خاطرات یک کتابفروش
مها دیبا نمیتوانم بگویم کدام فصل کتابفروشی قشنگتر است یا من کدامش را دوست دارم. هر فصل حال و هوای خودش را دارد. الان پاییز است و به زعم خودم فصل خواندن. اصلا نیمهی دوم سال که روزهایش کوتاه و شبهایش یلدایی هستند، میطلبد بنشینی و بخوانی. اینها را به مشتری قدیمیام میگویم که بعد از مدتها دیدار تازه کردهایم. چند ماهی است ندیدمش، البته به گفتهی خودش آمده ولی من شیفت نبودم. میگویم که چند روزی است در فکرش بودم و مشتاق دیدار. با لبخندی خوشحالیاش را نشان میدهد. بعد برایش میگویم که یکی از دلایل اشتیاقم به دیدنش...