دکتر صادقیپور
(قسمت دوم)
نشنیدن زبان کُردی و ندیدن لباس کردی مرا بسیار متعجب نمود و قلقلکم داد تا علت را بدانم. شنیده بودم که آتاتورک در سالیانی دور مکالمه ترکی در ادارات را ممنوع کرده بود. حال بعد از آن همه سال، چطور مردم در کوچه و خیابان در میان خودشان زبان و لباس خود را بهفراموشی سپردهاند برایم بسیار عجیب و غریب بود؟!
هموطنان کرد ما در پوشش لباس و مکالمه زبان خود حتی در پایتخت هم آزاد هستند، برای ما تعجب برانگیز است برای ارتباط با مردم باید زبان آنان را دانست و اینجا هیچکس انگلیسی نمیداند و بهندرت کسی را مییابید که فارسی بداند و البته آن را هم پنهان میکنند.
از طرفی طول سفر ما کوتاه ست و من هم ترکی نمیدانم اینجا بود که زبان اجدادی همسرم بهکمک من آمد و سعی کردم در خرید بازار و غذا خوردن در رستوران با مردم ارتباط برقرار نمایم و جواب سوالهای خود را بیابم.
چون وقتی زمان کوتاهست در خدمت همسر جان، فرزند سالار هستی، هیچ گریزگاهی بهجز شاپینگ، خرید، شاپینگ ندارید نه زبان بلدید نه فرصت رفتن به مکانهای فرهنگی دارید.
میدانم پرسیدن مستقیم دین، نژاد و ملیت چندان خوشایند نیست ولی چارهای نبود، و اکثرا هم از پاسخ دادن طفره میرفتند.
ادامه دارد...