنیفهای عارف قزوینی
استعمار به عنوان پدیدهای سیاسی و اقتصادی از سده ۱۶میلادی با حضور کشورهای قدرتمند اروپایی آن زمان در سرزمینها و جوامعی ضعیف، به منظور غارت ذخایر و منابع ملی به وجود آمد اما به تدریج در مقابل استعمار عنوانی با نام استعمارستیزی به وجود آمد که هدف از آن رسیدن به استقلال و تشکیل دولت ملی بود. در ایران عصر مشروطه که تحت استعمار دول غربی بود، نیز بخشی از مبارزات استعمارستیزانه در قالب ادبیات شکل گرفت در واقع پس از مشروطه و به وجود آمدن تحولات سیاسی در ایران محتوای نوشتهها و اشعار شاعران تغییر اساسی یافت، بنابراین یکی از موضوعات اصلی در شعر فارسی در عصر مشروطه «آزادی» است که شناخت جایگاه آن به درک صحیح پیام شعر این دوره کمک میکند. شاعران آزادیخواه مشروطه اندیشههای خاص خود را داشتند و پیوسته آزادی و وطن را ستایش میکردند، همچنین شاعرانی بودند که در این عصر تسلیم اوضاع سیاسی نشده و در شعر خود سیاست را دخالت دادند و گاه تاثیری مستقیم در تحریک مردم برای انتخاب نوع حکومت داشتند. یکی از این چهرههای معروف عارف قزوینی بود که استعمارستیزی، آزادیخواهی و وطندوستی درونمایه بسیاری از اشعار او را تشکیل میداد. او اشعار سیاسی خود را همراه با ساز در حضور مردم میخواند و برای نخستین بار از موسیقی برای آگاهی سیاسی استفاده کرد؛ همچنین در شعر این شاعر معروف دوره مشروطیت، نیز مفهوم وطن بازتاب گستردهای دارد، این یکی از مهمترین دلایل ملقب شدن او به «شاعر ملی» است، بنابراین بازتاب مبارزات آزادیخواهانه عارف در ترانههای او کاملا مشخص است.
همچنین با آغاز جنگ جهانی اول، جریانهای گوناگون سیاسی در ایران آغاز شد و حزبها و انجمنهای مختلف به روی کار آمدند. عارف نیز وارد عرصه شد و تابع جریانی شد که عناصر ملی در آن بیشتر بودند و چون تجاوزهای دولتهای همسایه به کشور بیطرف ایران بیشتر شد، ناچار با مجاهدان ایرانی راه کشور عثمانی در پیش گرفت و مدتی در استانبول به سر برد و در ۱۲۹۹ خورشیدی به وطن بازگشت.
عارف قزوینی و تصنیفهای ملی و میهنی
عارف، نخستین فردی است که شعر و موسیقی را به صورت تصنیف با مضامین بکر اجتماعی، توأم ساخت و با این ابتکار که از نظر روح حساس و محدودیتهای محیط و اجتماع بسیار شایان توجه و اهمیت بود، به انعکاس افکار خویش پرداخت و بدین ترتیب طبع سرکش و دموکرات خود را در هدایت جامعه و آشنا ساختن مردم به حقوق اجتماعی به کار واداشت. همچنین باید گفت یکی از موفقیتهای عارف مرهون تصنیفهای سیاسی، وطنی و در عین حال سیاسی اوست. در واقع یکی از مزیتهای تصنیفهای عارف آن است که خود هم شاعر و موسیقیدان و هم خواننده بود و به تصنیفها معنی و مفهوم ملی داد. عارف پس از فتح تهران به دست ملیّون و گشایش مجلس دوم، به یاد نخستین قربانیان راه آزادی تصنیفی با نام «از خون جوانان وطن لاله دمیده» ساخت که این تصنیف در آن روزها غوغا و شوری به پا کرد و مدتها بر سر زبان مردم بود.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدان، سرو خمیده
در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامعه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زبر و زیر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ.
بنابراین عارف تصنیفهای خود را به مناسبتهای مختلف، پیروزی و شهادت مبارزان و دوستانش میخواند. برای نمونه وی به دلیل تشویق آزادیخواهان به ایستادگی در مقابل محمدعلیشاه تصنیف «دل هوس سبزه و صحرا ندارد» را میخواند. به یاد شهدای راه آزادی و جنگ آزادیخواهان با روسها و کشتار آنها در تبریز و رشت تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را میخواند.
این شاعر ملی از نخستین شاعرانی بود که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبه غیرمجلسی بودن و مردمی بودن آن تاکید ورزید. کنسرتهای او همیشه پررونق و پرازدحام بود. وی درباره تصنیف و تصنیفسازی عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردمی که صدا و تحریر ندارند، بتوانند به راحتی از پس اجرای آن برآیند.
از زمان سروده شدن تصنیفهای عارف تا به امروز، خوانندگان غیرحرفهای و حرفهای، بارها این تصنیفها را خواندهاند. از خوانندگان پرآوازه که برخی تصنیفهای عارف را اجرا کردهاند، میتوان به عبدا… دوامی، حبیب محبیان، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، همایون شجریان، صدیق تعریف، محسن کرامتی، سالار عقیلی و … اشاره کرد.
همچنین لازم به ذکر است که کلیات دیوان عارف مشتمل بر ۹۷ غزل، ۸۹ تصنیف و ۱۲ شعر هجویه چاپ شده است.
علاوه بر ترانههای وطنی، عارف اشعار دیگر بخصوص غزل هم میسرود. بسیاری از این غزلها نیز اجتماعی و انتقادی است که همراه آن ترانهها در دستگاههای مختلف خوانده است. از آنجا که زندگی عارف توأم با ناکامی و پریشانی بود، شعرهای او عموما سرشار از احساسات تند و شورانگیز و رنج و غم است. این درونمایه که از صمیم جان و دل او میجوشید به شعرهای وی حالتی سوزناک و موثر بخشیده است و وقتی با ترانههای او همراه میشده که در غم وطن و هموطنان میسروده، بر اثر تجانس و همآهنگی تاثیرشان دوچندان بوده است.
شعر عارف ساده و روان است. تکلّف و الزام به آوردن صنایع لفظی و معنوی در آن دیده نمیشود. به اقتضای غزل از معشوق و روی و موی او و دیگر مناسبات معهود اینگونه مضامین سخن میرود، اما در خلال ابیات با اشارات کوتاه به منظور اصلی، نکتههای مورد نظر را به شنوندگان و خوانندگان خاطرنشان میکند. اینگونه اشارات جاندار و پوشیده هم با خوانندگی و قالب غزل متناسب است و هم در عین ایجاز بسیار پرمعنی از آب درآمده است.
چشمه روشن، غلامحسین یوسفی، ص ۳۹۹
عارف در آثار ادبی فارسی چندان تتبّع نداشت. سادگی و بیپیرایگی شعرها و ترانههای او نیز از همین رهگذرست که به زبان مردم منتهی با ترکیبی لطیف و شاعرانه سخن گفته و آنچه به ضمیر او گذشته و به قلم آورده یا با صدای دلنوازش به گوشها رسیده، همگان دریافتهاند و بر دلها نشسته است.
وی غزلهای معروف نیز دارد، از آن جمله غزل «پیام آزادی» است که پس از پیروزی مشروطهخواهان و فتح تهران و شکست محمدعلی شاه قاجار به سال ۱۳۲۷ ه.ق. که او در تهنیت این موفقیت مطلع زیر را سروده است:
پیام دوشم از پیر مِی فروش آمد
بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
کلیات دیوان عارف قزوینی حاوی حسب حال مفصّل او نگاشته شده و شعرها و ترانهها و نامههایش به اهتمام عبدالرحمن سیف آزاد بارها به طبع رسیده و در دسترس علاقهمندان است و تأمل در اشعار او و حوادث حیات وی تصویر شاعر و هنرمندی را به دست میدهد آزاده، وطنخواه، ملتدوست، صریح و با شهامت که در آنچه میگوید و میاندیشد، هرچند گاه با اشتباه همراه باشد، صادق و صمیمی است. پروای ناخشنودی و خوشآیند این و آن را ندارد و در تلاش کسب حقوق و آزادی ملتی است که به آنان وابسته است. به همین دلیل صدمهها دیده و حتی ایام آخر عمر را در همدان در تبعید و انزوا و تنهایی گذرانده اما نام او در تاریخ ادب و مشروطیت به عنوان شاعر و ترانهسرایی ملی جاودان است.
چشمه روشن، غلامحسین یوسفی، ص۳۹۹
مرگ عارف قزوینی
عارف در اواخر به سبب بیماری خود و رنجیدن از اجتماع، نوعی تبعید خود خواسته را اختیار کرد و به تنهایی به روستایی به نام دره مرادبیک در حوالی همدان رفته و بانویی به نام جیران را جهت رفع و رجوع و پرداختن به کارهای خود به استخدام در آورد او بدینگونه خویشتن را در انزوا قرار داد.
آقای دکتر بدیع (بدیع الحکمای سابق) که در ظرف پنج شش سال آخر عمر عارف همه گونه زحمات طبی و غیر طبی آن شاعر نامی را متحمل میشدند میگوند با یکی دو نفر از همکاران محترم در معالجت عارف کوشیده و دریغ و غفلتی نشد، اما درمان دردهای او غیر ممکن بود، از اوایل دیماه حالات معظمله روز بهروز بدتر شد. آنچه تدبیر به عمل آمد بیفایده بود، فقط نگاهداری از او میشد… در تاریخ بیستم دی حالت او کاملا یأسآور بود، یعنی علائم مرگ آشکار گردید.
چون بعضی دوستان او از تهران تلگرافا وعده آمدن و زیارت ایشان را داده بودند و آن مرحوم فوقالعاده انتظار دیدار ایشان را داشت، با تدابیر ممکنه، تا دوم بهمن ۱۳۱۲ از او نگاهداری شد… در مدت 10 روز آخر آقای رئیس محترم شهرداری، آقای مستنطق دیوان عالی جزا (قضائیه) آقای اقبالی آقایان اسدا…خان و مرتضی خاننیکو و چندین نفر دیگر از اشخاص محترم همدان اغلب بلکه دائم در خدمت عارف نشسته بودند. خود بنده و معاونم نیز در خدمتگزاری و پرستاری تا ساعت آخر مشغول بودیم. او حواس و افکارش بجا بود، ابدا تغییری پیدا نکرد، مانند شمعی که تا آخر دمی که فتیلهاش روغن دارد میسوزد، عارف هم تا آن دم آخر که میسوخت حواسش بجا بود .
سنگ مقبره عارف قزوینی
دوم بهمن ماه ساعت ۱۲ روح او به عالم بالا پرواز نمود و به زحمات زندگی او خاتمه داده شد، جنازه عارف را در صندوقی قشنگ که قبلا تهیه شده بود گذاشته با دستههای گل که از طرف عموم دوستان روی صندوق ریختند. صبح یکشنبه در حالی که حکومت جلیله، عموم روسای محترم ادارات دولتی و عدهای از تجار در تشییع جنازه حاضر بودند، به بقعه بوعلی سینا برده، امانت گذاشتیم تا بعد که خیابان پهلوی از جنب بقعه مزبور خواهد گذشت و باغچهای در آنجا احداث خواهد شد، بارگاهی در آنجا به نام عارف ساخته و دفنش کنند. اثاثیهاش را که متعلق به دوستان بود، کسی پس نگرفت. همه را فروختیم صدتومانی بود که به جیران کلفت او دادیم.
[دکتربدیع] به نقل از روزنامه شریفه شفق سرخ
عارف قزوینی ، شاعر ملی ایران ، حائری ، ص۵۷۹ و ۵۸۰
عشق به میهن در تمامی دورانهای زندگانی این شاعر ملی به چشم میخورد، وی پیش از مرگش نوشت: من یک ایرانی پاک که برای او هیچ چیز گرانبهاتر از وطنش نیست بوده و باقی خواهم ماند، بگذار که در گمنامی بمیرم و آرزوی من این است که ملتم نیرومندتر و سربلند و کشورم شکوفا باشد. سرانجام این تصنیفساز برجسته در دوم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که ۵۳ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد و در آرامگاه بوعلی سینا بهخاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش جاودان
منابع:
رساله هزلیات، دیوان اشعار طنز وهزل عارف قزوینی، سایت هزل کده
دیوان میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، نوروز جمشیدی، چاپخانه مشرقی در برلین ، ۱۳۰۳ خوشیدی
چشمه روشن، دیداری با شاعران، دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: علمی ،۱۳۷۳خورشیدی
عارف قزوینی، شاعر ملی ایران، تدوین سید هادی حائری، انتشارات جاویدان، بهار ۱۳۶۴ خورشیدی
تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی، محمدتقی جواهری گیلانی، جلد اول، نشر مرکز ، ۱۳۷۷ خورشیدی
عارف قزوینی، فرهنگ لغت دهخدا