زیر سایهی «درخت کوچک زندگی»
- شناسه خبر: 19872
- تاریخ و زمان ارسال: 13 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
چند روزی است که کوچه الوان، واقع در خیابان کوروش رفت و آمد زیادی دارد. قبلا بیشتر کودکان مسیر این کوچه را تا قبل از پیچ دوم و یکی از قدیمیترین خانههای محله طی میکردند؛ اما حالا بزرگترها هستند که در تکاپو و فعالیتاند. کم کم پوسترهای نصب شده روی دیوارهای کوچه نشان از برگزاری یک نمایشگاه خیریه را میدهند.
اینجا واقع در پلاک 35 یک خانه قدیمی تقریبا 70 ساله است که توسط خیرین خریداری شده و در اختیار یک موسسه نیکوکاری قرار داده شده است. موسسه «درخت کوچک زندگی» که به تازگی مراحل ثبتش انجام شده است، داوطلبانی دارد که مشتاقانه در حوزه کودکان کار فعالیت میکنند.
*
کودک کار این روزها مفهوم ناشناختهای نیست. بچههایی که در خیابانها زباله جمع میکنند یا کالایی را میفروشند. در کورههای آجرپزی خشت میزنند و یا در خانه محصولات باغستان را پاک میکنند و یا هر کار دیگری که افراد زیر 18 سال به عنوان وظیفهای برای کسب درآمد انجام بدهند، کار کودک محسوب میشود و این حق کودکان نیست. کلاسهایی که اینجا برگزار میشوند هدفشان این است تا کمی از باری را که این کودکان بر دوش دارند سبک کنند. کلاسهای هنرآموزی و مهارتآموزی این موسسه برای تمام گروههای سنی به صورت رایگان برگزار میشود.
نمایشگاهی که در تاریخ 9 و 10 شهریور در «درخت کوچک زندگی» برگزار شد حاصل دستساختههای کودکان کار در کلاسهای آموزشی و تفریحی این موسسه است.
رنگهایی که به زندگی روح میدهند
روز نمایشگاه فرا میرسد. بعد از درب ورودی باید از چند پله پایین رفت تا به حیاط رسید. از همان بالا میشود حیاط آب و جارو شده را با آن درخت سبز و بزرگ میانش دید که پر شده از کارهای دستساز بچهها. بعضی از کارها روی میزها چیده شدهاند و بعضی دیگر به دیوارهای آجری حیاط رنگ دادهاند.
بذر و گل و خاک و کودِ گلدانهای روی میز را بچهها در کلاسهای محیط زیست کنار هم چیدهاند. گلدانها سبزند و بعضیشان جوانههایی دارند که با دستان کوچک و نحیفی کاشته شدهاند که هر شب نان به خانه میبرند. شاید نمادی از رویش باشد میان این نسل پر از استعداد.
روی میز کارهایی مثل جای کارت پول یا آویزهایی برای روی در یخچال هم هست که بچهها آنها را از نمد ساختهاند. امید را میشود در درناهای کاغذی که در کلاس اوریگامی درست کردهاند دید. گوشواره و جای کلیدیهایی که بافته شده از نخ هستند هم جای دیگری از این میز را گرفتهاند. میز دیگر زیر درخت بلند وسط حیاط موسسه مخصوص کاردستیهای دخترهای نوجوان است؛ پارچههای گلدوزی شده با رنگهایی که به زندگی روح میدهند و کیفهای دوخته شده از پارچههای بازیافتی. عروسکهایی که دخترها بافته یا ساختهاند در شکلها و با مواد مختلف که هر کدامشان نامی دارند و احتمالا سرگذشتی. کش مو و گلسرهای زیبا هم روی میز چیده شده که دخترهای نوجوان با خلاقیت خودشان در کلاس خیاطی دوختهاند.
از یکیشان میپرسم که در خانه هم دوخت و دوز میکنند؟ و با خنده برایم میگوید: «یه چرخ خیاطی داشتیم که برای مامانم بود آنقدر با آن کیف دوختم که خراب شد. از آن به بعد اینجا با چرخ کلاس هر وقت فرصت شود من هم دوخت و دوزی میکنم.»
تابلوهای نقاشی دورتادور حیاط موسسه روی دیوار و روی پایه چیده شدهاند. نقاشیها مربوط به دو گروه سنی کودک و نوجوانند که با مربیان جداگانه آموزش دیدهاند. روی کارتی مشخصات تابلوها نوشته شده.
رد برگهای درختان
«محمد» نام یکی از کودکانی است که تابلویی را از دوستش کشیده. در مشخصات نام تابلو آمده: «دوستم رضا»
این تابلو خیلی مورد توجه بازدیدکنندگان قرار میگیرد و همان روز اول نمایشگاه به فروش میرسد. تابلوهای دیگر هم پر هستند از زندگی زیسته بچهها مثل مسجدی که به آن میروند یا موهای بلند دختری که خودش را شبیه ماهی کشیده است. از خورشید گرفته که در نقاشی کودکان نماد پدر است تا آسمانی که برای قامت بعضیشان کوتاه است. نقاشی دو خواهر از زنانی است که با چادرهای گلدار پشت دار قالی نشستهاند و مشغول بافتن هستند. این تابلو را دختری از انگلیس میخرد که تصویر تابلو را در یکی از صفحات مجازی دیده است و قرار میشود تابلو را برای خانوادهاش در شمال بفرستند.
تابلوی دیگر خورشیدی است که بچههای 5 تا7 ساله به صورت گروهی رنگ کردهاند. خورشیدشان مثل دنیایشان رنگارنگ است. این تابلو را هم دکتر جامعه شناسی میخرد که خودش هم فعال همین حوزه است. تابلوی نان که پسری روی تخته سیاه مشغول نوشتن کلمه نان است را همراه با سه تابلوی دیگر خانم دکتری برای دیوارهای مطب سونوگرافیاش میخرد.
اینها نقاشیهای بچههای بالای 10 سال بود. چند تابلوی دیگر هم هستند که رده سنی 7 تا 10 سال با تکنیک چاپ و کلاژ درست کردهاند. بچهها برگهای درختان حیاط را رنگکردهاند و بعد آن را روی مقوا ثبت کردهاند. تعدادی هم گل از دفتر یا کاغذ رنگی بریدهاند و روی کاغذها چسباندهاند. هرکدام از این تابلوها شکل و رنگ خاص و تعداد متفاوتی از برگها را دارد. حسین که یکی از این شاگردان است و کمی معلولیت حرکتی دارد، کلاس سوم دبستان را تمام کرده. به اصرار روز نمایشگاه وارد موسسه میشود و تا لحظه آخر میماند با بازدیدکنندگان حرف میزند و شیرین زبانی میکند. منتظر است تا کسی تابلویش را بخرد. یک خانم کتاب فروش که دستی هم بر قلم دارد بعد از خوش و بش و داستان گویی با حسین این تابلو را میخرد و از او میخواهد که نامش را پشت تابلو برایش بنویسد.
حتی بعضی از خریداران کودکانی هستند که با پول توجیبی خودشان خرید میکنند. شهراد کلاس دوم دبستان است. با کارت بانکی خودش خریدش را که یک جاکلیدی است حساب میکند. دختربچه دیگری هم میان خریداران هست که تابلو و چند کالای دیگر خریده است و بعد از این خرید لبخندش کمرنگ نمیشود.
زحمت زیاد و قیمت کم
یک میز دیگر هم با کمی فاصله چیده شده که کارهای دست مادران است. زنانی اغلب افغانستانی که بیشترشان نوجوانی را در افغانستان به یادگیری این هنرها و خانهداری گذراندهاند. کارهای دست این بانوان در رنگهای زیبا و جذاب روی یک میز گوشه حیاط موسسه چیده شدهاند. فرشته که کنار این میز ایستاده است در مورد پارچه تمام آبیرنگ بزرگی که دو متر است و با رنگهای مختلف سرتاسرش گلدوزی شده است میگوید که این روی تشک کشیده میشود و رو بالشی هم همراهش دارد. چند نفری از بازدیدکنندگان میگویند: «کی دلش میآید روی این همه هنر بخوابد؟» پارچههای دیگر هم با رنگهای شاد و جذاب گلدوزی شدهاند. چند آویز روی دیوار قرار دارد که هر کدام با مهرههای رنگی درست شدهاند. چیزی که درست کردنش نیاز به دقت و توجه زیادی دارد و بسیار هم برایش وقت صرف میشود اما فروشندگان حاضرند به هر قیمتی آن را بفروشند. یک کوسن گوشه میز قرار دارد که روی پارچه براق زرشکی رنگ، منجوقدوزی شده است. میگویند برای جهیزیه یکی از مادران بوده است که به عنوان نمونه کار اینجا قرار داده تا هرکسی که خواست سفارش بدهد تا برایش بدوزد. یک هنرپیشه تئاتر آنقدر از این کار خوشش آمده که اصرار دارد همین امشب آن را با خود ببرد. مسئولان قول میدهند که سفارشش زود حاضر شود.
ادامه تحصیل با اعمال شاقه
چند دختر نوجوان از افراد تحت حمایت موسسه هم برای مشارکت در برگزاری نمایشگاه و هم معرفی آثارشان آمدهاند، کنار میزها ایستادهاند. کلاس هفتم، هشتم و دو نفر هم نهم هستند. میگویند کلاس خیاطی اینجا را خیلی دوست دارند. در مورد ثبت نام مدسه میپرسم و درد دل همه باز میشود. میگویند باید در یک سامانه اینترنتی ثبت نام کنیم که خیلی هزینه دارد. فاطمه توضیح میدهد: «ما هشت محصل در خانه هستیم اگر قرار باشد که برای ثبت نام هرکداممان در سامانه این همه پول بدهیم همهمان مجبوریم ترک تحصیل کنیم.»
فرشته میگوید: «همینطوری که ثبت نام کردن کار حضرت فیل بود حالا بدتر هم شده. بعضیها میگویند مهلتش تا نیمه شهریور بود خدا کند تمدید کنند.»
مسئولان موسسه، پیگیر ثبت نام بچهها هستند و تشویقشان میکنند که حتما اقدام کنند. بچهها میگوید هزینه ثبت نام در سامانه جداست. خود مدارس هم یک پولی میگیرند که روی هم خیلی میشود. معتقدند پدر و مادرشان برای مدرسه رفتن آنها این همه هزینه نمیکنند.
یادگار جنگ
گلچهره نام مستعار دختری 17 ساله است. معلمانش میگویند با استعداد است. خودش میخواهد هرطور که شده وارد دانشگاه شود.
تابلوی پولکدوزی شدهاش را که تحویل موسسه میدهد توضیح میدهد: «این تابلو با سختی از افغانستان به اینجا آمده. حاصل روزهای سخت جنگ در هرات است.» این دانشآموز سال آخر دبیرستان تعریف میکند: «مادربزرگم در زمان جنگ در افغانستان برای اینکه دخترانش از صدای تیر و گلوله دور باشند هر روز آنها را به زیرزمین خانه میبرد و همانجا نگه میداشت. برای اینکه سرشان را گرم کند از آنها میخواست تا کارهای هنری انجام دهند.» آنطور که گلچهره تعریف میکند مادرش و خواهرانش با ذغال روی دیوارهای زیر زمین نقش و نگار میکشیدند و مادربزرگ که خودش تحصیل کرده دانشگاه هرات بوده بعضی گیاهان را برای رنگ دادن به نقاشیها استفاده میکرده است. گلچهره میگوید آنطور که شنیده دیوارهای آن زیرزمین پر از نقاشیهای قشنگ بوده و به فضای هنری جالبی تبدیل شده بوده. به نظر میرسد آن زیرزمین مامنی بوده تا با هنر بشود از خشونت جنگ گریخت.
گلچهره که قصد دارد درسش را تا دانشگاه ادامه بدهد، در مورد تابلوی نقاشیاش ادامه میدهد: «نقاشی این تابلو را عمه مادربزرگم کشیده بوده و بعد مادرم در همان زیر زمین لباس زن در تصویر را دوخته.» وقتی سالها بعد پارچه تابلو را بدون قاب از افغانستان به ایران میآورند گلچهره خودش شروع میکند بار دیگر تصویر را پولکدوزی میکند.
گلچهره میگوید پدربزرگش کتابهای ادبیات فارسی میخوانده به شاهنامه و غزلیات سعدی علاقه داشته و توضیح میدهد: «آن موقعها اگر این کتابها را دست کسی میدیدند، میگرفتند و به زندان میانداختندش. پدربزرگم هم مخفیانه و دور از چشم غریبهها این کتابها را نگهداری میکرده و لباس زن در تابلو هم برگرفته از اشعار پارسی و تخیلات پدربزرگم بوده است.»
مسئولان موسسه مرددند که تابلو با این همه خاطره و داستان پشتش را به چه قیمتی برای فروش بگذارند. هرچه از گلچهره میخواهند که تابلو را نگه دارد و از فروشش منصرف شود؛ اما او اصرار دارد که آنرا بفروشد. میگوید لطفا قیمت پایین بگذارید تا فروخته شود. قیمت را میشکند و تا 500 هزار تومان پایین میآورد. اما مسئولان موسسه همچنان دوست ندارند که این قدمت و هنر و اصالت با این قیمت پایین فروخته شود.
روز دوم نمایشگاه است. یک کارگردان فیلم تابلو را میخرد و وقتی داستان پشت تابلو را میشنود آن را پس از خریدن دوباره به گلچهره اهدا میکند تا این میراث ارزشمند در خانواده او بماند. حالا همه خوشحالند؛ هم مسئولان موسسه، هم کارگردانی که قدم خیری برداشته و هم گلچهره و احتمالا خانوادهاش.
*
موسسه مردم نهاد «درخت کوچک زندگی» موسسهای است که تماما توسط کمکهای مردمی حمایت میشود. این موسسه با شماره 885 زیر نظر سازمان بهزیستی کشور به ثبت رسیده است و توسط نیروهای داوطلب اداره میشود.
به گفته مسئولانِ داوطلبی که هیچکدام مایل نبودند نامشان در این گزارش بیاید هدف از برپایی این نمایشگاه دیده شدن آثار کودکان و افزایش اعتماد به نفس آنان بوده. همینطور بخشی از درآمد این نمایشگاه صرف امور جاری موسسه خواهد شد و بخش دیگر به کودکان و مادران به عنوان صاحبان اثر تقدیم خواهد شد.