استقبال گرم تهرانیها از «کمین ژاله»
- شناسه خبر: 21656
- تاریخ و زمان ارسال: 16 مهر 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
محمدرضا مقدم
اشاره
نمایش «کمین ژاله» به کارگردانی حامد مکملی هنرمند نامآشنای قزوینی این روزها در تماشاخانه سنگلج تهران تحسین اهالی تئاتر را برانگیخته است. این نمایش که اجراهای موفقی را تجربه کرده بود این بار نیز نظر مخاطبان تهرانی را به سوی خود جلب کرده و حتی در ادامه موفق شد صاحبنظران هنر تئاتر کشور را به تحسین وا دارد.
«کمین ژاله» جایزه ویژه هیات داوران را از سی و نهمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر دریافت کرده بود و تا به امروز اجراهای موفقی را پشت سرگذاشته که با استقبال گرم مخاطبان هنر نمایش مواجه شده است.
«کمین ژاله» از 27 شهریورماه در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه رفته و تا 21 مهر ماه پذیرای مخاطبان خواهد بود.
نمایشی با چاشنی جبر
نمایش «کمین ژاله» به موضوع جبر میپردازد و تاثیری که آدمی بر جهان پیرامونش میگذارد و همچنین تاثیر مقابل جهان پیرامون بر انسان.
این نمایش سعی میکند در بستر فضای جنگ و با اشاره به پیشزمینههای ذهنی که ممکن است در همهی انسانها وجود داشته باشد موضوع اصلی خودش را مطرح کند. چهار سرباز از میانه میدان عملیات به عقب بازمیگردند. در راه بازگشت و فرار، به میدان مین میرسند و سپس ناخودآگاه از کمینگاهی سردرمیآورند که یک سرگروهبان، فرماندهی کمین را بر عهده دارد. سرگروهبان مدتها است که منتظر نیروی کمکی است تا او را در نگهبانی کمین یاری کنند. حالا سربازهای فراری به کمین ژاله رسیدهاند و ماجرا ادامه پیدا میکند.
در نمایش «کمین ژاله» حامد مکملی، مرتضی نجفی، امیر امیدیراد، حسن یاوری، امیر محمد خوشنواز ایفای نقش میکنند و فرامرز نصیری آهنگسازی نمایش را بر عهده دارد و طراحی لباس نیز به مرتضی نجفی سپرده شده است. همچنین آیدا بابا، سجاد کریمی، ابوالفضل خلیلپور از دیگر عوامل گروه هستند.
ژاله کیست و چیست؟
حامد مکملی در مورد «کمین ژاله» به ایران تئاتر گفته است: موضوع و اتفاقات این نمایش کاملا انتزاعی است و داستان سربازی را به نمایش میگذارد که سالهاست در حال نگهبانی و مراقبت از کمینی به نام ژاله است. در واقع مسئله و سوال اصلی کار، به اینکه ژاله کیست و چیست، برمیگردد.
جبر و اختیار مسئلهای است که ما همیشه و در تمام زندگی با آن درگیر هستیم. ممکن است تا به حال به این موضوعات فکر نکرده باشیم اما در هر مسیری که انتخاب میکنیم وامدار یکی از این دو گزینه خواهیم بود.
مکملی با اشاره به فضای تلخ و در عین حال کمدی نمایش توضیح میدهد: این نمایش به جنگ، مرگ و مسائل حیاتی با نگاهی طنز و کمدی مینگرد. نمایشنامههای دیگر من چون «زندگی سگ مرده» و «خاک شیرین» نیز در همین فضای کمدی تلخ نوشته شدهاند.
وی در مورد دلیل پرداخت روایتهایش در قالب کمدی تلخ میگوید: این نمایش مانند دو نمایش دیگری که از آنها نام بردم، بیشتر با محوریت خنده و کمدی داستان شکل گرفته است و زمانی تلخ میشود که مخاطب پس از تماشای کار، خود را به جای تکتک شخصیتها قرار میدهد. آنجاست که میفهمد موقعیت یا اتفاقی که به آن میخندیده است، چقدر برای افرادی که آن را تجربه کردهاند، جدی و سنگین بوده و چه بهای گزافی برای آن پرداخت کردهاند.
کمدی تلخ مانند حال و هوای این روزهای ماست، ما این روزها به چیزهای زیادی میخندیم که وقتی به آنها فکر میکنیم اصلا خندهدار نیستند.
تمرین نمایش با توجه به مدت زمانی که از اجرای اول آن میگذرد، دورهای و هدفمند بوده است. متن، کارگردانی و بازیها در این مدت رشد کرده و در واقع با تکرار و به مرور زمان در دورههای مختلف اجرا یکپارچهتر شده است.»
در ستایش زندگی
مینو خانی در یادداشتی نوشته است:
«سینا باقری بیشتر از بقیه همرزمانش میترسد. سربازی است از تهران، پس دلبخواه به جبهه نیامده. برای همین در بیان ترسش صراحت بیشتری دارد. احسان گیوی قهرمان کشتی است و داوطلبانه در رودربایستی قهرمانی و روحیه لوطیگری کشتیگیرهای مازندران آمده اما او هم میترسد.
بهنام اسدبیگی اهل قزوین است. بسیجی داوطلب است. اما او هم میترسد. احمد یارعلی نیز رزمنده داوطلب از گیلان با تسبیح در دست که هر وقت نیاز باشد، چرخی به آن میدهد، او هم میترسد، هر چند ترسش را پس تسبیحش پنهان میکند. چهار رزمنده که از میانه یک عملیات فرار کردهاند، سر از جایی درمیآورند که فرقی با حضور در عملیات مزبور ندارد. با سروان عباسعلی خوشبخت، مامور نگهبانی از پل ژاله برخورد میکنند، پلی که هر آن ممکن است دشمن از سوی دیگر آن پیدا شود و میشود!
در لابهلای حرفهایشان هست که آموزش درست و حسابی ندیده بودند، که دلیل صریحی برای حضور و مشارکت در جنگ نداشتند، که میترسیدند، شاید چون زندگی را دوست داشتند. بهنام عاشق بود و میخواست به سهیلا خانم برسد، احمد میخواست دختری را که بعد از کلی دوا و درمان خدا به او و همسرش داده ببیند و اسم برایش انتخاب کند. سینا میخواست درس بخواند، یا… سروان عباسعلی خوشبخت اهل مشهد حتی در آرزوی روزهای خوب دیدار با خانوادهاش بود؛ سروانی که 20 سال نگهبان پل بود، حتی از قبل از جنگ و مدتها بود خانوادهاش را ندیده بود و میترسید شاید دیگر هرگز آنها را نبیند. پنج نفری که نه فقط نشاندهنده حضور اقوام مختلف در جنگ هشت ساله بودند، که تفکر و حال و هواهای مختلف رزمندهها را نمایندگی میکردند. اما نکته مهم اینجاست که همین رزمندههایی که از ترس عملیات را ترک کرده بودند، وقتی دشمن از پل ژاله در حال پیشروی است، جانانه میجنگند. هر چند جنگی به تصویر کشیده نشده و آنچه در نیت و اراده آنها بوده از طریق انشاهای آنها روایت میشود، انشاهایی که هر کدام موقعیت و خواست و آرزوی خود را به آدمهای آن سوی پل تعمیم میدهد یا میگوید برای اینکه دشمن از پل رد نشود، حاضر است از آرزو و خواست خود بگذرد. مثلا احمد یارعلی که دختردار شده و میخواهد به خانه برگردد تا اسم دخترش را انتخاب کند، میگوید «باید جلوی دشمن رو گرفت، برای اینکه هر پدر و مادری آرزو دارد که اسم بچهاش رو خودش انتخاب کند.»
لابهلای طنز موفق و موقعیتهای کمیکی که بازیگران با قدرت آن را اجرا میکنند، ناظم مدرسه (شاید فقط یک بهانه فرمی برای ایجاد فضای متفاوت و شاید برای بیان این واقعیت تلخ که بسیاری از رزمندهها نوجوان بودند، گرچه رزمندههای کمین ژاله نوجوان نبودند) رزمندهها را صدا میکند تا انشایشان را بخوانند؛ انشاهایی که همان حقیقت عشق به زندگی در آنها روایت میشود.
در واقع مکملی دو وجه طنز و واقعیت تلخ مرگ و زندگی را در تقابل با هم به مخاطب عرضه میکند. مخاطبش تا سر حد مرگ میخندد، اما حرفش را میان همان خنده میزند. اینکه همه آنهایی که روزی از این سرزمین دفاع کردند، یکی مثل همه ما بودند، که زندگی داشتند، عشق داشتند، خانواده داشتند، که دلتنگ میشدند، که شاید هم میترسیدند، اما دلشان برای خاکشان، برای سرزمینشان میتپید. برای همین رزمندهها که از میدان مین عبور کرده و باعث صدای انفجار شده و دشمن را هراسانده بودند، اتفاقا باعث پیروزی عملیات شدند. برای همین علیرغم اینکه فکر میکردند در میانه هیاهو کسی از فرار آنها خبردار نخواهد شد، پیداشان کردند و پیام قدردانی را توسط سروان عباسعلی خوشبخت بهشان دادند. هر چند میترسیدند، رفتند که جلوی پیشروی دشمن را بگیرند و وقتی بهانه زندگی، بهانه عشقشان را در انشاهایشان میخوانند، غم و درد را به جان مخاطب میریختند، و در میان خنده، اشکش را سرازیر میکردند. چون توانستند ماهیت واقعی فرزندان و مدافعان وطن را به تصویر بکشند، توانستند نشان دهند برای حفظ این خاک چه خون دلها خورده شد.
پنج دلاور در کمین ژاله
سحر ناسوتی نیز با تمجید از نمایش کمین ژاله در روزنامه اعتماد که دهم مهرماه منتشر شد نوشته است: طرحواره و پلات نمایشنامه کمین ژاله، به مثابه بسیاری آثار نمایشی ایرانی، فاقد افتوخیزهای دراماتیک به گونهای است که در یک ساختار کلاسیک و ارسطویی مشاهده میشود اما به جای آن، نمایشنامه دارای لحظات نابی است که از طریق طراحی شخصیتها شکلگرفته و در عین حال تمپوی مناسب کارگردانی به همراه بازی درست و یکدست بازیگران، اثری را خلق کرده است که یک ساعت و نیم تماشاگر را روی صندلیهایش نشانده و موجب خنده و حتی قهقهه آنها میشود.
در واقع یکدستی متن، بازیها و اجرا فرصت خسته شدن به تماشاگر را نمیدهد. چهار نفر متشکل از سرباز و نیروی داوطلب که هر یک به دلیل و منظوری به جنگ آمدهاند، هر یک به منطقهای از ایران تعلق داشته و متعاقبا لهجه شیرین هر منطقه را به خوبی ادا میکنند، هرکدام از آنها داستان و پیشینهای دارند که به صورت انشاهایی که برای معلم غایب در صحنه، با صدای پیام نوروزی میخوانند، در طول نمایش روایت میشوند؛ انشاهایی که سربازان و حتی سرگروهبان را به کودکانی معصوم بدل میکند که وارد بازی جنگ شدهاند.
کمین ژاله نمایشی بدون ادعاست که در ورای زبان ساده و کمدی خود حرفهای مهمی میزند. به عنوان مثال بحث بر سر پهلوانی کشتیگیران در مناطق مختلف ایران، بهگونهای تمام مردم ایرانزمین را به قهرمانانی بدل میکند که برای دفاع از سرزمین خود به جنگ آمدهاند. انتخاب هر یک از شخصیتها از یک منطقه ایران و آدرسهای غلطی که سرگروهبان از محل اعزام آنها داده و به خراسان، زاهدان، سمنان، کهگیلویهوبویراحمد و… میکند، نشان از همهگیر بودن جنگ و درگیر بودن تمامی مردم ایران و در یک کلام اتحاد ایرانیان برای دفاع از سرزمینشان دارد.
از سوی دیگر، نمایش ارجاعات بیرونی زیادی دارد: ارجاعاتی از داستانهای آشنای جنگ ایران و عراق. به عنوان مثال میتوان به اسیر کردن عراقیها توسط آفتابه اشاره کرد که در اینجا سرگروهبان نیروی خودی را با آنها گرفتار میکند. گرفتن پلاک سربازها هنگام پیشروی در یک عملیات شناسایی موضوع دیگری است که ارجاع به واقعیت تلخ جنگ دارد و موجب تولید انبوهی از شهدای مفقودالاثر شده است. علاوه بر این کشتی گرفتن با یک دست ارجاع به بازی جهان پهلوان تختی با حریف آمریکاییاش داشته و معرفت و مرام کشتیگیران پهلوان ایرانی را یادآور میشود. از سوی دیگر این پنج نفر میتوانند یادآور پنج انگشت یک دست باشند که در پایان با اتحادشان، به مثابه یک مشت برای مبارزه با دشمن عمل میکنند.
«کمین ژاله» را میتوان نماینده هنرمندان قزوین دانست که به خوبی توانستند شایستگیهایشان را در جشنوارهها و اجراهای مختلف ثابت کنند. قطعا پس از این مخاطبان غیربومی نگاه ویژهای به آثار هنرمندان تئاتر قزوین خواهند داشت. استقبال گرم و پرشور مخاطبان تهرانی و 25 شب اجرا در تماشاخانه سنگلج بهترین گواه برای این موضوع است.
وقتی «کمین ژاله» میتواند تحسین هنرمندانی از جمله فرزین محدث، رحمت امینی، توحید معصومی، قطبالدین صادقی، حسین فدایی حسین، محمدحسین فرحبخش، منوچهر علیپور، داود فتحعلیبیگی، شهرام کرمی، شهاب عباسی، ذبیحا… رحمانی، مهران آلآقا و بسیاری از هنرمندان و صاحبنظران دیگر را به خود جلب کند باید قدردان هنرمندان آن باشیم.