از فلات پارس تا هِلِنیسم در ماد؛ قزوین در دوران گذار (۳۳۰ – ۲۴۷ ق.م.)
- شناسه خبر: 70325
- تاریخ و زمان ارسال: 11 آبان 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

حیدر ولیزاده
دورهی پس از سقوط امپراتوری هخامنشی تا تاسیس سلسله اشکانیان (حدود ۳۳۰ تا ۲۴۷ ق.م.)، یکی از مبهمترین و در عین حال حیاتیترین فصول تاریخ ایران است. این دوره حدودا هشتاد ساله که با تهاجم اسکندر مقدونی آغاز شد و با استقرار جانشینان یونانیتبار او یعنی سلوکیان ادامه یافت، برای منطقه حیاتی قزوین، نه دورهی شهرسازی عظیم، بلکه دوره آشوب، مقاومت محلی و گذار استراتژیک بود. بررسی وضعیت این منطقه، کلیدی برای درک نحوه بازیابی هویت ایرانی در برابر هژمونی هلنیستی است.
تهاجم مقدونی و فروپاشی ساختار (۳۳۰ ق.م.)
با پیروزی اسکندر مقدونی بر داریوش سوم در نبردهای ایسوس و گوگمل، ساختار متمرکز هخامنشی در هم شکست. منطقه قزوین، که در دورهی هخامنشی بهعنوان یک ناحیه کشاورزی و گذرگاه حیاتی در مسیر «جاده شاهی» میان پایتختهای ماد (همدان/هگمتانه) و ری قرار داشت، ناگزیر تحت تاثیر قرار گرفت.
نظام اداری و مالیاتی هخامنشی که قرنها برقرار بود، ناگهان متوقف شد. این امر منجر به رکود اقتصادی و بههمریختگی امنیت در مسیرهای تجاری شد. اسکندر پس از فتح، سیاست «ادغام نخبگان» را در پیش گرفت، اما سلطه او و فرماندارانش (ساتراپهای مقدونی) در نواحی مرکزی مانند ماد بزرگ که قزوین بخشی از آن محسوب میشد، بیشتر نظامی و مالیاتی بود تا یک استقرار عمیق فرهنگی. مقدونیها عموما در مراکز بزرگ مانند همدان یا ری مستقر میشدند و کنترل مناطق پیرامونی از جمله دشت قزوین را به عمال و نخبگان محلی واگذار میکردند.
تسلط سلوکی و نفوذ هلنیستی (حدود ۳۱۲ – ۲۴۷ ق.م.)
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق.م.) و جنگهای خونین جانشینانش (دیادوخها)، سرانجام سِلوکوس اول نیکاتور بر بخشهای وسیعی از ایران مسلط شد و سلسله سلوکیان را تاسیس کرد. دوره سلوکی، تلاش برای پیوند دادن تمدن یونانی (هلنیسم) با فرهنگهای ایرانی بود.
سلوکیان سیاست شهرسازی یونانی (ایجاد پولیس)را در پیش گرفتند، اما تمرکز این شهرسازی بیشتر در سوریه، بینالنهرین و نقاطی مانند ری (رَگا) و همدان بود. شواهد مستقیم و قطعی مبنی بر تاسیس یک «پولیس سلوکی» با نام شناختهشده در محل قزوین امروزی وجود ندارد.
قزوین در آن زمان در مرز نفوذ واقعی سلوکیان در شرق و نواحی کوهستانی شمال (محل سکونت قبایل مقاومی چون کادوسیها و تپوریها) قرار داشت. به همین دلیل، اهمیت اصلی قزوین، نه از لحاظ شهری بزرگ بودن بلکه به دلیل پایگاه نظامی و پاسگاهی برای مهار قبایل کوهستانی و نظارت بر گذرگاهها بود.
با وجود نفوذ محدود در این منطقه، دشت قزوین همچنان یکی از مراکز تولید غلات و محصولات کشاورزی در ساتراپی ماد بود. این محصولات برای تامین آذوقه پادگانهای سلوکی در ری و همدان حیاتی بودند. در این دوره از تاریخ سیستم کشاورزی سنتی ایرانی، بدون تغییرات چشمگیر، حفظ شد.
باستانشناسی قزوین: شواهد استمرار سکونت
کاوشهای باستانشناسی در دشت قزوین، بهویژه در محوطههایی مانند تپه سگزآباد (قرهتپه و تپهقبرستان)، عمدتا بر دورههای پیش از تاریخ و عصر آهن متمرکز بودهاند. با این حال، مطالعه لایههای مربوط به دوره تاریخی (از جمله سلوکی و اشکانی اولیه) نشاندهنده استمرار سکونت و نه لزوما تاسیس یک شهر بزرگ است:
یافتههای فرهنگی: یافتههای سفالی در این محوطهها نشاندهنده تداوم الگوهای سفالگری محلی است که به تدریج تحت تاثیر سبکهای اشکانی قرار میگیرد. نفوذ هلنیستی در مصنوعات کشف شده در دشت قزوین، بسیار کمتر از مناطق غربیتر است که نشان میدهد جامعه محلی تا حد زیادی هویت ایرانی خود را حفظ کرده است.
ماهیت استقرار: استقرارها در دوره سلوکی در دشت قزوین، احتمالا شامل روستاهای بزرگ، قلعههای کوچک و مراکز اداری-نظامی محلی بودند که عمدتا توسط نخبگان ایرانی اداره میشدند و مالیاتها را به حاکمان سلوکی میپرداختند. این نخبگان، عاملان اصلی حفظ ساختارهای اجتماعی بومی در برابر تغییرات تحمیلی بودند.
شرایط سیاسی محلی: زمینهساز ظهور پارتیان
ضعف ساختاری امپراتوری سلوکی در اداره فلات ایران، به تدریج و به ویژه از اوایل قرن سوم پیش از میلاد، آشکار شد. فاصله زیادی سلوکیان از مرکز در سوریه و درگیریهای داخلی میان جانشینان سِلوکوس، فرصت را برای احیای قدرتهای محلی ایرانی فراهم کرد.
در نواحی شرقی و شمالی ایران، از جمله مرزهای شرقی ماد (مجاورت قزوین)، خاندانهای قدرتمند ایرانی (مانند ساتراپهای ماد) توانستند خودمختاری خود را افزایش دهند. آنها کنترل امور مالی، نظامی و حفظ امنیت محلی را در دست داشتند و صرفا وفاداری اسمی به شاه سلوکی ابراز میکردند.
در حدود سال ۲۴۷ ق.م.، «اَرشَک» (اشک اول)، رهبر قبیله پارتی، در شمال شرق ایران (ساتراپی پارت) علیه حکومت سلوکی شورش کرد و سلسله اشکانی را تاسیس نمود. این قیام، که ابتدا در مناطق دوردستتر آغاز شد، بهتدریج به سمت غرب گسترش یافت و نیروی محرکه قدرتمندی برای پایان دادن به سلطه یونانیتباران در ایران فراهم آورد.
منطقه قزوین به دلیل موقعیت راهبردیاش، به سرعت به نقطه ثقل منازعات میان سلوکیان و پارتیان تبدیل شد. پارتها، برای تسلط بر فلات مرکزی، نیاز حیاتی به کنترل مسیرهای مواصلاتی قزوین به ری و همدان داشتند. ورود پارتیان به این منطقه، نشانگر پایان دورهی گذار و آغاز عصری جدید با محوریت یک قدرت ایرانیتبار بود.
جمعبندی
دورهی گذار پس از هخامنشی تا اشکانی (۳۳۰–۲۴۷ ق.م.) برای قزوین، دوره مقاومت ضمنی و حفظ اصالت محلی بود.
ـ قزوین یک منطقه حائل نظامی میان سلوکیان و قبایل کوهستانی شمال باقی ماند.
ـ نفوذ هلنیستی در آن سطحی و محدود بود و ساختار اجتماعی و کشاورزی سنتی ایران دستنخورده ماند.
ـ این منطقه، با حفظ نخبگان محلی، بستر مناسبی برای بازگشت سریع قدرت ایرانی در قالب امپراتوری اشکانیان فراهم کرد و بهزودی به یک پایگاه استراتژیک در مسیر گسترش قدرت پارتیان به سمت غرب تبدیل شد.
هلنیسم: فرهنگ یونانی در شرق مدیترانه و فلات ایران
از آنجا که چندین بار به واژه هلنیسم اشاره شده برای درک بهتر این دوران بهتر است که به مفهوم آن پرداخته شود. «هلنیسم» به مجموعهای از فرهنگها، هنرها، علوم و سبک زندگی گفته میشود که پس از فتوحات اسکندر مقدونی در قرن چهارم پیش از میلاد در مناطق وسیعی از شرق مدیترانه و فلات ایران شکل گرفت. با فتح ایران، مصر، آسیای میانه و سایر نواحی توسط اسکندر، فرهنگ یونانی به عنوان فرهنگ غالب، در این سرزمینها نفوذ کرد، اما این نفوذ همیشه به معنی حذف کامل فرهنگهای محلی نبود؛ بلکه ترکیبی از سنتهای یونانی و محلی به وجود آمد که مشخصه دوره هلنیستی (حدود ۳۲۳ تا ۳۱ ق.م.) است.
۱. شهرسازی و ساختار سیاسی
یکی از شاخصهای مهم هلنیسم، شهرسازی به سبک یونانی است. سلوکیان، جانشینان اسکندر در ایران، اقدام به تاسیس شهرهایی با معماری یونانی کردند که میدانهای عمومی، معابد، تئاترها و سیستم شبکهای خیابانها داشتند. این شهرها که به«پولیس» معروف بودند، به مراکز اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تبدیل شدند و نقشی کلیدی در گسترش فرهنگ هلنیستی ایفا کردند. با این حال، همانطور که گفته شد در مناطق مرکزی ایران مانند ماد و دشت قزوین، این شهرسازی محدود و بیشتر نظامی یا اداری بود، نه فرهنگی کامل. این محدودیت نشان میدهد که هسته فرهنگی ایرانی در برابر تغییرات خارجی مقاوم بود.
۲. علوم، زبان و هنر
هلنیسم همچنین در حوزه علوم، فلسفه و ادبیات تاثیرگذار بود. فلسفه یونانی، ریاضیات، نجوم، پزشکی و هنرهای نمایشی در شهرهای هلنیستی تدریس و گسترش مییافتند. زبان یونانی (کوینه) به عنوان زبان بینالمللی تجارت و ادارات رایج شد. در حوزه هنر نیز مجسمهسازی و نقاشی به سبک یونانی رونق گرفت و با سبکهای محلی ترکیب شد که بارزترین نمونه آن را میتوان در هنر گنداره (در مرزهای شرقی) مشاهده کرد. این ترکیب فرهنگی نشان میدهد که هلنیسم نه یک فرهنگ یکدست، بلکه یک جریان میانفرهنگی بود.
۳. تاثیرات دینی و فلسفی
در حوزه اندیشه، مکاتب فلسفی یونانی مانند رواقیگری و اپیکوریسم که بر فردگرایی و کسب آرامش ذهنی تمرکز داشتند، در میان نخبگان رواج یافتند. از سوی دیگر، در حوزه دین، پدیدهای به نام همسانسازی دینی (Syncretism) رخ داد. در این فرایند، خدایان یونانی با خدایان محلی (مانند ترکیب زئوس و اهورامزدا یا آپولو و میترا) تلفیق شدند. این آمیختگی دینی، بستری برای تحولات فکری بزرگتر در آینده شد.
۴. میراث هلنیسم
با ظهور امپراتوریهای محلی مانند اشکانیان در فلات ایران، نفوذ سیاسی یونانیان کاهش یافت، اما میراث فرهنگی هلنیسم باقی ماند. دولت اشکانی با اینکه به احیای سنتهای ایرانی پرداخت، همچنان از زبان یونانی در سکهها و مکاتبات استفاده میکرد.










