مهناز اسماعیلی ـ پژوهشگر اجتماعی و حقوقی
پدیده کودک آزاری به عنوان یک آسیب اجتماعی بوده و بدون هیچگونه شبه به صراحت میتوان این پدیده را در حیطه آسیبهای اجتماعی قرار داد، به نظر میرسد که ماهیت این پدیده مبتنی بر ورود هر گونه لطمه و صدمه به کودکان است.
کودک آزاری عبارت است از هر گونه رفتاری که به تمامیت جسمانی، روانی، رشد فردی و اجتماعی و یا شأن انسانی کودک، لطمهای وارد آورد. سیاستهای جاری در ارتباط با پدیده کودک آزاری، دامنه محدودی از مصادیق رفتارهای آزاردهنده علیه اطفال و نوجوانان را دربرمیگیرد، بدین ترتیب از یک سو با در نظر داشتن این امر که بسیاری از رفتارهای مورد بحث به طور کلی و بدون توجه به سن قربانی به عنوان یک عمل مجرمانه در قوانین کیفری کشورهای مختلف جهان مورد شناسایی قرار گرفته و در برخی موارد نیز ارتکاب آنها علیه قربانی نابالغ به عنوان یک عامل تشدید کننده مجازات در نظر گرفته شده است.
سازمان بهداشت جهانی کودک آزاری را بدین شرح تعریف کرده است: «در کودک آزاری یا سوء رفتار با کودکان، تمام اشکال آزار جسمی یا عاطفی، آزار جنسی، بیتوجهی یا رفتارهای مبتنی بر بیمبالاتی یا رفتارهایی با هدف تجاری و بهرهکشی را در برمیگیرد که منجر به ایراد آسیبهای بالفعل و یا بالقوه بر سلامتی، بقا، رشد یا مقام و منزلت کودک میشود و در حیطه یک رابطه مسئولیت، اعتماد و یا اعمال اختیارات فرد صورت میپذیرد.»
به نظر میرسد که با توجه به ماهیت متنوع و متفاوت رفتارهایی که قادر به ورود صدمه و آسیب به کودکان هستند، تعیین دقیق دامنه شمول این مفهوم بر اساس یک معیار واحد، ممکن نبوده و میبایست در تعیین آن از معیارهای متعددی به شرح ذیل استفاده نمود:
ـ آسیبهای جسمانی بر اساس معیارهای پزشکی
ـ آسیبهای روانی بر اساس معیارهای روانشناسی و روانپزشکی
ـ آسیبهای اجتماعی و تربیتی بر اساس معیارهای جامعهشناسی و علوم تربیتی
ـ آسیبهای وارده بر شأن انسانی و حقوق اولیه کودک بر اساس معیارهای حقوق بشری
بدیهی است که در سطح هر یک از شاخههای مورد بحث، تشخیص و تعیین مصادیق رفتارهای آسیبرسان، بر مبنای قدر متیقن و حداقلی که مورد پذیرش اکثریت متخصصان آن رشته قرار گرفته باشد، صورت میپذیرد.
ـ گونههای کودک آزاری:
ـ الف) کودک آزاری جسمی: آزار جسمی کودک منجر به آسیب جسمی بالفعل و یا بالقوه او میگردد. این رفتار در حیطه رابطه مسئولیت، اعتماد و یا اعمال اختیارات فرد صورت میپذیرد. بدین معنا که بیشتر توسط افرادی که اختیار و یا مسئولیت نگهداری کودک را برعهده دارند و کودک نسبت به آنها اعتماد دارد، صورت گیرد. این رفتار به صورت عمدی و یا سوءنیت خاص، ورود صدمه به کودک و یا در نتیجه اعمال تربیتی و تادیبی والدین که به منظور تنبیه کودک صورت میپذیرد، واقع میشود. برخی از مصادیق آزار جسمی عبارتند از: شلاق زدن، ضربه زدن، لگد زدن، سوزاندن، پرت کردن، هل دادن، حقه کردن و ... آزار جسمی ممکن است به سلب حیات کودک و یا معلولیت و نقص عضو دائمی طفل منجر گردد. با توجه به گزارش بهزیستی ایران، بیش از 28 هزار مورد کودک آزادی در نیمه اولیه سال (96) به اورژانس اجتماعی گزارش شده است. البته باید یادآور شد که آمار رسمی و دقیق از کودک آزاری در ایران وجود ندارد اما بررسیهای انجام شده نشان میدهند که در مورد کودک آزاری که فاش میشود حداقل 20 مورد دیگر پنهان است. مطالعاتی که در ایران و طبق آنچه که با کمک وزارت بهداشت صورت پذیرفته، در مورد کودک آزاری، 31درصد کودکان یک تا 3 سال، 21 درصد کودکان 6 تا 10 سال و 9درصد کودکان 12 تا 18 سال مورد آزار و خشونت قرار میگیرند.
(البته همه این آمار و ارقام به قبل از سال 1396 برمیگردد و در حال حاضر پژوهنده به آمار جدید و به روز دسترسی پیدا نکرده است.)
ب) کودک آزاری عاطفی کودک: آزار عاطفی قصور در فراهم نمودن محیط حمایتی مناسب برای رشد کودک میباشد. چنین محیطی شامل مجموعه تعلقات و وابستگیهای ابتداییای میشود که بر مبنای آنها کودک این امکان را کسب مینماید تا شایستگیهای عاطفی و اجتماعیاش را متناسب با استعدادها و تواناییهای بالقوه، خود در جامعهای که در آن زندگی میکند، بروز دهد.
رفتارهایی که نسبت به کودک صورت میگیرد و منجر به ورود آسیب به سلامتی و رشد جسمی و روانی، روحی و اخلاقی یا اجتماعی او میگردد یا احتمال بروز چنین آسیبهایی را ایجاد مینمایند در زمره آزار عاطفی قرار میگیرند. این رفتارها باید در حوزه کنترل والدین و یا اشخاصی که مسئولیت و یا اختیار کودک بر عهده دارند، انجام پذیرد.
چنین اقداماتی شامل انکار طفل، محدودیت در حرکت، تحقیر کردن، سرزنش نمودن، تهدید کردن، ترساندن، تبعیض گذاشتن، استهزار کردن یا دیگر آسیبهای غیرجسمی از رفتارهای خصمانه و تبعیضآمیز میشود.
ـ ج) کودک آزاری جنسی: کودک آزاری جنسی عبارت است از درگیر نمودن کودک در فعالیت جنسیای که وی به طور کامل آن را درک نمیکند، ناتوان از ابراز رضایت آگاهانه است یا کودک برای انجام آن به لحاظ رشدی آماده نیست و نمیتواند به آن رضایت دهد یا درگیر کردن کودک در فعالیت جنسیای که قانونها و تابوهای اجتماعی و شرعی را نقض میکند.
آزار جنسی طیف گستردهای از رفتارها را دربرمیگیرد. برخی از مصادیق این عمل به شرح ذیل است: اغوا نمودن و یا اجبار کودک به وارد شدن در هر گونه رفتار جنسی غیر قانونی، استفاده و بهرهکشی از کودک در فحشاء و دیگر رفتارهای جنسی غیرقانونی، استفاده از کودکان در راستای تهیه مطالب هرزهنگاری و ....
ـ د) کودک آزاری مبتنی بر غفلت و بیمبالاتی: بیتوجهی و کوتاهی در فراهم نمودن لوازم رشد کودک در کلیه حوزههای سلامتی (بهداشت)، آموزش، رشد عاطفی، تغذیه، مسکن و شرایط زندگی امن در حیطه منابعی که در اختیار والدین قرار دارد و منجر به بروز آسیب به سلامتی یا رشد جسمی، روحی، روانی، اخلاقی یا اجتماعی کودک میگردد و همچنین قصور در نگهداری و مواظبت کامل و حمایت از کودکان در برابر آسیبها تا جایی که امکانپذیر است، کودک آزاری مبتنی بر غفلت و بیمبالاتی محسوب میشود. برخلاف سایر اشکال کودک آزاری که از نظر تئوریک، امکان ارتکاب آن از سوی اشخاصی غیر از والدین نیز متصور بود اینگونه از کودک آزاری صرفا توسط والدین و سایر سرپرستان قانونی قابل ارتکاب است.
ـ ه) کودک آزاری از جانب دولتها و نظامهای سیاسی: همانگونه که در موارد فوق نیز اشاره شد در تعاریف رسمی ارائه شده از کودک آزاری، کوچکترین اشارهای به امکان وقوع آن از جانب دولتها و نظامهای سیاسی نگردیده است. یکی از مهمترین محورهای ارتکاب رفتارهای آزار دهنده از جانب دولتها، قصور و سهلانگاری نظامهای سیاسی از تامین نیازهای اولیه کودک و نادیده انگاشتن سلامت و امنیت اطفال است. بسیاری از دولتها به ویژه در سطح جوامع کمتر توسعه یافته حتی از حداقل منابع در دسترس نیز در راستای رفع نیازهای یاد شده استفاده نمینمایند که در بهترین و خوشبینانهترین حالت چنین امری را میتوان ناشی از سهلانگاری و بیتوجهی و نه تعمد ایشان تلقی نمود. امری که در جهت مسئولیت ساختارهای سیاسی در مرتفعتر نمودن حوائج اطفال، حداقل بیانگر ارتکاب کودک آزاری ناشی از غفلت و سهلانگاری است. بدین ترتیب مسئولیت مستقیم مرگ و میر اطفال در اثر سوء تغذیه، بیماریها و یا ورود لطمات اساسی به سلامت جسمانی ایشان در اثر کمبود موادغذایی، همچنین محرومیت کودکان از آموزش رایگان و همگانی حتی فقدان قوانین و سیاستهای حمایتگر از ایشان در برابر آزارهای والدین، معلمان و ... در حدود امکانات موجود در دسترس، بر عهده دولتها است. به عنوان نمونه میتوان به معضل کودک همسری اشاره نمود زیرا وظیفه دولتها مبنی بر حمایت از کودکان در قبال وظیفه سنگین و قانونی همسری، غیر قابل انکار است که در هالهای از ابهام و سرشار از چالشهای متعدد، مسکوت مانده است.