دکتر حسین مافی
مولف و مدیر انتشارات سایه گستر
با عرض تاسف و تحسر از درگذشت عارف بزرگوار و ادیب بیبدیل و پدر معنوی اهل ادبیات و عرفان شهر قزوین به دوستداران دکتر انصاری عزیز، نوشتن دربارهی این فقید بزرگوار بسیار سخت است، به ویژه توسط شاگردی کوچک و بیمقدار همچون من.
اینجانب در سه جایگاه و مقام با دکتر در ارتباط بودم. ابتدا در مقام کتابفروشی و انتشارات ایشان با احاطه و شناخت کاملی که نسبت به کتابها داشتند و با آن حافظهی بسیار تیز و دقیق که تا آخر عمر با ایشان بود، همواره راهنمای من بودند برای تهیهی کتابهای ارزشمند و جدید، بارها از من میخواستند که فلان کتاب را برای ایشان تهیه کنم و سفارش میکردند که این کتاب را برای فروشگاه بیاورم و خودم هم مطالعه کنم.
دکتر بسیار اهل مطالعه بودند و هرکس که به منزل ایشان در طبقهی زیرین رفته باشد، میداند که چه کتابخانهی جامع و باشکوهی تهیه کرده بودند و اگر کتابی را برمیداشتی و ورق میزدی در جایجای کتاب حاشیههای ایشان را میدیدی و در شگفت میماندی که دکتر با چه دقتی کتابها را مطالعه کردهاند و حاشیه بر آنها زدهاند.
من به عنوان ناشر افتخار این را داشتم که دو عنوان از کتابهای ارزشمند استاد را چاپ کنم: یکی کتاب از فرش تا عرش که در واقع ترجمه کتاب المعراج ابوالقاسم قشیری است و دیگری کتاب ارزشمند الف الفت و لام معطوف اثر علیبنمحمد دیلمی که اولین کتاب در باب عشق الهی میباشد.
این حقیر در تمام این مدت شاهد بودم که دکتر با چه وسواس و دقتی چندین بار کتابها را میخواندند و گاه از شاگردان و دوستان مورد اعتمادشان کمک میگرفتند تا اثری از همه لحاظ منقح و پاک از هرگونه غلط ویرایشی، علمی و املایی بیرون بیاید.
دکتر هیچگاه در تولید کتابها به دنبال منفعت مالی نبودند و همیشه با اصرار و ابرام حقالزحمه خود را دریافت میکردند و در تولید اثر (چه ترجمه و چه تألیف) از کار موازی پرهیز میکردند و همواره به دنبال کار جدید و بکر بودند. به طوری که گاه از جانب من یا ناشری پیشنهاد میشد که ترجمهی دیگری از نهجالبلاغه یا شرحی بر حافظ بنویسند ایشان با آن لحن مخصوص استنکاف میکردند و ما را به کتابهای خوب در رابطه با نهجالبلاغه و یا شرح حافظ ارجاع میدادند و میگفتند: من دیگر چه چیز میخواهم به آنها اضافه کنم.
بنابراین بنده با جرأت میتوانم بگویم که تمام کارهای ایشان اعم از کتاب و مقاله تکراری نیست. از دکتر انصاری تعداد زیادی کتاب و مقاله به یادگار مانده است و بسیاری از کتابهای استاد به چاپهای مکرر رسیدهاند و تعداد قابل توجهی از آنها به عنوان کتاب درسی در مقاطع مختلف دانشگاهی و در اقصی نقاط کشور تدریس میشوند.
مقام و جایگاه دومی که اینجانب با دکتر در ارتباط بودم مربوط به دورهی دانشجویی در مقطع کارشناسی ارشد بود. احاطه و تسلط استاد نسبت به علوم مختلف از جمله: عرفان، ادبیات عرب، فلسفه و کلام، شعر و ادب فارسی، چه قدیم و چه معاصر، دستور زبان فارسی و ... انسان را به شگفتی وادار میکرد.
آشنایی ایشان با کتابها و مراجع مختلف ادبی که از کتابخوانی زیاد و حافظهی بسیار خوب ایشان نشأت میگرفت زبانزد خاص و عام بود، به طوری که ایشان برای هر واحد درسی بهترین و ارزندهترین کتابها را بسیار دقیق و جامع معرفی میکردند، به عنوان مثال در درس تحقیق در مثنوی، دکتر انصاری چیزی حدود بیست کتاب بسیار مهم و ارزنده را به ما معرفی کردند.
و اما مقام و جایگاه سومی که اینجانب با ایشان در ارتباط بودم مربوط میشود به جلسات ادبی که هر یکشنبه در منزل استاد برگزار میشد و به نام "ترنم استاد" نامگذاری شد؛ در واقع ترنم استاد دکتر قاسم انصاری. این جلسات با پیشنهاد دکتر حمید طاهری و مدیریت ایشان بیش از ده سال به صورت مداوم و مرتب در منزل دکتر و کتابخانهی ایشان برگزار میشد و شاگردان دکتر مثل پروانه به گرد شمع وجود ایشان حلقه میزدند.
افسوس که با آمدن ویروس منحوس کرونا این جلسات مدتی تاخیر شد و شاگردان از دیدار پیر و استاد خود بینصیب ماندند.
در این جلسات ما با زاویهی دیگری از چهرهی دکتر انصاری روبهرو شدیم، دکتر انصاری در این جلسات هم میزبان ما بودند و هم پیر و مرشد ما و هم دوست و رفیق ما و هم استاد و راهنمای ما. استاد خود عاشق این جلسات بودند و با چشمانی مهربان و نگران چون دریایی در گوشهی مجلس مینشستند؛ مهربانی که شیوه و اخلاق همیشگی ایشان بود و نگران از اینکه مبادا از کسی درست پذیرایی نشود.
دکتر انصاری در این جلسات اغلب ساکت بودند ولی وقتی احساس میکردند که باید مطلبی را بگویند و راهنمایی کنند، دریای آرامشان مواج میشد و دُر و مروارید بود که بر سر ما میریختند و ما هم به اندازهی درکمان استفاده میکردیم.
در این جلسات که بسیار ارزشمند بود، هم متنخوانی انجام میشد: متون ادبی مثل شاهنامه، حافظ، سعدی، مولانا، مقالات شمس، خسرو و شیرین، و ... و هم نقد و بررسی متون بود و هم مقاله و شعرخوانی و غیره و همهی ما زیر قبای دکتر انصاری بزرگ جا شده بودیم و با نفسهای او گرم میشدیم و انرژی میگرفتیم، افسوس دیگر آن نفسها سرد شدهاند و آن کتابخانه روزهای یکشنبه خاموش و ساکت است.
دکتر با اخلاق و با محبتی که از جنس آب و خاک بود، برای بزرگ و کوچک به پا میخاست و هیچ دعوتی را هم بیجواب نمیگذاشت و افتخاری ماند برای من که ایشان دعوت حقیر را برای رونمایی کتابم پذیرفتند و مرا با صحبتهایشان برای همیشه شرمندهی خویش کردند و اکنون دکتر عزیز ما دعوت حق را نیز بیجواب نگذاشتند و در جواب "یا ایتها النفسالمطمئنه ارجعی الاربک راضیه مرضیه" با قلبی آرام و دلی آکنده از عشق و عرفان به میهمانی دوست رفتند.