رفاقت دیرینه فقر و ظلم
- شناسه خبر: 4826
- تاریخ و زمان ارسال: 30 آبان 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
اخیرا یکی از خبرگزاریها در گزارشی با عنوان «آنچه در مقابله با خشونت علیه زنان نادیده گرفته شده است» فقر را باعث افزایش آسیبپذیری زنان در برابر خشونت دانسته است و فرصتهای شغلی، مرخصی استحقاقی و دسترسی به مشاوره حقوقی را از عواملی دانسته که میتوانند در برابر خشونت علیه زنان کمک کننده باشند.
این رسانه به نقل از ویفروم گفته که فقر اغلب نادیده گرفته میشود و این موضوعی مهم است و برای پایان دادن به خشونت علیه زنان، جامعه بینالمللی باید عوامل موثر آن را شناسایی کند. زنان و دختران کمدرآمد برای فرار از خشونت خانگی اغلب گزینههای محدودی دارند که بسیاری از آن مرتبط با فقر است.
در این مطلب از ایسنا آمده که زنان، اکثریت جوامع فقیر را تشکیل میدهند که برای امرار معاش خود به شدت به منابع طبیعی محلی وابسته هستند و هنگامی که این منابع به دلیل بالا آمدن سطح دریا، رویدادهای شدید آب و هوا و آلودگی از بین میروند، زنان به طور نامتناسبی تحت تأثیر قرار میگیرند.
همینطور آمده که خشونت علیه زنان در همه اشکال آن ناقض حقوق اولیه بشر و شئونات انسانی است. زمان آن فرا رسیده که سازمانهای جامعه مدنی، کارشناسان حقوقی و مقامات با همکاری یکدیگر زنان را از فقر فراگیر خارج کنند و چرخه خشونتی که به زنان در سراسر جهان آسیب میرساند را بشکنند.
*
سحر نام مستعار مادر دو کودک است. خودش سرگذشتش را اینطور شرح میدهد: «دیپلم نگرفته بودم که پدرم به اولین خواستگارم به جای من بله گفت و من شدم همسرش. یک سال از ازدواجمان نگذشته بود که پسرعموهایم فهمیدند همسرم معتاد است؛ اما حتی هیچکس فکر نکرد که من باید جدا شوم چون خانوادهام همان عقاید سنتی را داشتند که چادر و کفن سفید…» او ادامه میدهد: «بچه دومم را باردار بودم که شوهرم به خاطر یکی از زنهایی که همراه او و دوستانش همیشه پای بساطش بودند، ترکم کرد. من ماندم و دو فرزندی که باید شکمشان را سیر میکردم.» داستان زندگی سحر طولانی است اما خلاصهاش این است که به دلیل نداشتن تخصص و مهارت، نتوانسته کار چشمگیری پیدا کند. «با بدبختی در یک کارخانه کار پیدا کرده بودم که به خاطر سوتغذیه نتوانستم کارم را ادامه بدهم و بعد از غش کردنهای متمادی پای دستگاه از آنجا هم اخراج شدم.» سحر حالا همراه دو کودکش در یک اتاقک زیر پله در یکی از شهرهای حاشیه استان زندگی میکند. اما زندگی این دختر 28 ساله که در اوج جوانی رخت نداری به تن کرد در زندگی دختر 13 سالهاش هم ادامه یافته. دختر او غزل هم رنج نداری و فقر را از مادرش به ارث برده. سحر توضیح میدهد: «مدرسه هر روز به یک بهانهای پول میخواست. دیگر غزل هم خجالت میکشید برود. یک روز پول پلیکپی نداشت. یک روز نمیتوانست با همکلاسیهایش اردو برود. دفتر و مداد و خودکارش را خیریهها داده بودند و کیفش یکی از کیفهای قدیمی من بود؛ یک روز گفت دیگر دوست ندارد مدرسه برود. باید یک کاری پیدا میکردیم. با عمده فروشان صحبت کردیم و قرار شد محصولات کشاورزی را به خانه بیاوریم و با هم پاک کنیم و تمیز که شد به فروشنده برگردانیم. با همان زندگیمان را میچرخانیم.» از وضعیتش توضیح میدهد: «بخور و نمیر است. بد نیست. شاید پسرم که بزرگ شود وضعمان بهتر شود.» پسر سحر 10 ساله است و معلوم نیست حدود 10 سال دیگر که از سربازی برگشت میتواند بار فقر را از روی دوش مادر و خواهرش بردارد و کمی زندگی را به کام آنان شیرینتر کند یا نه.
سحر و دخترش هر کدام بارها از سوی صاحبان کار، همسایه و… مورد بیمهری قرار گرفتهاند ولی همچنان مجبور بودند که برای ادامه زندگی و بقا سر به زیر بیندازند و سکوت کنند و کارشان را ادامه دهند.
این قصه تنها روایت یکی از حاشیهنشینان است. شهر و اطرافش پر هستند از چنین خانوادههایی به سرپرستی زنان و حتی با وجود مردان که فقر در آنان بیداد میکند و ظلم هم.
*
قصه سختیهای زنان روستایی، قصه جدیدی نیست. کار پرمشقتی که زندگی در روستا به آنان تحمیل میکند در سرما و گرما وظایفی روی دوششان میگذارد که لحظهای نمیتوانند از آن سر باز دهند چون ممکن است به قیمت جان خود و خانوادهشان تمام شود.
طاهره خانم پیرزن 80 سالهای است که چروک صورتش خیلی بیشتر سن و سالش را نشان میدهد. او سالهاست که زمینگیر شده و دیگر نمیتواند کارهایش را خودش انجام دهد. او راوی خوبی از سختیهای زندگی زنان در روستاست: «قدیم که آب لولهکشی نبود. باید زنان هر خانواده مشک بر میداشتند و تا رودخانه میرفتند و پر میکردند و همه این راه آن را روی دوششان حمل میکردند و برمیگشتند. گاهی روزی چند بار باید از رودخانه آب میآوردند. رسیدگی به دام و طیور و بردنشان به صحرا هم خیلی وقتها کار زنها بود. آماده کردن کاه و یونجه و دان و ارزن برای حیوانات خانه و غذای شوهر و بچهها و… وظایفی بود که نمیشد از آنها سرپیچی کرد.»
طاهره خانم یادش هست که زمستانها هم این کارها تعطیل نمیشد و گاهی مجبور میشدند یخ را بشکنند تا آب بردارند و با دست شاخههای درختان را هرس کنند تا با گرمای حاصل از سوزاندن درخت غذا درست کنند و اتاق را گرم کنند.
کنار همه این وظایف در بعضی روستاها، زنان از پشم حیوانات نخ درست میکردند و گلیم و نمد و قالی میبافتند تا کمک خرج خانه باشند. موقع چیدن محصولات دوشادوش مردان در مزرعه و باغ حضور داشتند و مثل یک کارگر کار میکردند.