نفیسه کلهر
خبرگزاری ایسنا طی یک خبر با تیتر «زنان سالمند تنها؛ 4 برابر مردان» از افزایش میزان زنان سالمند و تنها خبر داد. این خبرگزاری به نقل از رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان گفت که بر اساس آمار به ازای هر 5 درصد مرد سالمند، 5/20 درصد سالمندان زن تنها زندگی میکنند.» او همچنین اذعان داشت: «تنها زیستن یکی از چالشهای اساسی زنان سالمند است چون شانس ازدواج مجدد را ندارند و ضروری است تابوی ازدواج زنان سالمند در جامعه شکسته شود.»
به گزارش ایسنا، حسام الدین علامه به آسیب شناسی پدیده زنانه شدن سالمندی در ایران پرداخت و اظهار کرد: «در دوران سالمندی، سالمندان مرد شانس ازدواج مجدد را دارند و کمتر تنها هستند ولی زنان سالمند به لحاظ مسائل فرهنگی این امکان را ندارند.»
ایسنا این گفتگو را به نقل از یک برنامه رادیویی اینطور ادامه داد: «در سالهای گذشته به دلیل تولد بیشتر نوزادان پسر که 107 نوزاد پسر به ازای تولد 103 نوزاد دختر بود و فوت ناشی از حوادث کاری در مردها، جنسیت سالمندی مردانه بود ولی از سال 85 به بعد، به دلیل کنترل عوامل مهمی چون عوارض زایمان، مرگ و میر مادران در هنگام تولد و دوران بارداری و افزایش مهاجرت مردان، جنسیت سالمندی در کشور زنانه شده است و بر اساس آمار سال 95 به ازای هر 100 زن سالمند، 97 مرد سالمند وجود داشت که در سال 1400 به ازای هر 100 زن سالمند 92 مرد سالمند زندگی میکند.»
به گفته رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان، بر اساس آمار بعد از 85 سالگی مجدد تعداد مردان سالمند بیشتر میشود و جنسیت سالمندی مردانه میشود.
وی همچنین در ادامه سخنان خود به پدیده «زنان سالمند فرهیخته» اشاره کرد و با بیان اینکه امروزه ما با پدیده زنان سالمند فرهیخته هم مواجهایم، تصریح کرد: میزان ازدواج در زنان دارای تحصیلات تکمیلی کمتر است و در حقیقت میزان تجرد قطعی در زنان فرهیخته بیشتر شده است.
علامه معتقد است که در راستای حمایت از زنان سالمند تنها، با توجه به افزایش آمار دختران دچار تجرد قطعی باید قانونگذار یک نوع حمایت ویژه برای مسکن آنها در زمان فوت پدر و مادر دختران مجرد در سالمندی داشته باشد و نیز میتوان با نگاه فقه پویا در زمینه تقسیم ارث و در شرایطی که زن همسر خود را از دست میدهد، بستری برای به تعویق افتادن تقسیم مسکن تا زمانی که مادر خانواده زنده است را فراهم کرد.
رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان، تعداد جمعیت سالمندان کشور را 9 میلیون نفر عنوان کرد و در این باره توضیح داد: بر اساس پیش بینیها در سال 1410 تعداد سالمندان به 13 میلیون و در سال 1420 به 19 میلیون و در سال 1430 به 35 میلیون نفر میرسد که ضروری است تغییراتی در کیفیت و سبک زندگی سالمندان اتفاق بیفتد.
وی در پایان سخنان خود با تاکید بر اهمیت و ضرورت توجه حاکمیت به "پیری جامعه"، خاطرنشان کرد: اکنون وضعیت صندوقهای بازنشستگی بحرانی است و با افزایش سالمندان، صندوقهای بازنشستگی دچار ورشکستگی میشود و با شرایط ابر بحرانی مواجه خواهند شد.
*
مریم برای ولایت اینطور تعریف میکند: بعد از فوت پدربزرگم مادربزرگم خیلی تنها بود. آن موقعها مادربزرگم حدودا 60 ساله بود و سرپا اما یک خانم هم سن و سال خودش بود که در جوانی بیوه شده بود و نوههایش از من هم بزرگتر بودند. بیشتر برای کارهای خانه مادربزرگم میآمد و این بهانه بود برای اینکه ساعاتی در روز مادربزرگم همصحبتی داشته باشد. با هم از گذشته میگفتند و از نوه و نتیجه و کار و بار بچهها و... همان صحبتهای خانمهای مسن که خودتان بهتر میدانید. چند سالی سر مادربزرگم گرم بود که یک روز همان خانم آمد و گفت دارد شوهر میکند و همسرش هم اجازه نمیدهد او دیگر کار کند. گفت یک مرد هم سن و سال خودش هست که بچهدار هم نشده حقوق بازنشستگی و بیمه و خانه دارد و گفته که به پول کارگری او هم احتیاجی ندارد.
چند وقت بعد دختر همان خانم که خودش نوه هم داشت برای کارهای خانه مادربزرگم آمد و چند سال بعد ما فهمیدیم آن آقا به رحمت خدا رفته و حقوق خانهاش مانده برای همسر دومش. حالا پیرزن میتوانست در امنیت مالی زندگی کند و سالهای پیری آن هم با درد رماتیسم اسیر کارهای خانه دیگران نشود.
مریم تاکید میکند: مهمتر از آن سالهایی بود که در کنار آن مرد زندگی کرد و هم صحبت و همسری داشت ولی مادربزرگ من هیچوقت به خودش این اجازه را نداد که به ازدواج دوباره فکر کند. فکر میکرد چون از فلان خانواده هست و نوه دارد و پسر بزرگ دارد درست نیست. چندین سال تنها زندگی کرد و واقعا هم سخت بود. یک بار زمین خورد و پایش شکست و یک ساعت همانطور روی زمین مانده بود تا کسی اتفاقی زنگ خانهاش را زده بود و به کمکش آمده بود و این سختی تنها زندگی کردن خیلی برایش زیاد بود.
او همینطور توضیح میدهد: بعد از آن هم با اینکه توانایی داشت اما خیلی ترسو شده بود. هر شب یکی از بچهها باید پیشش میخوابید. شانس آورده بودیم تعداد فرزندان مادربزرگم زیاد بود 8 بچه داشت و همه هم در یک شهر بودند. هر شب یکی میآمد و میماند؛ اما کم کم صدای عروسها درآمد که چرا آخر هفته که باید شوهرشان بچهها را ببرد تفریح نوبتشان میشود و...؟ کمی بحث صورت گرفت. خالهام هم به جای شبهایی که باید میآمد پرستار گرفت و پرستار انگشترهای مادربزرگم را دزدید و سر همین هم کلی داستان درست شد. اما اگر مادربزرگم یک همراه و همزبان در خانه داشت این همه مشکل درست نمیشد.
مریم میگوید: چه اشکالی دارد اگر زنی بتواند دوباره در سنین میانسالی ازدواج کند؟ خلاف شرع و قانون که نیست. چطور مردها میتوانند ولی برای زنها یک تابو شده؟ باید رسمهای کهنه را کنار بگذاریم. زن و مرد ندارد. بهتر از عزلتنشینی و چشم به راه بچهها بودن است.
*
رویا مدیر بخش کنترل کیفیت یک شرکت خودروسازی است. او از چالشی که در خانه با آن مواجه شده اینطور میگوید: مادربزرگم از یک سال پیش گفت که دیگر میترسد تنها در خانهاش بخوابد. از آنجایی که خانه مادربزرگم یک خانه ویلایی در روستاهای اطراف است ما اولش حق دادیم. مادر من از قزوین میرفت به روستا و یک ماه پیش ما نبود. بعد نوبت خالهها و داییهای دیگرم بود و 5 ماه بعد دوباره نوبت مادرم میشد. یعنی حدودا سالی دو ماه مادرم در خانه نبود. من و برادرم هم که شاغل بودیم با این وجود تمام کارهای خانه با من بود. ساعت 6 عصر از سرکار میرسیدم و باید شام درست میکردم و برای فردای برادر و پدرم نهار تهیه میکردم و کل کارهای شست و شو و نظافت خانه هم با من بود.
او ادامه میدهد: اما داستان همینجا تمام نشد. مادربزرگم با دو تا از خالههایم قهر کرد و حرفهای خوبی بینشان زده نشد و رابطهشان قطع شد و نمیدانم چطور شد که تمام بار مسئولیت افتاد روی دوش مادر من. گفت نمیتوانم تنهایش بگذارم و این حرفها و مادربزرگم از روستا آمد و میهمان همیشگی خانه ما شد.
چون من و مادرم در خانه زیاد کار میکردیم مادربزرگم کلا دست به سیاه و سفید نزد و اول از همه این برای خودش مشکل ساز شد. کم کم بدنش تنبل شد و دیگر با کمترین کاری مثل حمام رفتن خسته میشد و ساعتها میخوابید. با اینکه آن روزها خیلی هم پیر نشده بود و توان کار کردن داشت اما این کار نکردن آسیب زیادی به او زد و زودتر از موعد خودش را از زندگی بازنشسته کرد. ساعتهای زیاد جلوی تلویزیون مینشست و جدا از اینکه صدای بلند تلویزیون مزاحم خواب و استراحت ما بود ولی خودش هم احساس مفید بودن نداشت و کسل شده بود. اما مطمئنم اگر در خانه خودش مانده بود با سبزیهای حیاط مشغول میشد و روزی دوبار تمام حیاط را طی میکرد و کارهای شخصیاش را انجام میداد و به این زودی از پا نمیافتاد.
از طرف دیگر از سر بیکاری خیلی در کار همه ما دخالت میکرد. شرایط زندگی ما را درک نمیکرد و مدام به همه چیز مثل لباس پوشیدن و رفت و آمد ما گیر میداد و حسابی خودش را از چشم همه انداخت. تقصیری هم نداشت حرف دیگری نداشت که بزند یا کاری نداشت که انجام بدهد. نشسته بود روی رخت خواب و بیکاری آفت جان خودش و ما شده بود و کم کم از عزت و احترامی که ما برایش قائل بودیم هم کم شد.
هنوز هم وضعیت همان است. سعی میکنیم کاری به کارش نداشته باشیم و در برابر حرفهایش سکوت کنیم و حتی رغبت هم صحبتی با او را هم دیگر نداریم. چند باری هم حرف از خانه سالمندان پیش آمد که بین مادر و پدرم دعوای سختی شد و مادرم کوتاه نیامد. اما تحمل این وضعیت برای همه ما سخت است؛ حتی برادرم را به فکر مستقل شدن انداخته و میخواهد خانه را ترک کند.
*
بر اساس این گزارش به نظر میرسد زندگی با عزت برای سالمندان با استقلال همراه است و داشتن یک همراه و همسر در این مسیر میتواند برای رسیدن به استقلال و حفظ عزت فرد سالمند کمک کننده هم باشد.