غدیر و انتصاب الهی و انتخاب مردم
- شناسه خبر: 16040
- تاریخ و زمان ارسال: 17 تیر 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
سیدعبدالعظیم موسوی
غدیرخم، گویا حکمتی پنهان دارد؛ که همیشه با هر تحلیلی، ظرفیت برداشتهای متفاوت را داشته باشد.
همانگونه که برداشت شیعه و سنی از این اتفاقِ کامل کننده دین، متفاوت است. در داخل شیعیان نیز برای استفادههای سیاسی، برداشتهای متفاوتی میشود.
تو گویی خدا هم در قضیه غدیرخم برای جانمایی عنصر اختیار، همیشه فضایی را باز میگذارد؛ تا انسانها و رهبرانشان در آن فضا در آزمونی شرکت کنند؛ که نتیجهاش عاقبت آنان و قیامتشان را تعیین میکند. برای وضوح این بحث، قدری بیشتر آن را شرح میدهم.
£
پیامبر اکرم بیشتر از هرکس علی (ع) و امتش را میشناخت و انسان را. و میدانست که پس از وجود مبارکشان آن که حق است؛ به حق خودش حریص نیست. و آن که صلاحیت نسبیاش برای خلافت کمتر است؛ ممکن است هوشیاری آن را نداشته باشد که ایجادکنندگان موج خلافت، او را موج سوار نکنند و علیرغم دعوی کم رغبتی خودش، او را اصلح معرفی کنند.
اگر هیچ مصلحت دیگری غیر از خلافت شخص علی (ع) نبود؛ سزاوار بود که پیامبر اکرم از صفت «مولا» استفاده نکند که بشود از آن هم معنای دوست و یار را بگزینند و هم معنای حاکم و امیر و خلیفه را. که اولی را اهل سنت و دومی را شیعیان تعبیر کردند.
حضرت پیامبر میتوانست صراحتا علی (ع) را خلیفه و امیر بعد از خود معرفی کند. با لفظی که کمترین تأویل غیری از آن نتوان کرد. اما نکرد. چرا؟
این سوال پاسخهای مختلفی تاکنون داشته است. اما یک پاسخ و تحلیل این است که در این صورت هیچ حق انتخابی برای مردم باقی نمیماند. امیرالمومنین (ع) مستقیما منصوب میشد و مردم هیچ نقشی در انتخاب او نداشتند و به نظر میرسد این منظور پیامبر اعظم نبوده است.
انتصاب علی (ع) اگر قرار بود مستقیما و بدون رای مردم توسط پیامبر اکرم انجام شود؛ یا صراحتا در آیهای از قرآن به صورت محکم و نه متشابه و قابل تاویل میآمد؛ یا پیامبر اکرم آن را برای خبرگان و فرماندهان و بزرگان قوم تحریر میفرمود. اما ایشان پس از حجهالوداع و مستقیما به مردم توصیه فرمودند؛ نه توسط دیگران. تا به مردم اتمام حجت شود؛ که شد.
در واقع غدیر خم توصیه و راهنمایی به تکتک مردم بود تا راه نورانی اسلام را از گمراهی تشخیص دهند و به کسی رای دهند که پیامبر اکرم و قرآن توصیه کردند یعنی هم توصیه پیامبر و هم انتخاب مردم.
اگر پیامبر اکرم مستقیما حضرت علی (ع) را در فرمانی مولوی و نه ارشادی، نصب میکردند؛ آنگاه همه کسانی که خلاف امر مولوی انتخاب شدند و حتی انتخاب کردند؛ از دین خارج میشدند. مثل کسی که ضروری دین را قبول نداشته باشد یا عمل نکند.
در این صورت اصل تعاملات بعدی حضرت علی(ع) با خلفا و حتی همکاری و بیعت، زیر سوال میرفت، زیرا که مسلمان با غیر مسلمان بیعت و همکاری سیاسی نمیکند.
از چشمانداز یک تحلیل، عایشه امالمومنین پس از رحلت رسول اکرم اولین و سپس دومین و حتی سومین خلیفه را تعیین و به مردم معرفی کرد و مردم هم رای دادند. اما در زمان خلیفه سوم امالمومنین، به علی (ع) پیشنهاد خلافت (بعد از عزل عثمان) داد. که حضرت با ارائه سه شرط، همسر پیامبر را از پیشنهادش پشیمان کرد. (خلیفه وقت کشته نشود و بیتالمال با عدالت تقسیم شود و انتخاب مستقیم مردم در کار باشد).
از چشماندازی دیگر خلیفه دوم عامل اصلی انتخاب خلیفه اول و سپس خود و بعد از خود (خلیفه سوم) بود.
همه این تاثیرگذاریها برای جهتدهی رای مردم بود و این حاکی از اهمیت رای مردم در انتخاب خلیفه و حاکم دارد.کما اینکه علی (ع) در نامه به زبیر و چند خطبه دیگر بر بیعت فشرده مردم با خودش تاکید میکند. در حالیکه حتی یکبار در تمام نهجالبلاغه به توصیه الهی در غدیر خم متذکر نمیشود.
£
بعد از تحریر الغدیر علامه امینی، دیگر بحثی علمی در وقوع حجهالوداع و غدیر خم و معرفی حضرت علی (ع) برای خلافت بعد از خود باقی نماند. هیچ برادر سنی، دیگر نمیتواند این واقعه را در پرده ابهام بداند و در اصلش شبهه و شک وارد کند.
تنها توجیه قابل ذکر برای فرار از امامت علی (ع) و عدم تخطئه بزرگان قوم، همین است که پیامبر اکرم علی (ع) را مولای مسلمین به معنای دوست معرفی کرده است؛ نه خلیفه. و صد البته پاسخی ندادند که چرا مردم که مستقیما مورد توصیه پیامبر اکرم قرار گرفتند؛ دوستشان را که نسبت دوستی پیامبر را با خودشان داشت؛ به حکومت برنگزیدند؟
این گزینش اگر در محدوده اختیار باشد؛ فقط یک اشتباه راهبردی برابر امر ارشادی پیامبر است. اما اگر مخالفت با امر مولوی و نصب پیامبر تلقی شود؛ خروج از دین است. که متاسفانه کسانی معدود از اهل تشیع و تسنن هستند که طرف مقابل را با همین بهانه خارج از اسلام میدانند و حتی مثل وهابیها و داعشیها غیر سنی را واجبالقتل میدانند.
£
در میان شیعیان هم این توصیه مبتنی بر ایهام، دچار تحلیلهای متفاوتی شده است که آثارش در زندگی امروز ما پیداست. تحلیلی که معتقد است: «مردم چکارهاند که بخواهند حاکمشان را انتخاب کنند؟ و حاکم باید از طرف پیامبر و سپس ائمه معصومین و در زمان غیبت از طریق علمای اعلام مستقیما منصوب شود» امروز هم به نداشتن حق انتخاب مردم در تعیین حکومت و حاکم و سرنوشت خود معتقدند.
گاهی در سخنرانیهای عمومی در پاسخ اینکه امام خمینی فرمودند: «میزان رای ملت است» میگویند: شرایط و فضای اول انقلاب اینگونه اقتضاء میکرد که گفته شود و این جفای به امام، کمتر از جفایی نیست که کسانی گفتند قلم و کاغذ برای پیامبر اکرم در بستر بیماری نیاورید چون تب دارد و …
اینان حاکم را اکنون هم منصوب خدا میدانند و به همین دلیل مقدس و غیر قابل سوال و مسئولیت! اگر بپرسی خدا به چه کسی وحی کرده است که امر یا زید حاکم باشد؟ میگویند علمای بلاد میدانند. در خواب یا رویا یا گفتوگوی بین خود به نصب حاکم میرسند.
£
اما امام خمینی از قبل و بعد از انقلاب همواره مردم را در انتخاب حاکم و حکومت مختار میدانست. به همین دلیل اصل حکومت جمهوری اسلامی را به رای گذاشت. اگر حق الهی مردم، انتخاب حکومت نبود؛ هرگز امام این حق را از پیش خود به مردم نمیداد.
عدهای میگویند چون امام میدانست مردم به جمهوریاسلامی رای میدهند؛ حکومت را به رای گذاشت. که این جفای دیگری به امام و از انقلاب ناشناسی آنان است. امام هرگز مفهومی را به مصداقی محدود نمیکند.
مثل این است که میدانیم کسی نوشابه را بیشتر از شراب دوست دارد و رغبتی به شراب ندارد لذا به او بگوییم هر کدام را دوست داری انتخاب کن و او نوشابه را انتخاب کند!
این استدلال بسیار ضعیف است و هیچ دانایی هیچ مفهومی را به اقتضای یک مصداق، حکم نمیکند.
امام روشنتر از «میزان رای ملت است» هم فرمود: «اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است ولو به خلاف! و ضرر خودشان باشد. شما ولی مردم نیستید وکیل مردمید». (27 مرداد 1358 در جمع خبرگان قانون اساسی)
£
بنابر آنچه که آمد؛ از حقانیت غیرقابل انکار علی(ع) امیرالمومنین و غدیر خم و توصیه پیامبر اکرم و قرآن مجید و خداوند به امامت علی (ع)، نمیتوان مردم را از حق انتخاب، خلع و عزل کرد. مردم اگر به بهترین شخص توصیه شده رای ندادند؛ اشتباه کردند. و این اشتباه آنان را از حق رای برای سرنوشت خود ساقط نمیکند.
£