نفیسه کلهر
ساعت 3 ظهر است. همینطور اتفاقی موقعی که از کنار پنجره رد میشوم بیرون را نگاه میکنم. دختر جوانی پشت فرمان یک ماشین مدل بالا، در کنار کوچه توقف کرده و چیزهایی را به بیرون از ماشین میریزد. دقیقتر که میشوم دختر از داشبورد ماشین خردههای خوراکی مثل کیک را با دستش جمع میکند و از پنجره ماشین بیرون میریزد. یک کاغذ را از همانجا برمیدارد و نگاه میکند و بعد تکه تکهاش میکند و آن را هم بیرون میریزد. آنقدر عصبانی میشوم که نمیتوانم تحمل کنم. لباسم را میپوشم و به کوچه میروم تا برسم، پسر همسایه سوار ماشین شده و آن دو باهم رفتهاند.
ساعت 10 شب است. خیابان دانشگاه مثل همیشه شلوغ است. پشت ترافیک گیر کردهام و راننده و همراهش در ماشین جلویی مدام تخمه میخورند و از شیشه ماشین بیرون میریزند. چراغ سبز میشود و ماشینها حرکت میکنند و راننده و سرنشین ماشین همچنان پوست تخمه را در تمام طول خیابان میریزند. خیابان شلوغ است و فضایی برای سبقت گرفتن ندارم. دوست داشتم کنار ماشینشان میرسیدم و چیزی میگفتم!
ساعت 8 است. هوا نزدیک غروب است. در صف انتظار برای خرید بستنی در پیادهروی خیابان ایستادهام. زن و شوهر جوانی مقابل بستنی فروشی در ماشین نشستهاند و بستنی را که همین چند لحظه پیش خریدهاند میخورند. بستنیشان که تمام میشود ظرف پلاستیکیاش را توی جوی آب میاندازند و مرد ماشین را روشن میکند تا حرکت کنند. این بار هم نزدیکشان هستم هم میدانم چه بگویم. با صدای بلند میگویم: «مگه شهر ما خانهی ما نیست؟ چرا زباله را درون سطل آشغال نریختید؟» مرد جوان با صدای بلندتر داد میزند: «به توچه؟ مفتشی؟» میگویم نه اینجا شهر من هم هست. دوباره فریاد میزند: «خفه شو.» و گاز میدهد و دور میشود. بقیه افراد در صف به من نگاهی میکنند و سکوت میکنند. طوری که نمیفهمم طرف من هستند یا آن راننده!
پس از واکنشی که دیدم این سوال پیش آمد که رفتار درست در چنین شرایطی چیست؟ شهروندان چقدر حق دخالت در امور شهری را دارند که در آن زندگی میکنند و اصلا این رفتار آیا دیگران را هم مثل من به خشم و برخورد وامیدارد یا خیر؟ در این باره نظر دیگران را هم پرسیدم و پاسخهای مختلفی گرفتم که در زیر بعضی از آنها را میخوانید؛
اغلب به این سوال با حرص خوردن پاسخ داده شده بود و نشان از اهمیت این موضوع برای عموم جامعه داشت.
بجز پاسخ افرادی که گفتند: «فقط حرص میخورم» یا «کارد بزنی خونم در نمیآید» و.... پاسخهای دیگری هم بود. مثلا نازنین میگوید: «من قبلا حرص میخوردم، بد و بیراه میگفتم اگر میشد تذکر میدادم؛ اما از یک جایی به بعد دیدم فایده ندارد. دیگر سالهاست اهمیت نمیدهم. باید فرهنگسازی شود تا درست شود.»
او فرهنگسازی را وظیفه اصلی میداند که بر دوش دولت است و از مدارس باید شروع شود.
زهرا معتقد است که اگر چنین صحنهای را ببیند یک کیسه پلاستیکی برمیدارد و میدهد به دست راننده بدون اینکه حرفی بزند و اگر او شعور داشته باشد حتما متوجه منظور او خواهد شد.
حمید هم معتقد است که با بوق زدن، چراغ دادن و یا هر شکل ممکن دیگری باید اعتراض را نشان داد.
پریسا از عصبانیتش در این شرایط میگوید: «اگر در اتوبان این اتفاق بیفتد که نمیشود کاری کرد؛ اما اگر در خیابانی اینطور شود حتما خودم زباله را برمیدارم و در سطل زباله میاندازم. اینطور آدمها فوقالعاده خودخواه هستند.»
رویا اما میگوید که بهتر است زباله را بردارد و ببرد بیندازد داخل ماشین آن شخص تا تنبیه شود.
محمدحسین هم از تنبیه حرف میزند او میگوید متناسب با عملی که انجام داده باید تنبیه شود: «مثلا دوستی داشتم که اگر کسی در منطقه مسکونی بوق میزد ماشین را تعقیب میکرد و تمام مدت دستش روی بوق بود. همین واکنش هم برای کسی که نوربالا زده همه ما زیاد دیدهایم.
از طرفی هم واکنش ارتباط مستقیمی دارد با تاوانی که حاضری بپردازی. حتی اطلاع دادن این تخلف به راهنمایی رانندگی هم برای فرد مخبر تبعاتی دارد.»
شایان و امیرحسین هم میگویند که اعتراضشان را حتما نشان خواهند داد: «بوق میزنم یا چراغ میدم.» شایان ادامه میدهد: «اما سعی میکنم کار به بحث لفظی نکشد چون بعضی از مردم خیلی بیاعصابند و حتما درگیری پیش میآید.» حسن هم با شایان همعقیده است و توضیح میدهد: «متاسفانه هیچ حرفی نمیشه زد. به تجربه دیدم که این افراد درصد خشونت بالایی دارند و با کوچکترین واکنشی به شدت عصبانی میشوند و دعوا راه میاندازند.»
عادل هم در این باره میگوید: «قطعا عصبانی میشوم.چند باری هم تذکر دادهام اما خب معمولا واکنش بدی نسبت به تذکر دیدهام.» او معتقد است: «جو عمومی باید طوری شود که برای فرد نوعی شرمندگی بعد از این حرکت به وجود بیاید. پیش زمینه شرمندگی هم ایجاد آگاهی است. افراد باید نسبت به عواقب اعمال خودشان آگاه باشند.»
آنطور که در قانون راهنمایی و رانندگی تعریف شده زباله ریختن بیرون از ماشین جرم تلقی شده و مشمول جریمه نقدی میشود. جدا از آن رفتاری که عموم جامعه آن را نپسندند و احساسات بسیاری از افراد را جریحهدار کند ـ همانطور که در این گزارش آمد بسیاری افراد از این رفتار عصبانی میشدند ـ به خودی خود عمل پسندیدهای نیست.
اما اینکه با وجود همه این موارد اما بعضی باز هم به این رفتار ادامه میدهند سوالی است که جای تامل دارد.
بسیاری جامعهشناسان آن را در زیرمجموعه وندالیسم قرار میدهند و میگویند تخریب شهر ریشه در عدم احساس تعلق به شهر دارد. جدا از آن به عقیده بسیاری صاحبنظران فرهنگسازی رکن مهم و گم شده در آموزش و پرورش است که به جای آن درسهای سنگین و اغلب صرفا حفظ کردنی به خورد دانش آموز داده میشود و این فرصت طلایی نهادینه کردن ارزشها و اصول شهرنشینی و حتی رفتار با طبیعت به فراموشی سپرده میشود و جای خالی آن در چارت آموزشی به چشم میخورد.