نا مهربانی با اهل هنر در تختگاه قزوین
- شناسه خبر: 5446
- تاریخ و زمان ارسال: 12 آذر 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
تنظیم: محمدرضا مقدم
شاه تهماسب اول، فرزند شاه اسماعیل اول (موسس صفویه) بود. وی با 54 سال سلطنت، طولانیترین مدت حکومت را در بین شاهان صفوی داشت. مذهب شیعه در زمان شاه اسماعیل مذهب رسمی ایران اعلام شد ولی استقرار و گسترش آن در دوران شاهتهماسب اتفاق افتاد. تشکیل نهاد روحانیت شیعی از دوره تهماسب آغاز و پس از ورود محقق ثانی به ایران دودمانهای روحانی از علمای مهاجر و فرزندانشان در ایران تشکیل شد. اتفاقات زمان حکمفرمایی شاه تهماسب فقط به انتقال پایتخت و تثبیت مذهب تشیع خلاصه نمیشود. استقرار بیش از 5 دهه سلطنت و تحمیل تفکرات شخصی او بر مردم، جامعه را دستخوش تغییرات بنیادی کرد؛ در نوشتار پیشرو به چند مورد از تحولاتی که در زمان شاه تهماسب شکل گرفت میپردازیم.
ـ حکومت 54 ساله
تهماسب اول در سال 919 ه.ق به دنیا آمد. وی در یک سالگی به دستور پدرش شاه اسماعیل به هرات انتقال یافت و خراسان تا رود آموری اصطلاحا به او تعلق گرفت و دیو سلطان رملو حاکم بلخ به للگی (سرپرستی) او انتخاب شد. وی ده ساله بود که به سلطنت رسید و از سال 930 تا 984 ه.ق به مدت 54 سال سلطنت کرد که طولانیترین ایام سلطنت در دوران صفوی محسوب میشود. با اینکه شاه اسماعیل، موسس سلسله صفویه است، اما ثبات حکومت صفویه در دوران طولانی حکومت شاه تهماسب بود. نیمه اول سلطنت او بیشتر در رفع نفاق و چنددستگی میان سران قزلباش و اداره جنگ در سرحدات شرقی و غربی مملکت گذشت.
شاه تهماسب در پنجاه و چهارمین سال سلطنت خود در 15 صفر سال 984 ق در قزوین از دنیا رفت و پس از چندی جسد او را در مشهد دفن کردند. شاه تهماسب نشان میداد که مردی دیندار و پایبند به تکالیف و فرایض دینی است. اگر چه مذهب شیعه در زمان پدر او مذهب رسمی شد، ولی استقرار و گسترش آن در دوره شاه تهماسب انجام گرفت.
منبع: خلدبرین اصفهانی، ص 323
صلح آماسیه
صلح آماسیه را میتوان از مهمترین اتفاقات دوران شاه تهماسب اول دانست. با انعقاد این صلحنامه بود که شاه صفوی توانست خیالش را از خطر یورشهای عثمانیها راحت کند و به امور کشورداری بپردازد.
صلح آماسیه پیماننامهای بین شاه تهماسب یکم صفوی و سلطان سلیمان قانونی که پس از جنگهای فراوان بین صفویان و عثمانیان منعقد شد.
محتوای اصلی پیماننامه پایاندادن به جنگهای طولانی و بیفایده دو طرف بود.
پس از بیست سال که از جنگهای ایران و عثمانیها گذشت، در سال 962 قمری سلطان سلیمان برای چهارمین بار جنگ بین دو کشور را شروع کرد و ارتش عثمانیان را که در آن عصر بسیار قوی و قدرتمند بودند، به سمت ایران روانه ساخت. قزلباشان در مقابل آنان ایستادند و زمینه را برای صلح فراهم آوردند.
ایجاد صلح با تلاش شاه تهماسب اول آغاز شد. او با ارسال نامهای به سلیمان متذکر شد عثمانیها از حملات متعدد به ایران فایدهای نبرده و نخواهند برد و هرگز نخواهند توانست این کشور را جزء قلمرو خود درآورند. پس بهتر است که به جای جنگهای بیهوده، صلح بین دو کشور برقرار شود. سلیمان در پاسخ، علت حمله خود به ایران را از بین بردن تشیع و رافضیگری برشمرد که در برابر تهماسب اول، نامه بلندی در 37 صفحه نوشت و در آن اعتقاد خویش را به شیعه، به عنوان مذهب حق آشکار کرد.
از نامههایی که میان پادشاهان ایران و عثمانی رد و بدل شد، میتوان به تمایل تهماسب و سلیمان به پایان جنگ و برقراری صلح و آشتی پی برد. تهماسب در نامه خود به سلیمان، اظهار امیدواری کرد هرچه زودتر صلح بین دو کشور برقرار و به زائران ایرانی اجازه حجگزاری و زیارت اماکن مقدسه داده شود.
تهماسب در تذکره خود چنین مینگارد:
من در جواب کتاب او (سلطان سلیمان) نوشتم:… من چگونه دو لشکر مسلمان را… به جنگ فتوا دهم و این مسلمانان را در تَهلُکه اندازم؟ پدر من در آن روز که با پدر شما جنگ کرد، دُرمیش خان و سایر امرا، بلکه تمامی لشکر او مست بودهاند، شب تا صبح شراب خورده، آهنگ بر جنگ نموده بودند… از آن تاریخ، هرگاه حکایت جنگ چالدران به میان میآید، من دُرمیش خان را دعای بد میکنم که پدرم شاه اسماعیل را فریفته بود و جنگ کرد.
سلطان سلیمان که درگیر مخالفت سرداران سپاه با لشکرکشیهای پرخرج و بیهوده به ایران بود، در اردوگاه آماسیه، سفیر ایران را پذیرفت و ضمن پذیرشنامه شاه تهماسب، آمادگی خود را برای برقراری پیمان صلح اعلام داشت و سرانجام در سال 962 قمری، صلح برقرار گردید که در تاریخ به نام صلح آماسیه مشهور است.
از این تاریخ تا پایان سلطنت تهماسب، هر دو کشور به رعایت مفاد صلح آماسیه اهمیت زیادی قائل بودند و روابط عثمانی و ایران رو به بهبودی گذاشت.
منابع: تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 123
صفویه از ظهر تا زوال، رسول جعفریان ص 87
ـ از بادهگساری تا توبه نصوح
شاهتهماسب در مقایسه با دیگر پادشاهان صفوی، نسبت به تشیع حساسیت بیشتری داشت. وی تلاش زیادی در جهت گسترش تشیع از خود نشان داد. او ابتدا با تغییر در حالات شخصی خویش، از برخی محرمات که در دربار پادشاهان معمول بود دست کشید و با تمسک به ظواهر شرع، سعی کرد این ظواهر در جامعه نیز رعایت شود. بنابه گزارشهای تاریخی عصر صفویه، شاهتهماسب تا بیست سالگی (سال 939ق) همانند دیگر پادشاهان اهل بادهگساری و مجالس بزم و مناهی بود. اما در آن سال، در مشهد در حرم رضوی توبه نصوح کرد و از همه منهیات شرعی دست شست و شیوه دینداری و پارسایی پیشه گرفت.
وی به جهت رواج و رونق مذهب و احکام شریعت، طی حکمی، شراب و بوزه و بنگ و آلات غنا و هر نوع امور نامشروع را حرام اعلام کرد و دستور داد که از آن پس در کشور کسی مرتکب این امور نشود؛ درآمدهای حاصل از قمارخانه، شرابخانه، بیتاللطف، معجونخانه و امثال آن که از سراسر کشور به خزانه میرسید، از دفاتر حذف گردند و هر کس مرتکب امور نامشروع شود، در امر مجازاتش سختگیری نمایند. پس از این حکم، کسی جرأت انجام دادن محرمات را نداشت و کسانی از بزرگان به دلیل ارتکاب منکرات، به خشم و غضب شاه گرفتار شدند و جان خود را از دست دادند. به اقرار خود تهماسب، پس از آن توبه، از کل مملکت وی فسق و فجور برطرف شد. نظامیان او نیز از شراب و فسق و جمیع مناهی، توبه کردند و در سراسر مملکت، مظاهر نامشروع برچیده شد؛ در نتیجه، روزبهروز برای او فتوحات گوناگونی رخ داده که هرگز تصورش را نمیکرده است.
این توبه که تا پایان عمر شاه ادامه یافت، نقطه عطفی در زندگی و سیاستهای او به شمار میرود. او پس از این توبه، نظام حکومتی خود را بر پایه پیوند استوار دین و حکومت و چیرگی تام اصول و احکام دین بر حکومت قرار داد. بنابه گزارشها، اساس زهد و تقوا و بنای توبه و تقید شاه، چنان متقن و محکم بود که در مدت بیش از پنجاه سال پادشاهی با وجود کمال قدرت و اختیار، هیچگونه شائبه نقصی و احتمال خللی در عزم استوار وی راه نیافت. او در امر به معروف و نهی از منکر و اجرای دستورهای شرع چنان سختگیری میکرد که «قصهخوانان و معرکهگیران و اصحاب طرب از اموری که در او شایبه لهو و لعب باشد» ممنوع گشتند. اجرای احکام دین و رواج و رونق مذهب شیعه دوازده امامی در عهد وی، چنان بود که کسی جرأت نداشت به امور نامشروع دست زند و یا جز طریق مستقیم امامیه راه دیگری بپیماید. شاهتهماسب در ادامه سیاست مذهبی خود و برای سالمسازی اخلاقی جامعه، در سال 976 قمری، احکام رسمی برای علمای اعلام و بزرگان اسلام صادر کرد و از آنان خواست که در سراسر کشور مجالس وعظ برگزار نمایند و به موعظه مردم بپردازند. بهویژه تاکید کرد که نمازهای جمعه و جماعات نباید از وعظ خالی باشد.
منابع:
احسن التواریخ، ج 2 ـ حسن بیگ روملو، ص 1168
حبیب السیر، خواندامیر، ص 156
منشی قزوینی ص 167 ـ 30 ـ 23
ـ پیدایش سنتهای وقف، مسجدسازی، مدرسهسازی
بعد از تحولات روحی پادشاه و گرایش او به سمت مذهب تشیع، روحانیون و به ویژه علمای شیعه دارای نفوذ و قدرتزیادی در سرتاسر جامعه شدند و هر کجا که لازم بود، اوامر پادشاه توسط آنها در جامعه تبلیغ و گسترش مییافت. سنتهای مسجدسازی، مدرسهسازی و همچنین وقف در دوران تهماسب به شدت در کشور رونق گرفت و گسترش یافت.
ـ سنت مسجدسازی
در دوره صفویه، در ادامه سنت معمول در جامعه اسلامی و کارکرد آموزشی مساجد، یکی از راههای نشر اصول و معارف شیعی در جامعه، از طریق احداث مسجد به عنوان مراکز عبادی، تعلیمی وعظ و بیان تعلیمات دینی بود. از اینرو، مساجد معروف و باشکوهی در این دوره ساخته شد و عالمان بزرگی در این مساجد به ادای فریضه نماز، بیان معارف مذهبی و حقایق شیعی، وعظ و اندرز و حتی تعلیم و تربیت میپرداختند. شاهتهماسب نیز با ساختن مساجد در شهرها به ویژه در پایتختهای صفویه (تبریز و قزوین)، از این مراکز دینی برای ترویج تشیع و نهادینه کردن آن در جامعه به نحو مطلوب استفاده کرد؛ زیرا پایگاهی برای حضور عالمان شیعی و دایر کردن جلسات درس و بحث و نشر معارف شیعی بودند. این مساجد را خود شاهتهماسب یا وابستگان او از خاندان سلطنتی و برخی از شخصیتهای عصر وی بنا نهادند.
پیش از صفویه، در گزارشها به فهرستی از مساجد میتوان دست یافت که در ایام سلطنت شاهتهماسب ساخته شدند یا تعمیرات و الحاقاتی روی برخی مساجد برای استفاده بهتر صورت گرفته است.
ـ سیاست مدرسهسازی
در عصر صفویه، به واسطه آنکه مذهب، اساس وحدت ملی شد، بر عوامل دیگر اثر گذاشت و امری که بیش از همه تحت تاثیر این سیاست واقع شد، تعلیم و تربیت بود. صفویه سیاست مذکور را در تمام مراحل مکتب، مسجد، مدرسه، مجالس وعظ و روضهخوانی و تعزیه، عملی ساختند. در این دوره، علاوه بر مساجد بزرگ و سرای برخی از علما، مدارسی نیز وجود داشتند که مرکز رسمی فعالیتهای درسی و علمی بودند. صفویان با حمایت از مذهب تشیع و ترویج آن به قدرت رسیدند. آنان برای حفظ مشروعیت حکومت خود، از حمایت برخی علما و تأسیس فضاهای آموزشی دریغ نمینمودند. همچنین تدوین، تبلیغ و ترویج و نشر آداب و احکام و شعائر مذهبی و حمایت از علما بدون توجه به فضاهای آموزشی و مهیا کردن امکانات آموزشی میسر نبود و مستلزم توسعه نظام آموزشی بود. به این ترتیب، تعداد بسیاری مدرسه احداث شد و هزینههای زیادی صرف آموزش طلاب و اداره مدارس گردید. در نتیجه افزایش مدارس، ایران عصر صفوی، به مرکز مهمی برای فراگیری علوم دینی شیعه تبدیل شد و این امتیاز را تا سقوط اصفهان حفظ کرد.
ـ سنت وقف
در مدارس دینی عصر صفویه که عمدتاً وقفی بودند، واقفان شرایط خاصی را برای گزینش مدرس که مهمترین رکن آموزش بود، در نظر میگرفتند. از خلال وقفنامههای موجود درباره این مدارس، شرایطی چون: تقید به مذهب تشیع دوازده امامی، تسلط بر علوم دینی و عدم آلودگی به مفاسد اخلاقی، برای هر مدرس ذکر شده؛ زیرا مدارس، مکانی برای تبلیغ و ترویج آیین تشیع به شمار میرفت و مدرس میبایست به این مذهب تقید لازم را میداشت. واقفان در گزینش طلاب علوم دینی نیز حساسیتهایی نشان میدادند که تقید به تشیع در رأس همه بود؛ زیرا یکی از انگیزههای ایجاد مدارس در این دوره و نیز یکی از اهداف واقفان، ترویج و اشاعه این مذهب بود؛ بنابراین دقت در انتخاب طلاب شیعه، از موارد اساسی آن به حساب میآمد.
منابع: تاریخ اوقاف اصفهان، عبدالحسین سپنتا، ص 299
صفویه تا انقلاب اسلامی، داودکیانی، ص 31
ـ ساخت خیابان سپه؛ گسترش راههای قزوین ـ مشهد ـ تبریز
شاه تهماسب دستور داد نخستین خیابان ایران با نام «خیابان سپه» در قزوین ساخته شود که این نام الگویی بود برگرفته از منطقهای چهارباغ مانند که شاه در ازبکستان امروزی دیده بود. این خیابان در زمان حکومت پهلوی بهنام «سپه» و هماکنون نیز بانام «سپه» و «شهدا» در قزوین معروف است. همچنین در کنار رصدخانه سابق مراغه، رصدخانه جدیدی ساختند. به دستور شاه، میر محمد منجم مامور شد تا حرکات سیارهها و ستارگان را بررسی کند. میرمحمد توانست باران بهار سال 934 قمری را پیشبینی کند. بدین ترتیب گندم زیادی بهدست آمد. شاه دستور داد تا انبارهای گندم ساخته شوند و گندم مازاد نیاز از زارعان خریده و ذخیره گردد. سال بعد باران به موقع نبارید و این اقدام شاه مؤثر واقع شد. شاه دستور داد تا تقویم رایگان در دسترس همه مردم گذاشته شود زیرا در آن زمان هر کس برای دانستن ساعت سعد و نحس مجبور بود بهای زیادی به کسانی که تقویم داشتند بپردازد. شاه تهماسب به دور شهر تهران حصاری با یک صد و چهارده برج کشید. پس از پایتخت شدن قزوین، شاه تهماسب جادههای قزوین ـ مشهد و قزوین ـ تبریز را وسیع و ارابهرو کرد. شاه در آذربایجان، قشون دائمی ایجاد کرد. بدین منظور چهل هزار سرباز را به رهبری نظامالدین روملو به شهرهای تبریز و مرند و دیگر شهرهای آذربایجان غربی فرستاد. هزینه این قشون دائمی حدود 8 کرور تهماسبی بود.
ـ مبارزه با موسیقی؛ اقبال خوش نسبت به شعر
با به تخت نشستن شاه تهماسب مبارزه و ممانعت با موسیقی در سرتاسر ایران آغاز شد. پس از تثبیت قدرت و نزدیکی شاه جوان به علمای شیعه، وی قوانین جدیدی را در کشور حاکم کرد. شاعران اما بر عکس نوازندگان و خوانندگان کمی اقبال بلندتری داشتند هرچند هرچه بیشتر شعر برای ائمه اطهار و پیامبر اکرم میسراییدند، صله و مرحمت بیشتری از شاه نصیبشان میشد.
در میان علما میزان حرمت موسیقی محل منازعه بود. برخی چون محقق کرکی و شیخ ابراهیم قطیفی خواندن آواز و خوانندگی زنان در مجالس عروسی را به شرطی که مردان نشنوند، جایز میدانست. اما سوی دیگر این منازعه، علمایی چون امیر نعمتالله صدر قائل به حرمت کامل موسیقی بودند.
عدهای هم برای اینکه بتوانند برای فرمان حرمت موسیقی در جامعه پشتوانه اجرایی پیدا کند، آن را رویایی اعلام کردند که شاه جوان در سن 19 سالگی دیده است. این عمل هم بر روی مردم اثرگذار بوده و هم قزلباشانی که سخت به سبک زندگی دوران شاه اسماعیل عادت کردهبودند را سرزنش کرد.
اما منع میگساری علاوه بر ریشههای مذهبی و نظر علمای وقت، علتی دگر نیز داشته است و آن هم مستی فرماندهان ارتش صفوی در صبح جنگ چالدران بود. این خاطره چنان نقشی پررنگ در ذهن شاه جوان داشته که به سختی به مقابله با نوشیدن شراب بپردازد. طی حکم شاه که همچنان کتیبه آن بر مسجد جامع کاشان حفظ شده است، منع شرابخانه، بنگخانه، بوزهخانه و سایر اعمال نامشروع اعلام شد.
چنین سیاستهایی که شاه در پیش گرفت، پس از مدتی یا ناکام ماند و یا اثرات مورد نظر شاه را به دنبال نداشت. هدف اصلی شاه و علما، به محاق بردن فرهنگ صوفیان بوده است، چرا که موسیقی و غنا، شعر و شرابخواری جزئی از رسوم این فرقه بوده است.
شاه چون خود و اطرافیانش به شاعری و شعرسرودن علاقه داشتند، چندان اقدام به منع سرایش شعر غیرمذهبی نپرداختند اما شاعرانی که در حلقه صوفیان قرار داشتند، راهی جز مهاجرت و ترک وطن در پیشروی خود ندیدند.
در دوران شاه تهماسب، شاعران بزرگی چون محتشم کاشانی، غزالی مشهدی، عرفی شیرازی و وحشی بافقی زیست میکردند. جز عرفی مابقی در مدح و ثنای شاه شعر سرودند وحتی غزالی مشهدی چنان به شاه نزدیک بود که به امر شاه برای هجو و سرزنش خواجه امیر بیک کججی به شیراز فرستاده شد: « در اوان جوانی به دربار شاه تهماسب صفوی راه یافت و در سال 958 از جانب او مامور شد تا به شیراز رود و خواجه امیربیک کججی مهردار که پادشاه از او به سببی آزردهخاطر شده بود سرزنش و هجو کند و در این زمان برتایی بیست و دو ساله بود».
محتشم علاوه بر ثنای شاه، در مدح دختر باهوش و محبوب شاه، پریخان خانم نیز به سرایش شعر پرداخته و وی را با اوصافی چون «شهزاده زمین و زمان» و«شاهپری و انس» ، «خیر النسا عهد» و «معصومه زمان» ستوده است.
روایتی نیز از دلخوری شاه از اشعار غیرمذهبی محتشم در دست است. در تاریخ عالمآرای عباسی آمده که شاه تهماسب اول از قصیدهای که محتشم کاشانی در ستایش او و شاهزاده پریخان خانم فرستاده بود آزرده خاطر شد و گفت: «به جای این بهتر بود قصیده در مدح پیامبر و ائمه سروده میشد که برای آن حاضرم صله شایستهای بپردازم» و به این دلیل محتشم تعزیه معروف خود را سروده است.
گویی از دوران شاه تهماسب مهاجرت شاعران به هند آغاز شده است و علت اصلی در اتهامات کفر و الحاد ریشه دارد. در آن زمان چون اکثر شعرا در زمره گروهای صوفی بودهاند، برای در امان ماندن از خشم افسارگسیخته امرای حکومتی به دولت گورکانیان پناه میبردند.
برای مثال عرفی شیرازی به سبب عضویت در حلقه ابوالقاسم امری، مبلغ و عارف و شاعر نقطوی بود و چون ابوالقاسم تحت تعقیب امرا و ماموران حکومتی قرار گرفته بود، به سبب آن که اتهام الحاد نیز شامل حال وی بود، تصمیم به مهاجرت گرفت. یا غزالی مشهدی نیز چون صوفیمآب بود، راه فرار از وطن را در پیش گرفت: «چون به تقریب الحاد و بیاعتدالی در عراق قصد کشتن او را کردند از آن جا به دکن فرار نمود، پس به هند آمد».
فرمان شاه در مورد موسیقی نیز تاثیری همانند ستیز با اهل شعر داشته است. طبق قرائن با وجود ممنوعیت موسیقی اما خنیاگری در دل دربار همچنان ادامه داشته است. طبق روایتی حتی شاه در مراسم عروسی پسر خود، اسماعیلمیرزا نیز رقصیده است. علاوه بر این روایات، تکرار فرمان شاه برای منع نواختن موسیقی و ساخت آواز پس از گذشت 24 سال نشان از شکست سیاستهای ابتدایی داشته است.
چنین فرامینی نه از گسترش آواز و ساختن ساز جلوگیری کرد و نه از میل مردم به موسیقی کاست. اما در مهاجرت اساتید و چیرهدستان موسیقی به هند بسیار موثر بود. در میان مردم، مطربان و نوازندگان سخت مورد عتاب و سرزنش قرار میگرفتند و نمونههایی از هتاکی و تعرض به موسیقیدانان در این دوره قابل مشاهده است. چنین رفتارهایی سبب شد که موسیقی ایرانی در این دوره بسیار ضربه بخورد.
از سویی منع نوشیدن شراب نیز به سرنوشت سایر دستورهای ممنوعیت دچار شد. شراب یا همچنان در میان بزرگان و نخبگان حکومتی رواج داشت و یا اینکه رعایا و اشراف میل به سوی تریاک پیدا کردند.
منبع: تهماسب؛ شاه نامهربان با اهل هنر، علی رضا میر دیده
ـ پادشاه نگارگر
شاه تهماسب، نه تنها به عنوان یکی از بزرگترین حامیان هنری شناخته شده بلکه در متون معاصر وی، از او به عنوان هنرمند نیز یاد شده و امروزه آثار هنری چندی به وی منسوب است. قاضی احمد قمی درباره او می نویسد:« در این فن استاد روزگار و مهندس معجز آثار بودند». از اوان کودکی تحت تعلیم نقاشی و خوشنویسی زیر نظر هنرمندان بزرگ زمانی قرار گرفت. بسیار به نقاشی و خط نستعلیق علاقه مند بود. بعد از رسیدن به حکومت در سال (930 ه/ 1524 م) در دهه اول حکومتش که سران قزلباش حاکمان اصلی حکومت بودند در کنار نقاشان و خطاطان و مانند آنها جهت خلق آثار هنری، اوقات خود را در کتابخانه شاهی صرف میکرد، «او در تذهیب سرلوحه ـ صفحه عنوان نوشتهها ـ مهارت داشت». کتابخانه او فقط مخصوص کتاب آرایی و تهیه نسخههای خطی نبود «بلکه قالیبافان و ابریشمکاران و چینیسازان را نیز در خود جای داده بود.»
آثار به جا مانده، گواه از مهارت شاه تهماسب در نگارگری و خوشنویسی دارند و تأثیر مکتب بهزاد را بر کارهایش آشکار میسازند. ازجمله نسخه «گوی و چوگان» عارفی محفوظ در کتابخانه دولتی سالتیکوف شدرین لنینگراد، که شاه تهماسب خود، آن را در سال 930 ه/1524 م کتابت کرده و آن را «با شانزده نگاره و تذهیب آذین بست». چندین اثر نگارگری تحت عنوان تک نگاره نیز از شاه تهماسب در مرقع برادرش بهرام میرزا که امروزه در موزه توپ قاپوسرای استانبول نگه داری می شود، بر جای مانده است. در یکی از این تک نگارهها شاه تهماسب تصویر دو دلقک درباری چاق و فربه را به همراه سه نفر درباری و یک نینواز برای برادرش بهرام میرزا مصورسازی کرده است. در کتیبه پایین نگاره چنین نوشته شده است. «جهت برادر عزیز بهرام میرزا ساخته شد».
چیرهدستی شاه تهماسب در نگارگری محدود به نسخ خطی و تک نگارهها نشد، بکله مهارت خود را در آذین دیوارهای کاخ تازه ساز قزوین نیز به نمایش گذاشت. او در سال 955ه/ 1552 م پایتخت را از تبریز که در جریان لشکرکشیهای اول و دوم سلطان سلیمان قانونی به تصرف و اشغال نیروهای عثمانی در آمده بود و محل امنی برای مقر حکومت به حساب نمی آمد، به قزوین انتقال داد. برای آمادهسازی کاخ جدید هنرمندان چیره دست را به آنجا فرا خواند و آنها را به آذینبندی دیوارهای کاخ گماشت. خودش نیز همچون سالهای دهه اول حکومت با هنرمندان همراه شد و چند مجلس در ایوان چهل ستون دارالسلطنه به دست خویش تصویرسازی کرد. «از آن جمله مجلس یوسف و زلیخا و نارنج بری خواتین مصر و زنان زیبا، در آن صفحه این بیت مسطور است:
« مصریان سنگ ملامت بر زلیخا میزدند
حسن یوسف تیغ گشت و دست ایشان را برید»
منابع: قاضی احمد قمی، 1383، 138
آریان، قمر (1382)، کمال الدین بهزاد، چاپ 3، تهران: هیرمند
آژند، یعقوب (1384)، سیمای سلطان محمد نقاش، تهران: فرهنگستان هنر.
ـ پایان 54 سال سلطنت
درگیریها بر سر تصاحب جانشینی شاه تهماسب یکم، مجموعه کشمکشهایی بود که با هدف تصاحب جانشینی شاه و بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم، فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی داد. در پایان نزاعهای دربار قزوین، حیدر میرزا کشته شد و اسماعیل میرزا در تاریخ چهارشنبه 27 جمادیالاول 984 (22 اوت 1576) خود را شاه اسماعیل دوم خوانده و سومین پادشاه صفوی گردید.
جسد شاه تهماسب، بهدلیل درگیریهای جانشینی ابتدا در باغچه دفن شد. پس از مدت کوتاهی به صحن شاهزاده حسین (قزوین) منتقل شد. یکسال بعد، جسد وی به حرم علی بن موسی الرضا در مشهد منتقل شد. دوازده سال بعد مشهد به تصرف ازبکان درآمد و آنها به قصد اهانت، جسد را از قبر خارج کرده و به بخارا بردند. این عمل به دلیل احتمال اشتباه بر روی جسد دیگری هم تکرار شد. امروز برخی عقیده دارند که آنها هر دو بار اشتباه کردهاند و جسد در حرم محفوظ است و برخی دیگر نیز معتقدند با تطمیع ازبکان، جسد از آنها گرفته و به اصفهان منتقل و در بقعهٔ امامزاده شاهسیدعلی خاکسپاری شده است.
منبع: زندگی شاه عباس اول، نصرا… فلسفی ـ جلو اول