ناقوس به صدا در میآید
رومینا اسماعیلیپور در انتهای مسیر کوچه دری به شکل سدی سفید رنگ و گسترده با حفاظهایی فلزی که انتهایش به نوک تیر شباهت دارد قد برافراشته. از پشت حفاظهای پشت هم قطار شده، ساختمانی با بام مخروطی که رنگ و روی پریده و زنگ زدهای به خودش گرفته به چشم میخورد. زنگ در را که فشار میدهم بعد از فاصلهای نه چندان طولانی زنی میانسال و یا شاید با سنی بیشتر، که موهای کوتاه قرمز رنگ، پیراهن یک دست بلند و سفیدی به تن دارد در را باز میکند. میخواهم داخل شوم که ممانعت میکند. مجوز میخواهد و بعد از...