مسجد ـ مدرسه «صالحیه» در گذر تاریخ
- شناسه خبر: 26140
- تاریخ و زمان ارسال: 19 آذر 1402 ساعت 07:30
- بازدید :
رومینا اسماعیلیپور
یکی از بناهای مذهبی و تاریخی باشکوه قزوین، مسجد ـ مدرسهی صالحیه است.
مدرسهی صالحیه یکی از بزرگترین مدارس علمیهی ایران است که در شهر قزوین ساخته شده است. همچنین این مدرسه یکی از مهمترین مدارس فلسفی شیعه در قرن سیزدهم به شمار میرود که برخی از عالمان از نجف برای تدریس به این مدرسه مراجعه میکردند.
ساخت این بنا طبق کتیبهای که در سردرب مدرسه قرار گرفته است در سال ۱۲۴۸هجری قمری در دوران حکومت فتحعلیشاه به پایان رسیده است. مدرسهی صالحیه به دستور حاجملاصالح برغانی، از مجتهدان نامآور نیمهی قرن سیزدهم ساخته شد.
گفته میشود که در زمان حاج ملاصالح نزدیک به ۷۰۰ دانشجو و طلبه در این مدرسه مشغول به تحصیل بودند و تا زمان انقلاب مشروطیت نیز مدرسه رونق فراوانی داشته است.
معماری مدرسه صالحیه
برای رسیدن به مدرسهی صالحیه باید وارد محلهی نواب شویم. یک درب آن که درب اصلی مسجد و مدرسه است رو به خیابان و در قسمت شمال مدرسه و درب دیگر در ضلع غربی و داخل کوچهی صالحی قرار گرفته است. یک درب نیز در قسمت شرقی بنا است که هم به مسجد و هم به مدرسه راه دارد. وارد کوچهی صالحیه میشوم و بنای مدرسه را میبینم که از نبش کوچه تا انتهای آن و حتی مسیر فرعی کوچه را سرتاسر فراگرفته است.
درب غربی در حال حاضر بسته شده است و برای ورود به بنا باید از درب رو به خیابان وارد شویم. بعد از درب اصلی و گذر از چند پله، وارد دالانی با طول کم اما نسبتا بزرگ میشوم. در این قسمت و حتی سایر قسمتهای مدرسه تزئینات و الحاقات خاصی دیده نمیشود و نمای آن تنها با آجر و طاقهای هلالیشکل زینت داده شده است. برای ورود به مدرسه باید از سمت غربی و برای ورود به مسجد از سمت شرقی دالان عبور کرد. پس از آن مدرسه با چندین و چند حجره نمایان میشود.
دربهای چوبی قهوهای رنگی که بدون هیچ تکلفی در پس طاقهای آجری نوکتیز جا خوش کردهاند. در حال حاضر هر یک از این حجرهها به یک یا چند طلبه اختصاص داده شده است و هیچ کسی حق ورود، نه تنها به حجره حتی به مدرسه را هم ندارد.
دو طبقه از حجرهها گرداگرد حیاط، روی هم قرار گرفتهاند و به وسیلهی چند پلهای که در قسمتهای شرق، غرب، جنوب و شمال این اشکوب ساخته شدهاند میتوان به حیاط و اشکوب زیرین راه پیدا کرد.
در این فضا که به شکل مستطیل ساخته شده است؛ تمام قسمتها توسط حجرهها احاطه شده و تنها تفاوت آن با اشکوب و طبقهی بالایی در طاقهای هلالی شکل آن است. به طور کلی ۸۲ حجره در ۳ طبقه وجود دارد و مساحت مدرسه حدودا به ۴۶۷۰ مترمربع میرسد. در گذشته علاوه بر اقامه نماز جماعت که به امامت یکی از علمای اولاد شهید یا حاج ملاصالح برگزار میشده است همه ساله ۱۰ روز ایام عاشورا نیز در این مدرسه مجلس سوگواری برپا میشد و یکی از مجالس تعزیه با رونق قزوین به شمار میآمد.
در کتاب «سرزمین قزوین» نوشتهی دکتر پرویز ورجاوند به حوض صلیبی شکلی که در اشکوب دوم قرار دارد اشاره شده است. آب قنات خمارتاش از سمت غربی مدرسه داخل حوض میشد و از طرف شرقی خارج میگردید. این آب همیشه جاری بود و مدرسه را از این جهت آنقدر گود کرده بودند که آب خمارتاش به آنجا بنشیند. چون حجرات این اشکوب به واسطهی مجاورت با باغچهها و حوض مرطوب بوده برای اقامت صلاحیت نداشته و ظاهرا هم از ابتدا کسی در آن حجرات اقامت نداشته است.
مدرسین و شاگردان بنام مدرسه صالحیه
یکی دیگر از جذابیتهای مدرسهی صالحیه به مدرسین و افرادی منتهی میشود که برای تحصیل علم در این مدرسه حضور پررنگی داشتتد و از عالمان سرشناس محسوب میشدند.
جعفر کاشفالغطا، که نسب او به مالک اشتر میرسد یکی از معروفترین مبارزین علیه وهابیون و اخباریان بوده و نخستین عالم شیعی محسوب میشود که بر علیه وهابیت کتاب نوشت. فتوای مبارزه با روس نیز توسط وی صادر میشود. همچنین وی مدت طولانیای را به تدریس در مدرسهی صالحیه مشغول میشود و از شاگردان نامدار وی میتوان به محمدحسن نجفی معروف به «صاحب جواهر» اشاره کرد.
سیدجمالالدین اسدآبادی فعال سیاسی و یکی از مخالفین امتیاز تنباکو در ایران محسوب میشود. میرزا رضای کرمانی که ناصرالدین شاه را به قتل رساند از جمله شاگردان وی در ایران بود. جمالالدین اسدآبادی به مدت ۴ سال در مدرسهی صالحیهی قزوین به تحصیل علوم دینی و علم و منطق پرداخت.
هما، شاعری که به بهشت خدا و مدرسه صالحیه پشت پا زد!
طبق گفتههای پرویز ورجاوند در کتاب سرزمین قزوین، شاعری متخلص به «هما در» این مدرسه به تحصیل مشغول بود و در نهان یا آشکارا از شرب شراب ابایی نداشت. زمانیکه حاج ملاصالح برغانی از این ماجرا آگاه شد؛ هما را به بیرون کردن از مدرسه تهدید کرد. هما به حاج ملاصالح پیغام فرستاد که من به بهشت خدا پشت پا زدهام، که مدرسه تو مبال (مستراح) آن هم نمیشود!
حاج ملاصالح، هما را از مدرسه بیرون کرد و او اشعاری در این زمینه منتشر کرد که دو بیت آن به دست آمده و چنین است:
یا رب این شهر چه شهریست که داداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
گر هما را ندهد ره به در مدرسه شیخ
در خرابات مگر سایهی دیواری نیست
میرزای شیرازی، آقا بزرگ تهرانی، نسیم شمال و میرزا کوچکخان جنگلی از جمله دانشآموختگان مدرسهی صالحیه هستند.
در اشکوب دوم که به زعم بسیاری به دلیل رطوبت حوض، هیچ یک از شاگردان در آن اقامت نداشتند؛ میرزا کوچکخان جنگلی سالها در آنجا سکونت گزید.
میرزا کوچک خان جنگلی و حضور او در مدرسه صالحیه
محمدعلی حضرتی دربارهی زندگی میرزا کوچکخان جنگلی توضیح میدهد: میرزا کوچکخان رشوند قزوینی، در اصل از طایفهی رشوند قزوین بوده و نام اصلی وی میرزا یونس بوده است. به علت نام پدر او «میرزا بزرگ» میرزا یونس را میرزا کوچک خطاب میکردند.
پدر میرزا کوچکخان در جوانی به رشت مهاجرت میکند و با خانمی از اهالی فومن ازدواج میکند. حاصل این ازدواج میرزا کوچکخان جنگی یا همان میرزا یونس و چند فرزند دیگر میشود. میرزا یونس بعدها سرنوشت متفاوتی پیدا میکند و در جنبش آزادیخواهی و استقلال ایرانیان پیش از مشروطیت نقش پررنگی ایفا میکند. وی سنین آغاز عمر را در مدرسهی علمیه حسن (صالحآباد) و مدرسه جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین آمد و در مدرسهی صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد. مدتی هم در مدرسهی محمودیهی تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی میتوانست وی را در سلک روحانیان درآورد، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
حضرتی ادامه میدهد: میرزا کوچکخان جنگلی در دوران مشروطه در فتح قزوین و تهران هم نقش بسزایی داشته و عضو کمیتهی جنگ میشود. همچنین در کمیتهی فتار تبریز و دفاع از مشروعیت در این شهر مجروح میشود و مدتی را در باکو و تفلیس بستری میشود. بعدها که مجددا به ایران برمیگردد رهبری نهضت جنگل را عهدهدار میشود. این جریان شاخهای از اتحاد اسلام بوده و در واقع یک جنبش ضدروسی و انگلیسی بوده است. بخشی از نیروهای ژاندارم شهید محمدتقیخان پسیان در رشت به نیروهای میرزا کوچک میپیوندند. میرزا کوچکخان از این نیروها در فومن به عنوان مدیر برنامههای آموزشی نظامی استفاده میکند.
در نتیجهی این جنبش گسترده، میرزا کوچکخان جنگلی در ارتفاعات ماسال به علت سرمای شدید از پا در میآید و سرش را از تنش جدا میکنند.
سرهنگ محمدعلی گلریز، نویسندهی کتاب مینودر شاهد شهادت میرزا کوچکخان بوده است و دربارهی این اتفاق ناگوار میگوید: چرا باید اینگونه یک چهرهی ملی، مظلوم و وطنخواه که دوستدار ایران بوده به این سرنوشت دچار شود و ما شاهد جنایت در حق جسد و پیکر او باشیم.
هوا تاریک شده و صدای دلنشین اذان از گلدستههای مسجد در محله طنینانداز میشود. درب شرقی مدرسه باز است و نور کمسویی از پنجرههای اطراف آن کوچه را روشن میکند.
چند طلبه از درب مسجد بیرون میآیند. قامت تنومند میرزا کوچکخان جنگلی را شبیه به همان عکسهایی که همیشه از او دیدیم تصور میکنم که با چهرهای متبسم و وقاری که از یک جنگجو انتظار میرود؛ داخل مدرسه میشود.
طلبهای جوان پرده را کنار میزند و درب مدرسهی صالحیه را میبندد.