گروه فشار و گروه ذینفع در سیاست
- شناسه خبر: 72104
- تاریخ و زمان ارسال: 4 آذر 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

دکتر حیدر ولیزاده
در قلب فرآیند سیاستگذاری و تصمیمگیری عمومی، مفهومی کلیدی با نام «گروه ذینفع» یا «گروه فشار» قرار دارد. این گروهها، که گاهی بهعنوان موتور محرک یا نیروی تعدیلکننده سیاستها عمل میکنند، شبکهای سازمانیافته از افراد، سازمانها یا نهادهایی هستند که هدف اصلی آنها تأثیرگذاری بر محتوا و جهتگیری قوانین، سیاستها و اقدامات دولتی است، بدون آنکه قصد داشته باشند مستقیماً قدرت سیاسی رسمی را در دست بگیرند. در نظامهای سیاسی مدرن، نفوذ این بازیگران، از اتحادیههای کارگری قدرتمند تا شرکتهای بزرگ چندملیتی و سازمانهای کوچک محیطزیستی، نقشی حیاتی در بازتاب تکثر منافع جامعه دارد.
تمایز مفهومی: ذینفع در برابر فشار
اگر چه در محاورههای سیاسی این دو اصطلاح اغلب بهجای یکدیگر به کار میروند، اما در علوم سیاسی، تمایز ظریفی میان آنها وجود دارد:
گروه ذینفع: به هر مجموعهای از افراد یا سازمانها گفته میشود که بر اساس یک منفعت مشترک (اقتصادی، اجتماعی، ایدئولوژیک و…) سازماندهی شدهاند و تلاش میکنند آن منفعت را در عرصه عمومی ترویج دهند. این تعریف عامتر است و صرفاً بر وجود یک منفعت مشترک متمرکز است.
گروه فشار: زیرمجموعهای از گروه ذینفع است که بهطور فعال و مستقیم از طریق تاکتیکهایی چون لابیگری، بسیج عمومی و تظاهرات بر تصمیمگیران اعمال فشار میکند تا سیاستها را تغییر دهد. تمرکز این اصطلاح بر شیوه عمل و اعمال نیروی سیاسی است.
بنابراین، هر گروه فشاری یک گروه ذینفع است، اما ممکن است همه گروههای ذینفع ضرورتاً از تاکتیکهای فشار مستقیم استفاده نکنند.
گروههای فشار چگونه عمل میکنند؟
گروههای فشار برای تاثیرگذاری بر سیاستگذاری، شبکهای سازماندهی شده از تاکتیکها را به کار میگیرند که میتوان آنها را به دو دسته درون ساختاری و برون ساختاری تقسیم کرد.
1ـ فعالیتهای درون ساختاری (لابیگری)
لابیگری یکی از مهمترین و شناختهشدهترین ابزارهای گروههای فشار است. این روش شامل تماس مستقیم نمایندگان گروه (لابیگر) با مقامات دولتی است.
لابی مستقیم: شامل ملاقاتهای رو در رو با قانونگذاران، کمیتههای مجلس، وزرا و مدیران ارشد دولتی است تا با ارائه دادههای تخصصی، گزارشهای پژوهشی، آمار و تحلیلهای منطقی، آنها را به حمایت یا رد یک قانون خاص متقاعد کنند.
لابی شبکهای: استفاده از روابط غیررسمی، پیوندهای شخصی، اقتصادی یا خویشاوندی برای دسترسی به تصمیمگیران اصلی. این نوع فعالیتها اغلب شفافیت کمتری دارند و به همین دلیل با انتقادهای اخلاقی مواجهاند.
درهای گردان: پدیدهای که در آن، مقامات دولتی و قانونگذاران پس از ترک سمت رسمی خود، بهعنوان لابیگر با حقوقهای بالا برای همان گروههایی که قبلاً آنها را تنظیمگری میکردند، شروع به کار میکنند. این چرخه، نگرانیهای جدی درباره تضاد منافع ایجاد میکند.
2ـ فعالیتهای برون ساختاری
این تاکتیکها بر اعمال فشار غیرمستقیم از طریق عمومیسازی موضوع و تغییر فضای افکار عمومی تمرکز دارند.
تأثیر بر افکار عمومی و رسانه: اجرای کمپینهای روابط عمومی گسترده، استفاده از شبکههای اجتماعی، تبلیغات هدفمند و انتشار گزارشهای کارشناسی در رسانهها برای جلب حمایت عمومی و تحت فشار قرار دادن سیاستمداران.
بسیج اجتماعی و اقدام مستقیم: سازماندهی تظاهرات، تجمعهای عمومی، اعتصابات، تحصنها و طومارهای بزرگ برای نشاندادن قدرت عددی و حمایت مردمی از خواسته گروه. این روش بهویژه در مورد گروههایی که فاقد منابع مالی کلان برای لابیگریاند، موثر است.
اقدامات حقوقی: درگیر شدن در دعاوی حقوقی برای به چالش کشیدن قوانین موجود یا تصویبشده در دادگاهها. این روش برای گروههای حقوق بشری یا محیطزیستی که میخواهند از طریق نظام قضایی تغییر ایجاد کنند، بسیار مهم است.
تمایز اساسی گروههای فشار و احزاب سیاسی
در تحلیل ساختار قدرت، مرزبندی میان گروههای فشار و احزاب سیاسی حیاتی است، اگر چه گاهی عملکرد آنها همپوشانی دارد. تفاوتهای کلیدی آنها عبارتند از:
هدف نهایی: حزب سیاسی هدف غایی خود را کسب و حفظ قدرت سیاسی و کنترل دولت قرار میدهد. اما گروه فشار فقط به دنبال تأثیرگذاری بر سیاستها و تصمیمات دولت است و نمیخواهد مستقیماً قدرت را در دست بگیرد.
روش اصلی عمل: احزاب سیاسی از طریق نامزد معرفیکردن و شرکت در رقابتهای انتخاباتی عمل میکنند، در حالی که گروههای فشار بر لابیگری، بسیج عمومی و اقناع کارشناسی تمرکز دارند.
دامنه منفعت: احزاب سیاسی برای جلب رأی حداکثری، معمولاً برنامهای فراگیر و جامع برای همه مسائل کشور ارائه میدهند؛ در مقابل، گروههای فشار متمرکز بر یک یا چند مسئله خاص (مانند محیطزیست، حقوق کارگری یا مالیات بر یک صنعت خاص) فعالیت میکنند.
پاسخگویی: احزاب سیاسی در نهایت باید در برابر رأیدهندگان و عموم مردم پاسخگو باشند. اما گروههای فشار عمدتاً فقط پاسخگو به اعضا و حامیان مالی خود هستند.
ثبات و پایداری: ساختار احزاب سیاسی معمولاً دائمی و بلندمدت است. در حالی که برخی گروههای فشار ممکن است بر اساس یک بحران یا مسئله خاص شکل بگیرند و پس از حل آن منحل شوند.
چالشها و انتقادها؛ سایه قدرت نامتوازن
نقش گروههای فشار در عین حال که ضروری است، چالشهای مهمی را برای دموکراسی و عدالت اجتماعی ایجاد میکند.
1ـ نابرابری منابع و انحراف سیاست
مهمترین انتقاد از گروههای ذینفع این است که آنها در سطح منابع مالی و سازمانی برابر نیستند. شرکتهای بزرگ، اتحادیههای ثروتمند و نهادهای مالی میتوانند با استخدام لابیگرهای حرفهای و صرف میلیونها دلار در کمپینها، صدای خود را به گوش تصمیمگیران برسانند. این در حالی است که گروههایی که نماینده منافع فقرا، محیطزیست یا مصرفکنندگان عادی هستند، اغلب از منابع کمتری برخوردارند. این نابرابری اقتصادی میتواند منجر به انحراف سیاستهای عمومی بهنفع اقلیت قدرتمند و قربانیشدن منافع اکثریت شود.
2ـ مسئله شفافیت و تنظیمگری
بسیاری از فعالیتهای گروههای فشار، بهویژه در نظامهایی که قوانین لابیگری ضعیفی دارند، در فضای غیرشفاف و پشتپرده صورت میگیرد. عدم شفافیت در مورد اینکه چه کسی به مقامات دسترسی دارد، چقدر پول برای لابیگری خرج میشود و کدام منابع مالی پشت کمپینهای عمومی هستند، اعتماد عمومی را از بین میبرد و ریسک فساد و رانت را افزایش میدهد.
3 ـ تسخیر تنظیمگری
قدرت بیش از حد گروههای فشار میتواند منجر به پدیدهای به نام «تسخیر تنظیمگری» شود. این زمانی اتفاق میافتد که یک نهاد دولتی یا سازمان تنظیمکننده، بهجای خدمت به منافع عمومی، تحت نفوذ شدید همان صنعتی قرار میگیرد که قرار بوده بر آن نظارت کند. نتیجه آن، وضع قوانینی است که بهجای عموم، به نفع آن گروه خاص عمل میکنند.
جمعبندی؛ ضرورت نظارت و شفافیت
گروههای فشار و ذینفع، نه پدیدههایی مطلقاً خیر و نه مطلقاً شر هستند. آنها واسطههای حیاتی میان جامعه مدنی پویا و ساختار دولتاند که به مشارکت سیاسی، تعدیل قدرت، و تزریق اطلاعات تخصصی به فرآیند سیاستگذاری کمک میکنند. وجود آنها نشاندهنده یک جامعهای است که در آن منافع متنوع در حال مذاکرهاند.
با این حال، نفوذ عظیم منابع مالی در سیاست، نیاز به تنظیمگری دقیق لابیگری، وضع قوانین شفافیت قوی و مکانیزمهای پاسخگویی را بیش از پیش ضروری میسازد. در نهایت، کیفیت دموکراسی و عدالت اجتماعی در یک نظام سیاسی، تا حد زیادی به این بستگی دارد که آیا دولت بهعنوان یک داور بیطرف میان صدای گروه پرنفوذ و پولدار و منافع عمومی جامعه عمل میکند یا خیر. فهم مکانیزم فعالیت گروههای فشار، یک پیشنیاز اساسی برای هر شهروندی است که میخواهد فرآیند واقعی تولید قدرت و تصمیمگیری در جامعه خود را درک کند.



