خداحافظ مرد مهربان


محمدرضا مقدم
پیش درآمد خبر شنیدن فوت استاد "هادی باجلان" برای همه اهالی موسیقی قزوین تلخ بود و برای من که مرتب با ایشان در تماس بودم تلخ‌تر. باورش سخت بود که بپذیریم مرد خوش‌رو و مهربان موسیقی قزوین دیگر در میان ما نیست. 22 روز از سال جدید گذشته بود که استاد باجلان بر اثر بیماری منحوس کرونا درگذشت. پس از مشورت با سردبیر، تصمیم برآن شد تا ارج نامه‌ای را به پاس زحمات این هنرمند اخلاق‌مدار منتشر کنیم. آنچه از خاطر شما می‌گذرد قسمت‌هایی از مصاحبه بهار سال 96 با ایشان است و الباقی، صحبت‌های هنرمندان و پیام‌های تسلیت مسئولین هنری استانی و کشوری.  عاشق موسیقی هادی باجلان سال 1330 در قزوین متولد شد. از همان ابتدای دوران کودکی شاید حدود سال 38، علاقه خاصی به موسیقی و ساز تنبک پیدا کرد. تا حدی که در مدرسه روی نیمکت تمرین ضرب می‌کرد و در خانه هم روی میز یا هر وسیله‌ای که جلوی دستش بود؛ شروع می‌کرد به ضرب زدن و ریتم گرفتن. باجلان عشق و علاقه‌ی دوران کودکی‌اش را اینگونه بیان می‌کند: "در خانه گلدانی سفالی داشتیم که قسمت خالی آن را با کاغذ پوشانده بودم و شروع می‌کردم به نواختن که بعد از کمی تمرین، کاغذ پاره می‌شد. کار هر روز من این بود که روزی 10 یا 12 کاغذ که قیمت هر کدام 2 ریال بود بخرم و با سریشم روی گلدان بکشم تا بتوانم تمرین کنم. من عاشق و شیفته این ساز بودم و هستم. موسیقی باید برای آدمی عشق باشد تا بتوان در آن موفق ود".  اجرای موسیقی در 10 سالگی در همسایگی خانه پدریِ باجلان، خانواده‌ای زندگی می‌کردند که اهل موسیقی و هنر بودند. از علاقه هادی به موسیقی مطلع بودند و می‌دانستند که هادی عاشق تنبک است و به همین دلیل یک تنبک آهنی به او هدیه دادند. باجلان شوق گرفتن این هدیه را همیشه با لذت تعریف می‌کرد: "آن روز را هنوز به خاطر دارم. وقتی چشمم به ساز افتاد و متوجه شدم که این ساز برای من است؛ حقیقتا خیلی خوشحال شدم. تمام دنیای کودکی من با این ساز سپری شد و این ساز همه‌ی دنیای من بود. دیگر کار من این شده بود که روزها به اتاق بروم و شروع کنم به تمرین. آنقدر گرم تمرین بودم که وقتی مادرم سینی غذا را به اتاقم می‌آورد و بعد از گذشت چند ساعت برای بردن ظرف خالی به اتاقم می‌آمد؛ متوجه می‌شد که من اصلا وقت نکرده‌ام غذا بخورم و غذا سرد شده است. رادیویی قدیمی داشتیم که من هرشب در کنار رادیو به انتظار می‌نشستم تا برنامه موسیقی شروع شود و من با سازم شروع کنم به نواختن و ریتم گرفتن. ناگفته نماند یکی از همسایگانمان ارتشی بود و در دسته موزیک ارتش کار می‌کرد و در کنار آن ویولن هم می‌نواخت. وقتی متوجه شد که من ساز می‌زنم به من پیشنهاد کرد تا با هم همکاری کنیم. این همکاری خیلی به من کمک کرد و باعث شد تا من در همان سن کم، شناخت خیلی خوبی از ریتم داشته باشم. در زمانی که ما مُحصل بودیم و به مدرسه می‌رفتیم؛ شخصی به نام آقای لعلی در مدارس ویولن درس می‌داد و با اخوی من هم آشنایی داشت که از همین طریق با ایشان آشنا شدم و حاصل آن اجرای برنامه‌ای بود در سالن فرهنگی و هنری دبیرستان محمدرضا شاه (پاسداران امروز). این مراسم که به مناسبت قدردانی از معلمین برگزار شد؛ در واقع اولین اجرای رسمی من در سن 10 سالگی بود. اجراهای دیگری هم در سالن شیرخورشید (هلال‌احمر)، مدرسه محمد قزوینی، گراند هتل و ساختمان پیش آهنگی در خیابان نادری داشتیم" .  راهیابی به کلاس درس بزرگان باجلان نواختن تنبک را خودجوش آغاز کرد این رویه را به صورت آزمون و خطا ادامه داد. اما بعد از مدتی برای آموزش و فراگیری بهتر و حرفه‌ای‌تر در سال 1349 به آموزشگاه "آپادانای" تهران نزد استاد رضا بهنام رفت و سپس در آموزشگاه "گام" زیر نظر مرحوم استاد امیرناصر افتتاح، مشق ساز کرد. در سال 1350 هم به هنرستان موسیقی واقع در خیابان فلسطین جنوبی تهران رفت. در مجاورت هنرستان، منزل استاد اسماعیل مهرتاش قرار داشت. ایشان آواز تدریس می‌کردند و باجلان هر موقع فرصت می‌کرد؛ سر کلاس استاد مهرتاش می‌رفت. شاگردان زیادی از جمله: محمدرضا شجریان، محمد نوری، محمد منتشری، هوشمند عقیلی و... در کلاس استاد مهرتاش حاضر می‌شدند. باجلان شیوه آموزش استاد مهرتاش را اینگونه بیان می‌کرد: "استاد یک تار یحیی دو مهر داشت که روی زانو می‌گذاشت و یک ضبط صوت کوچک هم در کنارشان بود. شاگردان به نوبت دستگاه‌ها و گوشه‌های موسیقی را می‌خواندند و استاد مهرتاش صدای آنها را ضبط می‌کردند و به آنها آموزش می‌دادند". بعد از هنرستان هم مدتی نزد استاد جهانگیر ملک تلمذ کرد البته باجلان از نوجوانی شیفته نوازندگی و شیرین نوازی استاد جهانگیر ملک بود و به همان شیوه هم تدریس می‌کرد. باجلان شاگردان زیادی داشت؛ ولی شاخص‌ترین آن‌ها مجید خلج است که در حال حاضر در کشور فرانسه و در دانشگاه سوربن به تدریس تنبک و سازهای کوبه‌ای مشغول است.  تحمل کردن محدودیت‌ها "یک سری محدودیت‌هایی وجود داشت. قزوین شهر کوچکی بود و ما اگر می‌خواستیم تنبک را از خانه خارج کنیم؛ باید به طور مخفیانه ساز را داخل پارچه می‌پوشاندیم تا استتار شود؛ چون اگر مردم متوجه می‌شدند با ما برخورد و حتی دنبالمان می‌کردند. آن زمان برنامه و کنسرت موسیقی به معنی امروز برگزار نمی‌شد. هنرمندانی بودند که در مهمانی‌ها و شادی‌ها برنامه اجرا می‌کردند که حساب و صنفشان جدا بود. در خیابان سپه، جلوی بازارچه قهوه‌خانه‌ای بود که متعلق به شخصی به نام آقا غلامحسن بود. اینگونه نوازنده‌ها روزها به این قهوه‌خانه می‌رفتند و در ته قهوه‌خانه تمرین می‌کردند و شب‌ها هم به مراسم و جشن‌ها می‌رفتند. عده‌ای دیگر از هنرمندان بوند که حتی کارمند بودند و فقط در محافل خصوصی و دورهمی‌هایی که در خانه افراد فرهیخته برگزار می‌شد؛ ساز می‌زدند که این برنامه‌ها بیشتر مختص هنرمندان و شاعران و در کل فرهیختگان شهر بود. یک سری از برنامه‌ها هم به فراخور مناسبت‌های مختلف اجرا می‌شد. برای مثال در روز معلم و یا جشن فارغ‌التحصیلی دانش‌آموزان و... این برنامه‌ها به صورت عمومی انجام می‌شد و مردم می‌توانستند در آن‌ها شرکت کنند؛ البته در این مناسبت‌ها، موسیقی در خلال برنامه‌های دیگر اجرا می‌شد مثلا به مدت 15 تا 20 دقیقه".  اجرای موسیقی در ایستگاه رادیو قزوین در سال 46 قزوین دو فرستنده رادیویی داشت؛ یکی در خیابان سپه و در محل فعلی هتل ایران بود که در هفته یک بار و به مدت دو ساعت به اجرای برنامه می‌پرداخت که شامل پخش قطعاتی از موسیقی ایرانی هم می‌شد. فرستنده دیگر که نامش پیکار با بی‌سوادی بود؛ در خیابان بلوار جنوبی محل کنونی دبیرستان دخترانه توحید قرار داشت که در جدول پخش؛ موسیقی ایرانی هم جزوی از برنامه‌اش بود. باجلان با همکاری هنرمندان دیگر مانند: صفا کیش نوازنده ویولن، پور‌نیا نوازنده سنتور و پاک نفس که خواننده گروه بود؛ قطعاتی از موسیقی ایرانی را می‌نواختند که به صورت زنده از رادیو پخش می‌شد.  اجرای موسیقی در 23 کشور جهان در سال‌های 53 و 54 که جشنواره موسیقی به صورت کشوری برگزار ‌شد؛ باجلان به همراه هنرمندان دیگری از قزوین در این جشنواره شرکت کردند و موفق شدند مقام اول را در کل کشور کسب کنند. باجلان از سال 68 تا 85 در دانشگاه تهران به تدریس ساز تنبک مشغول بود و همراه با گروه موسیقی مولوی که وابسته به خود دانشگاه تهران بود در 23 کشور جهان به اجرای موسیقی ایرانی پرداختند. همچنین کسب مقام نخست در جشنواره پاکستان و دریافت دیپلم دی هشت (D8) قسمت دیگری از موفقیت‌های هنری مرحوم باجلان بود. استادی هادی باجلان همیشه بر رعایت اخلاق تاکید داشت و ادب را بالاتر از هنر می‌دانست و می‌گفت: "به عنوان هنرمندی که موی خود را در عشق به هنر موسیقی سفید کرده است از همه جوانان که به مثابه فرزندان عزیز خودم هستند؛ می‌خواهم که ادب درس و ادب نفس را با هم بخوانند و برای به دست آوردنش کوشش کنند. هنر بدون اخلاق، انسان را «خسرالدنیا و الآخره» می‌کند. این را به یاد داشته باشند که خدای نکرده به تکبر دچار نشوند و شأن حقیقی هنر را بشناسند. با رفتار و کردار و پندار خود به همه ثابت کنند که موسیقی هنر شریفی است. در گذشته این ساز (تنبک) خیلی تحقیر می‌شد. بزرگی چون استاد حسین تهرانی و رهروان صدیقش از جان و روان مایه گذاشتند و این ساز و نوازنده‌اش را آبرویی‌ دادند. امروز خط نت برای بعضی موسیقی‌دانان ما بیش از آن که وسیله باشد؛ هدف شده و مقاصد دیگری در قالب جانبداری از خط نت بیان می‌کنند و بنده نه تنها منکر ارزش این خط نیستم و از آن استفاده می‌کنم؛ اما قدر مسلم این است که در موسیقی ما حرف اول و آخر را استاد می‌زند و در واقع صدای ساز استاد است که شاگرد را می‌سازد".  سید عباس صالحی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درگذشت چهره فرهیخته حوزه موسیقی استان قزوین شادروان هادی باجلان موجب تالم و تاسف گردید. فقدان این هنرمند ارزشمند را به خانواده محترم و عموم علاقمندان به جامعه فرهنگی و هنری استان تسلیت می‌گویم و از خداوند متعال برای آن مرحوم علو درجات و برای بازماندگان محترم صبر و بردباری خواستارم. معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قزوین نیز هریک در پیامی جداگانه فقدان استاد هادی باجلان را تسلیت گفتند.  استاد محمد وکیل‌ها؛ پیشکسوت و نوازنده سنتور آشنایی من با استاد باجلان از سال 1345 آغاز شد. بنده یک گروه موسیقی داشتم به نام گروه "چنگ" که از جوانان هم سن و سال خودم تشکیل شده بود. کنسرت داشتیم و نوازنده تنبک گروه به علت مشکلی که برایش پیش آمده بود نمی‌توانست با گروه همکاری کند لذا پیگیر یک نوازنده تنبک بودم که ایشان را به من معرفی کردند. البته سن آقای باجلان حدود 15 سال بود ولی خوب ساز می زد. اولین کنسرت با حضور ایشان در سال 1345 به مدت 10 شب در سالن شیر و خورشید قزوین اجرا و با استقبال زیادی مواجه گردید. از همین مقطع همکاری من با نامبرده شروع و مدت 55 سال ادامه پیدا کرد. در این مدت برنامه‌های زیادی را به اتفاق اجرا کردیم. از اجرای کنسرت گرفته تا تدریس موسیقی و همچنین همکاری با اداره فرهنگ و هنر شهرستان قزوین از سال 1347، اجرای کنسرت‌های متعدد در سراسر کشور، شرکت در جشنواره‌های موسیقی، کسب مقام اول جشنواره کشوری در سال‌های 1354 (جشنواره هشتم)، سال 1355 (جشنواره نهم) تا سال 1357 و شروع انقلاب اسلامی. بعد از سال 1357 فعالیت‌ها ادامه داشت و با همکاری جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران و تشکیل گروه موسیقی دانشگاه تهران به سرپرستی اینجانب و خوانندگی استاد حمیدرضا نوربخش کنسرت‌های متعددی را در داخل و خارج از کشور برگزار کردیم. کسب مقام اول فستیوال جهانی d.8 در سال 1997، تدریس در مرکز جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران و همکاری در انجمن موسیقی قزوین از سال 1378 خلاصه‌ای از فعالیت‌های بنده به اتفاق آقای باجلان بود و طبعا لازمه آن انسجام، پیوستگی، هم‌فکری، دوستی و ارتباط قوی با همدیگر بوده است. در این مدتِ 55 سال، خاطرات بسیار زیادی پیش آمده که نه تنها در این چند خط نمی‌گنجد بلکه کتابی را می‌طلبد تا شرح آن نگاشته شود. از صفات ایشان که می‌توان ذکر کرد ارتباط، همکاری، انضباط، خلق و خوی خوش، مهربانی، مبادی آداب، موظف در کار. تیکِ کلامی که هر وقت مشکلی از کسی داشت نقل می‌کرد (اگر کسی جواب سلام من را بدهد خوشحال خواهم شد). روحش شاد و یادش گرامی در خاتمه لازم می‌دانم سخنی با مسئولین محترم فرهنگی هنری این استان و کشور داشته باشم. هنرمندان سرمایه‌‌های فرهنگی و هنری این کشور می‌باشند که بدون هیچگونه چشم‌داشتی با عشق و علاقه در اشاعه فرهنگ و هنر این مرز و بوم تلاش می‌کنند و آن را رسالت خود می‌دانند. تقاضایی که من از مسئولین محترم دارم حمایت معنوی از این قشر فرهیخته می‌باشد. در این ایام که به علت شیوع بیماری کرونا بسیاری از این عزیزان دیگر در میان ما نیستند و از طرفی زمینه تزریق واکسن هم فراهم گردیده می‌طلبد نسبت به این امر اقدام جدی برای این قشر هنرمند صورت گیرد. والسلام  اسحاق چگینی؛ مدرس و نوازنده نی من آقای باجلان را از 35 سال پیش می‌شناختم؛ زمانی که ساندویچ‌فروشی داییم کار می‌کردم. آقای باجلان به طور مرتب به مغازه‌ دایی می‌آمد و درواقع پاتوقش آنجا بود و با دایی من رفاقت داشت. یک مدت وقفه‌ای پیش آمد تا اینکه وضعیت موسیقی و کلاس‌های اداره ارشاد دوباره راه افتاد. آقای باجلان هم در آن مقطع کلاس آموزش تمبک داشت و شاگردانش را می‌فرستاد سر کلاس من که با هنرجوهای من یا حتی خود من ساز بزنند تا به این شیوه ریتم‌هایی را که یاد گرفته بودند کاربردی‌تر شود و بتوانند همراه با ساز نی همنوازی کنند. در یکی از دیدارهایی که با ایشان داشتم؛ خاطراتی از سختی‌های دوران قدیم را برایم تعریف کردند. سختی‌هایی که متحمل شدند تا بتوانند راه نوازندگی تمبک را ادامه بدهند. خاطراتی تلخ از گذشته که مجبور بودند تمبک را در گونی بگذارند. برای من تعریف کردند که در قدیم مجبور بودیم تمبک را در گونی بگذاریم به خاطر اینکه آن زمان مردم مخالف موسیقی بودند و حکومت موافق موسیقی نبود و اگر متوجه می‌شدند که ما داریم تمبک حمل می‌کنیم با سنگ می‌افتادند دنبال ما!  رشید کاکاوند؛ نوازنده و مدرس سازهای کوبه‌ای حدود 10 سال از پشت سرگذاشتن دوره آموزشم می‌گذشت که تصمیم گرفتم به اداره ارشاد بروم و درخواست تدریس کنم. در آن زمان استاد وکیل‌ها ریاست انجمن موسیقی قزوین را بر عهده داشتند. به من گفتند حتما باید یک معرفی‌نامه از معلمت بیاوری و بعد مشغول به تدریس شوی. نزد معلمم استاد امیر بابک رکنی رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و یک دست خط گرفتم و مشغول به تدریس در اداره ارشاد قزوین شدم. مدتی از تدریس من در اداره ارشاد می‌گذشت. یک روز به اتاق استاد وکیل‌‌ها رفتم تا لیست هنرجو را به منشی بدهم. دیدم آقایی شیک‌پوش و کت و شلواری در اتاق استاد وکیل‌ها نشستند. من اسم آقای باجلان را شنیده بودم ولی تا آن روز ایشان را ندیده بودم. آقای وکیل‌ها من را به ایشان معرفی کردند و گفتند آقای کاکاوند معلم تمبک انجمن هستند و تازه مشغول به کار شدند. آقای باجلان خیلی محترمانه بلند شدند و به من دست دادند. با گذشت این همه سال هنوز این برخورد خوبشان را به یاد دارم. به من تبریک گفتند و گفتند باید کم کم جوان‌ها وارد عرصه شوند. باید میدان دست جوان‌ها باشد. من این برخورد ایشان را خیلی پسندیدم و جالب بود که آقای باجلان هم تمبک می‌زدند و اتفاقا پیشکسوت هم بودند. چقدر این برخورد خوب در دل من نشست. یادم هست که خاطراتی هم از گذشته تعریف کردند و گفتند ما سال‌هاست که با جناب وکیل‌ها مشغول تدریس هستیم و خاک این هنر را خوردیم و انشاءا... شما هم بتوانید این کار را ادامه بدهید تا چراغ موسیقی و به ویژه چراغ تمبک نوازی را روشن نگه دارید. این جمله‌ای بود که از ایشان شنیدم و هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خوشبختانه برحسب اتفاق یک سری عکس‌های قدیمی همراهشان بود. عکس‌هایی که مربوط به اجرای موسیقی در سال‌های پیش از انقلاب در یکی از سینماهای قزوین بود. مرحوم باجلان گروهی متشکل از تمبک نوازان داشتند و برای من جالب بود در دوره‌ای که تمبک خیلی جایگاه ویژه‌ای در موسیقی ایرانی نداشته است استاد باجلان گروهی مختص تمبک‌نوازان تشکیل داده بودند. این اواخر قصد داشتم که نزد ایشان بروم و صحبت‌هایشان را در مورد تاریخ تمبک‌نوازی در قزوین ثبت کنم که متاسفانه کرونا این فرصت را از ما گرفت. روحش شاد و راهش پر رهرو.  مصطفی عبادی؛ نوازنده و مدرس سنتور جناب استاد باجلان را از سال 1380 و در پی رفت و آمد به کلاس‌های موسیقی مجتمع فرهنگی و هنری ارشاد می‌شناختم. فردی بسیار مهربان. استادی نیک سیرت و خوش‌اخلاق که غیر از کلمه عزیزم از او نشنیدم. پای صحبت شیرین و بیان شیوای ایشان که می‌نشستم تجسم فضای موسیقی دهه 40 و 50 قزوین و کشور برایم بسیار آسان می‌‌شد. ایشان دایره‌المعارفی از شخصیت‌های هنری زمان خود بودند که از بزرگانی مانند استاد احمد عبادی، استاد فضل‌ا... توکل گرفته تا هنرمندان و مسئولین هنری استان و کشور را به خوبی می‌شناختند. اطلاعات بسیار با ‌قیمتی از هم‌صحبتی با ایشان در قالب خاطره‌گویی از آن سال‌های درخشان کسب کردم. همیشه طنین آرامبخش و پر از مهر ایشان در ذهن من ماندگار خواهد بود. یاد و خاطره‌ی آن هنرمند ستودنی همیشه برای ما زنده خواهد ماند.  محسن شهیدی؛ مدرس و نوازنده ویولن آشنایی من با استاد هادی باجلان به دهه 60 برمی‌گردد. زمانی که من تازه فراگیری موسیقی را آغازکرده بودم. مرحوم باجلان با پدر من آشنا بودند و این موضوع ارتباط من را با ایشان صمیمی‌تر کرده بود. خاطرات زیادی از این مرد مهربان در ذهن من نقش بسته است. به دلیل نزدیکی منزل ایشان به آموزشگاه من، دیدارهای زیادی با هم داشتیم. استاد باجلان گنجینه‌ای از خاطرات موسیقی قزوین بودند. خوشرویی و خوش‌صحبتی دو ویژگی بارز مرحوم باجلان بود. هیچ وقت ندیدم که ایشان خنده بر لب نداشته باشد. وقتی خبر فوتشان را شنیدم ناخودآگاه چهره مهربانش جلوی چشمانم آمد. افسوس که این مرد مهربان را زود از دست دادیم. روحش شاد و یادش جاودان.  چنگیز کاکاوند؛ مدرس آواز خاطرات زیادی با ایشان داشتم. یک تصنیفی بود که من همیشه می‌خواندم و مرحوم باجلان خیلی به آن علاقه داشت. روزی خانه‌ی یکی از دوستان دعوت بودیم و من تصنیف "مرغ شباهنگ" را خواندم و استاد باجلان با تمبک بنده را همراهی و راهنمایی کردند. تواضع از ویژگی‌های اخلاقی استاد باجلان بود و برایش فرقی نمی‌کرد در مقابل یک فرد حرفه‌ای یا غیر‌حرفه‌ای نشسته است؛ در هر صورت تواضع همیشگی را رعایت می‌‌کرد. اگر بگویم که استاد باجلان افتخار قزوین بودند مبالغه نکرده‌ام. به دلیل سال‌ها فعالیت با هنرمندان بزرگ، در سطح کشور شناخته شده بودند. نکته جالب توجهی که باید عرض کنم این است که اگر ایشان هر جا و در هر برنامه‌ای من را می‌دیدند باید تصنیف "مرغ شباهنگ" را برایشان می‌خواندم. به آخر تصنیف که می‌رسیدم حزن و غم را در چهره استاد می‌دیدم. یکبار از ایشان دلیل این بغض و اندوه را پرسیدم و ایشان جواب من را با لبخند دادند. یقین دارم این بغض حکایت از نامرادی روزگار داشت و تصنیف "مرغ شباهنگ" مصداق حال ایشان بود.  مرغ شباهنگ به دورانی که شد قحط وفای دل‌ها چرا هر دم نگویم من، خدا، خدا، خدا به دورانی که شد قحط وفای دل‌ها چرا هر دم نگویم من، خدا، خدا، خدا من مرغ شباهنگم، بشد کنج قفس قسمت من، چرا، چرا، چرا من مرغ شباهنگم، بشد کنج قفس قسمت من، چرا، چرا، چرا به پیامی تو ای پیک بهار از من به باغبان بگو که گاهی نشانه گیرد از گیاهی به پیامی تو ای پیک بهار از من به باغبان بگو که گاهی نشانه گیرد از گیاهی من اگر که هستم، ستاره ام کو در آسمان‌ها من گر اهل دردم، نشانه ام کو به داستان‌ها من آن کسم که روز و شب ز بی‌کسی گرفته‌ام در دست، دعا، دعا، دعا تو آن کسی که از من شکسته دل نمی‌کنی دوری بیا، بیا، بیا علیرضا نصری؛ خبرنگار و عکاس آخرین عکس... برای تهیه گزارش به بیمارستان بوعلی رفته بودم. چون ماسک بر صورت داشتند ایشان را نشناختم. استاد من را صدا کردند و گفتند از من که عکس نگرفتی؟ من پیشکسوت موسیقی هستم و دوست ندارم مردم تصویرم را روی تخت بیمارستان ببینند و ناراحت شوند. در پاسخ گفتم نه، ولی اگر اجازه بدهید برای یادگاری هم شده چند تا عکس از شما بگیرم و بعد از اینکه مرخص شدید بیاورم خدمت‌تان. استاد لبخند زد؛ من از ایشان عکس گرفتم و بعد از خوش و بش خداحافظی کردم و رفتم. قبل از خروج استاد را به یکی از پرستاران بیمارستان که اتفاق هنرمند هم هست معرفی کردم و گفتم استاد از پیشکسوتان موسیقی قزوین هستند هوایشان را خیلی داشته باشید. فکر کنم دو روز بعد بود که با همان پرستار تماس گرفتم تا جویای حال استاد شوم که متاسفانه با خبر تلخ فوت ایشان مواجه شدم.

شنبه 25 ارديبهشت 1400
03:46:52
 
 
Copyright © 2024 velaiatnews.com - All rights reserved
E-mail : info@velaiatnews.com - Power by Ghasedak ICT