
(ویژه نامه نوروز 1404) بُحراننامه!
تلخند (2) انسیه بخارایی نیست بحـرانیتر از احـوال مـا باغبــانِ دَهــر، از روزِ ازل تـا نگیـرد خِــرّ ما را روزگـــار از تولــد تـا زمــان مــرگ هـم گــاه، طوفانی مهیـب از آسمــان یا زمانی سِیــل با خود میبـرد هرچه ما گفتیم، ایمن نیست شهر! وای اگر روزی بیایــد زلــزلــه ! گرچه تا این لحظه شانسی زندهایم آزمــونِ سخت یا قانـونِ جــذب ما مگــر آفـترُبـــای عالَمیــم؟ خشکسالیهای پی در پی، سپس در بهــاران هم تگــرگی میکند هر چه ما با صرفهجویی ساختیم میرسد هر ساله ویروسی ز چیـن صحبت از بُحرانِ جمعیت کنیــم ماکه «جانسختیم» و در بازی خوشیم صبرِ ایــّوبی که...