گزارشی از سفری کوتاه به کشورهمسایه


دکتر صادقی‌پور (قسمت سوم)
خلاصه توانستم چند نفرشان را به‌حرف بیاورم؛ ـ نه مشکلی نیست ـ همه مردم اینجا کرد هستند ـ 70 درصد مردم کرد بقیه ترکیبی از ترک، ترکمن و…هستند. ـ پوشیدن لباس کردی از نظر دولت مورد سوال و مواخذه قرار می‌گیرد. ـ دولت حساسیت به‌خرج می‌دهد. ـ میشه پوشید. ـ فقط در روستاها و مراسم جشن‌ها می‌پوشیم. ـ …. این پاسخ تعدادی از فروشنده‌ها و پیشخدمت‌های رستوران‌ها بود. در یک فروشگاه لباس چرم با فروشنده‌ای میانسال که بعدا فهمیدم تا حدی هم فارسی می‌داند، گرم صحبت شدم. کاپشن چرمش هم عالی بود بنابراین ابتدا با کمک همسر و سپس با مختصر زبان فارسی که او بلد بود ـ البته بعدا آشکار کرد ـ ارتباط برقرار کردیم. وقتی که صمیمی‌تر شدیم در پاسخ به سوالات من، خالکوبی روی دستش را نشان داد و گفت این اسم خواهر من است، فقط 15 سال داشت و کشته شد!! در بالای آرنج زیر لباس هم عکس او خالکوبی شده بود گفتم کی اونو کشته؟؟ فقط آهی کشید و سری تکان داد… من بعد از مکثی گفتم، عضو PKK بود؟؟ فقط سری تکان داد (به‌عنوان تایید) . از شغلم سوال کرد؛ گفتم پزشک هستم و بعدش هم گفتم جراح هستم. فورا یک عکس سی‌تی‌اسکن مغز را به‌من نشان داد و تشخیص آن را سوال کرد گفتم من جراح مغز نیستم… گفت این عکس پدرم هست؛ کم‌کم به‌حرف آمد. گفت او هم سال‌ها در زندان بوده و این‌ها ناشی از ضربات مکرر به سرش در زندان می‌باشد. دلم پر خون شد. آخه خدا تا کی ما در مشرق زمین نسبت به همنوع خود باید درنده خو باشیم …. !!؟؟ دیگه مجبور بودم کاپشن را بخرم، البته خرید خوبی هم بود. من شهر وان را یک استانبول کوچک بله خیلی کوچک ولی امن‌تر دیدم. در زیارت امام رضا آمده است که؛ تو حج فقرایی حالا من می‌گویم شهر وان هم استانبول فقراست. ما در سفر هیچ‌گونه راهنمایی نداشتیم. در گردش خیابانی نوشتم که اکثر خودروها اروپایی و آمریکایی بودند ناگهان یک خودرو چینی دیدم که استثنا بود !!؟؟ وقتی با همراهان خودرو صحبت کردم معلوم شد واقعا استثنایی هستند و سرنشینانش ایرانی‌اند و از ارومیه بعضی هموطنان هم زمینی به این شهر می‌آیند و از اینجا به استانبول پرواز می‌کنند ـ برای کاهش هزینه ـ سفر دو روزه ما زود به‌پایان رسید و از همان مسیر با همان خودروی ون فورد که تا درب هتل به‌دنبالمان آمده بود برگشتیم. در راه برگشت هم شاهد سرسبزی و چشم‌نوازی جاده ‌و دریاچه‌ها و برکه‌های متعدد در طول مسیر بودیم. به‌قول همسفر ما خدا هم بین ما مرز کشیده است. در برگشت، یکی از همسفرهای ترک زبان ما که اهل شهرستان خوی بود و بارها این مسیر را پیموده بود به من گفت این برکه‌ها را نگاه کن پر از گاز است!! با تعجب نگاه کردم و گفتم پس چرا دکلی چیزی نیست!؟ همسرش به‌کمک آمد و گفت آره پر از غاز است… چون مردم اینجا اصلا شکار نمی‌کنن. مثل ایران نیست که نسلشونو بردارن... ادامه دارد ....

دوشنبه 10 مرداد 1401
03:07:41
 
 
Copyright © 2024 velaiatnews.com - All rights reserved
E-mail : info@velaiatnews.com - Power by Ghasedak ICT