پرده اول: یک مثال ساده فرض کنید برق منزل یا دفتر کارتان دچار مشکلی شده است از یک تکنیسین برق میخواهید که بیاید این مشکل را حل کند و او بعد از تعویض 5 ـ 4 لامپ و سوختن بلافاصله آنها؛ ضمن اعلام این نکته با سرافرازی بخواهد 5 ـ 4 لامپ دیگر را هم آزمایش کند شما چه پاسخی خواهید داد؟ اینکه تکنیسین اعلام کند برق مشکل دارد و لامپها را میسوزاند که مشکلی را حل نمیکند! این را خودمان هم میبینیم. عقل حکم میکند قبل از امتحان 5 ـ 4 لامپ دیگر و در نتیجه افزودن خسارت؛ ببینیم مشکل از کجاست؟ تا میگویی این برق شاید اتصال دارد که لامپ و یخچال و تلویزیون را سوزانده است؛ تکنیسین میگوید: شما با برق مشکل دارید؟ آیا برق چیز بدی است؟ اگر برق نبود امروزه روز شما میتوانستید زندگی کنید؟ شما در جواب میگویید: آقا وا... بالـله ما با برق مشکل نداریم با ضایعاتش و با اشکالاتش و با توئی که نمیتوانی برق را درست کنی مشکل داریم. او در درستترین موضعگیری هم حاضر نیست اعتراف به ناتوانی کند. فازمتر و اهممتر را زمین بگذارد و بگوید کار من نیست. دوباره دستور خرید لامپهای دیگر میدهد.
|