نویسندگی زندگی ماورایی من است


رومینا اسماعیلی‌پور
در این شماره به گفت‌و‌گو با "آزیتا خیری" نویسنده‌ی فعال و دغدغه‌مند استان و خالق چندین رمان و آثار ادبی پرداخته‌ایم و به نکته‌هایی از نوشتن خلاق تا نویسندگی در این گپ و گفت اشاره شده است.  در ابتدا‌ی صحبت لطفا خود را برای خوانندگان ما معرفی بفرمایید. آزیتا خیری، متولد اسفند 59 و فارغ‌التحصیل رشته زمین‌شناسی از دانشگاه ارومیه هستم.  خانم خیری این علاقه به نوشتن جرقه‌اش از کجا زده شد و چطور نویسنده شدید؟ اولین نوشته احساسی من برای وقتی بود که پدرم از اسارت برگشت. آن زمان دختری ده ‌ساله بودم و با یک دل‌نوشته از ایشان استقبال کردم. در زمان چهارده ‌سالگی‌ام هفته‌نامه ولایت یک دوره کوتاه داستان‌نویسی برگزار کرد که ماحصل آن دوره برای من داستان کوتاهی بود به نام "بهار تارا" که در هفته‌نامه ولایت منتشر شد. اما اولین کتابم با اسم "چه ساده شکستم" در سال 92 از انتشارات آرینا منتشر و دریچه‌ای شد برای ورود حرفه‌ای من به وادی داستان‌نویسی.  از مشوقی که در این مسیر داشتید برایمان تعریف کنید. مادرم بانوی کتاب‌خوانی است. سال‌های جنگ و با وجود نبود پدرم، مطالعه بزرگترین و بهترین راه بود برای کسب آرامش و من در بچگی او را همیشه با کتابی در دست به‌ خاطر می‌آورم. مطالعه را از مادرم آموختم و بعدها او وقتی متوجه شد دستی بر قلم دارم تا جایی که امکان داشت ایرادات کارم را به من گوشزد می‌کرد. هنوز هم مهم‌ترین منتقد نوشته‌های من مادرم است.  نوشتن چه تاثیری در زندگی شما داشته و بالعکس زندگی شخصی شما تا چه حد بر نوشته‌هایتان موثر بوده؟ نویسنده‌ها دو نوع زندگی را تجربه می‌کنند. یک زندگی واقعی و آنچه که بهش تعلق دارند و دوم زندگی ماورایی یا آنچه که در تخیلشان شکل می‌گیرد. من همیشه سعی کردم مرز بین این دو زندگی را حفظ کنم. اما تاثیر شگرف قلم و داستان و تخیل بر زندگی واقعی‌ام چیزی نیست که بشود آن را نادیده گرفت. نوشتن برای من بیشتر وقت‌ها راه گریز از فکر کردن به مشکلاتیه که گاهی پیش می‌آید. مثل یک تنفس کوتاه می‌ماند و بعد با ظرفیت فکری بیشتری به دل زندگی واقعی برمی‌گردم. قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعماتی که خدا به من داده علاقه‌ا‌م به نوشتن است.  در دوران نوجوانی چه نوع کتاب‌هایی را مطالعه و آثار کدام نویسنده‌ها را دنبال می‌کردید؟ من از وقتی خواندن را یاد گرفتم از کتاب جدا نبودم. همانطور که گفتم مادرم کتابخانه بزرگی داشت و هیچ وقت مرا برای مطالعه محدود نکرد. به همین دلیل رستاخیز تولستوی را در ده سالگی خواندم. اگرچه خیلی از مفاهیمش را در آن سن درک نکردم. در دوره نوجوانی مسابقات کتابخوانی را با جدیت دنبال می‌کردم و عضو فعال کتابخانه‌های شهر بودم. کتاب‌های ژول‌ورن، دیکنز، جک لندن، سری کتاب‌های به من بگو چرا، جلال آل احمد، حتی صادق هدایت که البته درک مفاهیم آن برای یک نوجوان سخت بود، کتاب‌های پلیسی احمد محققی و بسیاری دیگر، زمینه‌سازی شدند برای اینکه عمیق‌تر ببینم و فکر کنم.  آیا نویسنده‌ای بوده که شما او را در این مسیر الگوی خود قرار دهید؟ نویسنده‌ای که به طور خاص از او پیروی کنم نه، اما قطعا هر کتابی تاثیر خود را در ذهن مخاطب به‌جا می‌گذارد و این را نمی‌توان انکار کرد.  ایده‌ی داستان‌ها چطور به ذهن شما خطور می‌کند؟ ایده‌ها را از جامعه می‌گیرم. از یک تیتر خبری، از یک اتفاق توی کوی و برزن. چند سال پیش در یکی از روزنامه‌ها یک تیتر خبری توجهم را جلب کرد: «دوربین یکی از خبرنگاران ایرانی مقابل هتل کوبورگ وین به سرقت رفت!ـ» ماحصل این تیتر برای من شد کتابی با اسم "فصل میوه‌های نارنجی"! قصه‌ها اتفاقات خارق‌العاده‌ای نیستند که از زندگی جامعه به دور باشند. با دقیق دیدن می‌شود بی‌نهایت ایده به دست آورد.  قبل از نوشتن طرح آن را در ذهن می‌چینید یا در حین نوشتن می‌گذارید حوادث پیش بیاید؟ طرح کلی قصه را آماده می‌کنم. اما در طول قصه به طرح وفادار نیستم و در بیشتر موارد خط قصه چیزی است که در فرایند نوشتن کامل می‌شود. من به خودِ قصه وفادارم. یعنی به مسیری که شخصیت‌های داستان منِ راوی را با خودشان همراه می‌کنند. این یک واقعیت است که داستان راه خودش را پیدا می‌کند و من ترجیح می‌دهم آن را با روش مهندسی‌شده پیش نبرم.  نظرتان نسبت به منتقدین و تاثیراتی که بر کار نویسنده‌ها می‌گذارند چیست؟ کتابی که منتشر یا فیلمی که اکران می‌شود دیگر تنها صاحبش مولف یا کارگردان نیستند. منِ خالق چه بخواهم و چه نخواهم نمی‌توانم جلوی نقد را بگیرم و البته که نقد راهی است برای بهتر شدن؛ اما نقد قطعا با غرض‌ورزی متفاوت است. بزرگ‌نمایی ضعف‌ها، سیاه‌دیدن‌ها و تخریب‌ صِرف، هیچ کمکی به خوب شدن نمی‌کند، همان‌طور که تعریف دروغین و تشویق بی‌دلیل نیز باعث به قهقرا رفتن نویسنده می‌شود. نقدی خوب است که خوبی و بدی اثر را توامان عنوان کند.  ایده‌ی انتخاب اسم داستان چطور به ذهنتان می‌آید؟ اسم اثر در بیشتر موارد در خود قصه مستتر است. اسم کتاب "دختر ماه‌منیر" از نام شخصیت مادر قصه گرفته شد. "بوی درختان کاج" بارها در داستان تکرار شده بود و گاهی از اشعار شاعران نامدار وام می‌گیرم. مثل "نشسته در نظر" یا "من غلام قمرم".  داستان و یا شخصیت‌های داستان تا چه حدی از زندگی و تجربیات شخصی خودتان تاثیر می‌گیرد؟ هر نویسنده‌ای قسمتی از خودش را در نوشته‌اش جا می‌گذارد. این می‌تواند تکرار یک خاطره به صورت به قصه‌ای فرعی در کتاب باشد یا حتی استفاده از یک اسم روی یک شخصیت. اما برای من بیشتر از این نبوده و هیچ کدام از کتاب‌های من اقتباس کاملی از زندگی اشخاص حقیقی نیست.  وظیفه‌ی یک نویسنده را در چه امری می‌بینید؟ نوشتن از دغدغه می‌آید و این دغدغه می‌تواند مربوط به یک مشکل اجتماعی باشد یا پررنگ کردن یک مساله فرهنگی. قلم تریبون قوی‌ای است و مخاطبان بی‌شماری دارد. شعارزدگی‌ها را باید کنار گذاشت و لابه‌لای خطوط یک داستان فرهنگ را ترمیم کرد. باید به معضلات اجتماعی و حتی سیاسی پرداخت. این تریبون حیف است که نادیده گرفته شود.  با کدام نسل از نویسندگان ارتباط بیشتری برقرار می‌کنید؟ چرا؟ مرزی بین نسل‌های مختلف نویسنده‌ها قائل نیستم. از محمد جمال‌زاده، سیمین دانشور، فتانه حاج‌سید جوادی تا نویسنده‌های هم‌عصر خودم همه بر اساس معیارهای زمانی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نوشته‌اند و البته که بیشتر آن‌ها خوب نوشتند. مرحوم فهیمه رحیمی در دورانی از عشق نوشت که جامعه بعد از جنگ نیازمند تلطیف فضا بود. خانم حاج سیدجوادی با نوشتن "بامداد خمار" نگاه کلیشه‌ای مرسوم به رمان‌های عامه‌پسند را تا حدی مرمت کرد. هر چند هنوز هم این نگاه بیمارگونه به کتاب‌های اجتماعی وجود دارد. کتابی ماندگار است که تاریخ انقضا نداشته باشد و در هر دوره‌ای که خوانده شود حرفی برای گفتن داشته باشد.  علت نوشتن شما از چه چیزی نشات می‌گیرد؟ دغدغه! گاهی این دغدغه می‌شود نمایش سختی‌های یک زندگی حلال برای دختران بی‌سرپرست در کتاب "چه ساده شکستم" و یک‌وقتی می‌شود کنکاش درباره علت قتل‌های سریالی، شبیه آنچه در ماجرای قتل‌های محمد بیجه در پاکدشت اتفاق افتاد که ماحصلش کتابی‌ است با اسم "عنکبوت". من در کتاب "هفت‌سنگ" به ترنس‌ها پرداختم و در کتاب "خانه امن" به شهدای ترور و در کتاب "شاخه نبات" تلاش‌های یک تیم محقق را برای بومی‌سازی نوعی از داروی درمان ناباروری در زمان تحریم نشان دادم. نوشته‌ای که دغدغه‌مند نباشد ناقص است و البته این نظر من می‌باشد.  آیا نویسندگی را به عنوان شغل انتخاب کرده‌اید؟ اگر منظورتان کسب درآمد از راه نویسندگی ا‌ست، باید عرض کنم نوشتن در ایران درآمد زیادی ندارد و محدود می‌شود به همان چند درصد حق‌التالیفی که ناشر در هر نوبت چاپ به مولف می‌دهد که رقم قابل اعتنایی نیست. نوشتن بیگاری روح است و اگه عاشقش نباشی نمی‌توانی حتی یک خط بنویسی. در عین حال با وجود درآمد کمش و بیگاری کشیدن از روحت، کمتر نویسنده‌ای در کشور ما جایگاه واقعی خودش را پیدا کرده است. شما هیچ پدر و مادری را نمی‌بینید که فرزندش تشویق کند نویسنده شود! دلیلش البته واضح است. تا وقتی از یک حرفه نتوانی درآمد خوبی داشته باشی نمی‌توانی به آن به چشم حرفه نگاه کنی.  نظرتان در مورد نویسندگان جامعه‌ی ایران چیست؟ کتاب‌های ایرانی تنی و ناتنی دارند! و در عین حال کتاب‌های ترجمه با تبلیغات پرسر و صدا گاهی یک سر و گردن بالاتر از هر دو گروه این کتاب‌ها قرار می‌گیرند!! ما هنوز درگیر برچسب‌های عامه‌نویس و نخبه‌نویس هستیم و در چنین وضعیتی مشخص است جامعه‌ای که شما از آن صحبت می‌کنید چه وضعیت آشفته‌ای خواهد داشت! قیمت کاغذ و بالطبع قیمت کتاب بالاست. اصلاحیه‌های سلیقه‌ای گاهی باعث از بین رفتن مفهوم کلی یک کتاب می‌شود و این میان نگاه حب و بغض‌دار به کتاب‌های داخلی و ترجمه، و نویسندگان اصطلاحا عامه و نخبه به بدی این شرایط نابسامان دامن زده است.  نام اولین کتابی که نوشتید چه بود و باقی کتاب‌هایی که تاکنون نوشتید را معرفی کنید. "چه ساده شکستم" یک کتاب دو جلدی اجتماعی بود. نوشتن این کتاب حدودا هفت سال طول کشید و استقبال خوبی که از آن شد خستگی سال‌ها نوشتن را از تنم بدر کرد. چه ساده شکستم ،دختر ماه منیر، در میان مه، خانه امن، بوی درختان کاج، شاخه نبات، فصل میوه‌های نارنجی، کوچه دلگشا، عاشق شدم، بی‌گناهان، من غلام قمرم، هفت‌سنگ، ماهی زلال‌پرست، عنکبوت. در همه کتاب‌های من "عشق" جنبه‌ی پررنگی از زندگی‌ست. کنار واقعیات زندگی که گاهی تلخ هم هستند، اما همیشه سعی کردم زیبا ببینم و زیبا بیاندیشیم.  در حال حاضر مشغول نوشتن چه کتابی هستید و توصیه شما برای کسانی که در این زمینه فعالیت دارند و نویسندگان تازه کار چیست؟ "نشسته در نظر" کاری است که در حال نگارش اون هستم. یک ماجرای اجتماعی ا‌ست در دل یک خانواده شلوغ ایرانی با اِلِمان‌هایی که در چنین خانواده‌هایی وجود دارد. امیدوارم به وقت چاپ مخاطبان نازنین از خواندن آن لذت ببرند.  اما حرفی با دوستان نوقلم زیاد بخوانید، زیاد تماشا کنید و زیاد بنویسید. در عین حال به آنچه نوشتید تعصب نداشته باشید. گاهی پیش می‌آید نویسنده ناچار می‌شود حجم زیادی از نوشته‌‌هایش را پاک کند. تعصب باعث کوریِ نگاه نویسنده‌ می‌شود و این برای نوشتن یک معضل بزرگی است. به گویش مردم کوی و بازار دقت کنید که کمک بزرگی‌ است برای دیالوگ‌های قوی و واقعی. به روز باشید و حوادث و اخبار را دنبال کنید. گاهی بزرگ‌ترین ایده‌ها از دل همین حوادث بیرون می‌آیند.

سه شنبه 14 تير 1401
03:14:05
 
 
Copyright © 2024 velaiatnews.com - All rights reserved
E-mail : info@velaiatnews.com - Power by Ghasedak ICT