نوشتن، لذت‌بخش‌ترین سختی دنیاست


اشاره آرشیو روزنامه را که مرور می‌کنم تقریبا هر یک یا دو ماه خبری از موفقیت‌های او در جشنواره‌های مختلف ادبی، هنری، سینمایی و... منتشر کرده‌ایم. جشنواره‌های داستانی و یا کشوری فرقی ندارد؛ آنچه مسلم است او نوشتن را خوب بلد است و به هر جشنواره‌ای که می‌رود دست خالی بر‌نمی‌گردد. نوشتن را یک سختی لذت‌بخش می‌داند. به تازگی موفق شده است در جشنواره نمایشنامه‌‌نویسی تئاتر کوتاه "ارسباران" مقام دوم را به خود اختصاص دهد. کارشناس تاریخ است و در حال حاضر به تحصیل در رشته ادبیات نمایشی در مقطع کارشناسی ارشد مشغول است. با این مقدمه به سراغ هنرمندی می‌رویم که با تکیه بر ذوق ادبی، خودش را اینگونه معرفی می‌کند:
لیلا روغنگیر قزوینی هستم. در دوم آبان سال 1361 ساعت 11 صبح در بیمارستان دهخدا، چشم به دنیایی باز کردم که ظاهرا در عالم بالا از قبل همه چیز را درباره زندگی روی کره خاکی شرح داده بودند. پس شاید دانسته به دنیا آمده باشم. در ماه آبان از پدری به اسم غلامرضا و مادری به نام اشرف امامی متولد شدم. پدر و مادری که جان و زندگی‌ام هستند. سه خواهر بزرگتر از خودم دارم. (مریم، مرضیه، مهری) و یک برادر کوچکتر از خودم. (محمد قاسم)  چه انگیزه‌ای سبب شد تا به سراغ نوشتن بروید؟ اینکه چه انگیزه‌ای بود و یا از کجا شروع شد؛ شاید از گذشته همه چیز ذره ذره جمع شده است. من پنجم ابتدایی اولین نوشته‌ام را که یک متن ادبی بود، روی کاغذ آوردم و جالب اینکه سر صف هم اجرا کردم. همان سال من کتاب‌های ادبیات فارسی خواهرم را که چهارم هنرستان بود مطالعه می‌کردم و در جواب سوال خانمی که معلم امور پرورشی ما بود و می‌گفت فهم این کتاب مشکل است، می‌گفتم نه سخت نیست. به دیدن فیلم بسیار علاقه داشتم. به خصوص در سینما روی پرده جادویی و حتی فیلم‌های پلیسی که از تلویزیون پخش می‌شد. با نشانه‌هایی که در فیلم می‌‌دیدم، تقریبا 85 درصد، آخرش را درست حدس می‌زدم. آن روزها معنی رابطه علت و معلولی، کاشت و برداشت اطلاعات را مثل حالا نمی‌دانستم. اما با توجه به آنچه که از ابتدا می‌دیدم آخر فیلم را حدس می‌زدم. انگار همین تجربه‌های کوچک که حالا خاطره شده است، باید پیش می‌آمد تا بتوانم بنویسم؛ در دوران راهنمایی و دبیرستان می‌نوشتم و در جشنواره‌های دانش‌آموزی رتبه ‌می‌آوردم. البته آن سال‌ها جشنواره دانش‌آموزی خیلی کم بود. همیشه یکی از کسانی که اسمش را فراموش نخواهم کرد، خانم شخص آبادی دبیر ادبیات دبیرستانمان (شرافت) است که هر وقت شعری روی تخته می‌نوشتم، می‌گفت: "همیشه شعر رو با اسم شاعرش بنویس." یکی از آن شعرها که آن سال‌ها روی تخته سیاه نوشتم و آن شعر از وحشی بافقی در ذهنم تا به امروز حک شده، این بیت است:‌ اول آن کس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم همچنین توسط این دبیر عزیز، با دکتر الهی قمشه‌ای آشنا شدم. هفته‌ای یک بار سخنان دکتر را در شبکه چهار می‌دیدم. با پیشنهاد ایشان به مادرم که دخترتان را در کلاس‌های نویسندگی نام‌نویسی کنید، پایم به کانون پرورشی و کلاس خصوصی در یک موسسه باز شد. از برنامه‌ی "شب‌های شعر عبید" که در آمفی تئاتر علامه رفیعی برگزار می‌شد، همیشه به خیری یاد می‌کنم. تا اینکه در سال 85 به "چهارشنبه‌های سینما جوان" می‌رفتم و فیلم می‌دیدم و بعد دوره فیلمسازی را در سال 87 ـ 88 آغاز کردم. ولی از همان اول مطمئن بودم من فیلمنامه‌نویسی را دوست دارم. در این سال‌ها هم در جشنواره‌های استانی و کشوری رتبه ‌آوردم. استاد حسن لطفی که همیشه مدیونش هستم، فرمودند: یک فیلمنامه‌نویس بهتر است کارگردانی و کار با دوربین را هم بداند و بسیار انگیزه نوشتن را در من تقویت کردند.  نوشتن را چگونه تعریف می‌کنید؟ نوشتن برایم بزرگترین دشواری لذت‌بخش است. وقتی تو خالق‌ آدم‌هایی می‌شوی که تا پیش از این جان نداشتند؛ حالا حرف می‌زنند؛ تصمیم می‌گیرند و روی یکدیگر اثر می‌گذارند؛ لذت می‌بری. زایش همیشه با درد و سختی همراه است، اما وقتی می‌بینی بچه‌هایت بزرگ شدند و جلویت راه می‌روند، لذت می‌بری.  چطور سوژه‌هایتان را برای نوشتن پیدا می‌کنید؟ چند روش برای رسیدن به ایده وجود دارد. گاهی وقت‌ها فقط یک کلمه در ذهنم شکل می‌گیرد و بعد همین یک کلمه می‌شود، یک نمایشنامه، فیلمنامه و یا داستان. من بسیار درگیر سوژه‌های اجتماعی هستم و این کلمه آنقدر گسترده است که هر بار با نگاه جدیدی می‌توان به آن پرداخت. عکس زیاد می‌بینم، موسیقی گوش می‌کنم و بعد کلمات جمله می‌شوند و جریان پیدا می‌کنند. گاهی فکر می‌کنم، سوژه‌ها هستند که من را انتخاب می‌کنند. ساده از کنار چیزی نمی‌گذرم. به رفتار آدم‌ها دقیق نگاه می‌کنم هیچ‌کس مثل هم نیست. کلاس‌های آموزشی تاثیری بر نوشتن دارد؛ یا به مطالعه در این زمینه اعتقاد دارید؟ بدون شک جوابم مثبت است. کلاس و بعد مطالعه. متاسفانه شاید هم خوشبختانه بعضی از کلاس‌های نویسندگی با تعداد زیادی شروع می‌شود و بعد از آن، کسانی باقی می‌مانند که با همه وجودشان نوشتن را دوست دارند.  به نظر شما داستان‌ها و روایت‌های ایرانی یا حتی قزوینی می‌توانند سوژه مناسبی برای نویسنده باشند؟ جوابم به این سوال هم مثبت است. قزوین پر از سوژه‌ها و آدم‌هایی هست برای خلق شدن و روی کاغذ آمدن. هر نویسنده‌ای می‌تواند با مطالعه از شهری که در آن زندگی می‌کند این روایت‌ها را پیدا کند. به نظرم وقتی کسی حوصله شنیدن ندارد باید قید نوشتن را بزند. مگر می‌شود مدعی نویسندگی باشی اما نخواهی روایت یک قصه را بشنوی. بعد از رسیدن به داستان باید فرهاد شوی و تیشه به کوه بزنی تا اثری که خلق می‌شود، همان باشد که دوستش خواهی داشت.  بزرگترین دغدغه شما در نوشتن چیست؟ درد جامعه "مردم". خیلی به این فکر می‌کنم چرا بعضی از انسان‌ها تبدیل به موجود وحشتناکی شده‌اند که مهر و عاطفه را از یاد برده‌اند؟ مگر نه اینکه ما اشرف مخلوقات هستیم؟ انگار همه منتظر جرقه هستند، خیلی زود شعله‌ور می‌شوند. متاسفانه شرایط طوری شده است که خیلی‌ها تصمیم به مهاجرت گرفته‌اند. در صورتی که با کمی توجه و فراهم کردن شرایط و برنامه‌ریزی درست و کاربردی، این همه آدم جلای وطن نمی‌کردند. به روابط آدم‌ها فکر می‌کنم که چقدر عشق و دوست داشتن کمرنگ شده است و راحت به هم نارو می‌زنند و خیانت می‌کنند در صورتی که در تمام داستان‌های کهن و قدیمی عشق بسیار قداست دارد. به بچه‌هایی فکر می‌کنم که یک روز بزرگ می‌شوند و ما باید برای آن‌ها حرفی برای گفتن داشته باشیم.  فضای ادبی قزوین را چگونه ارزیابی می‌کنید؛ آیا حمایتی از نویسندگان جوان وجود دارد؟ تا حدی این اتفاق می‌افتد. برای همین گفتم که نباید خسته شد و این، یک راه صد ساله است. نباید از کسی توقع داشت. غصه پر دردی است و صد البته هر کسی که به نوشتن علاقه دارد باید آن قدر تلاش کند تا خودش را ثابت کند. در فضای ادبی استان، جلسات شعر و داستان بسیار کم برگزار می‌شود و برای کشف استعدادهای جوان لازم است، این فضا بسیار بیشتر باشد.  در حال حاضر مشغول نوشتن چه کاری هستید؟ در حال نوشتن دو نمایشنامه کودک و نوجوان به نام "دماغ یا بوق" و "فلامینگو" هستم. همچنین نمایش رادیویی و دو مقاله و همین طور مجموعه قصه‌های "ببم" که فیلمنامه است.  قصد نوشتن داستان بلند یا رمان ندارید؟ چند سالی است که یک رمان ذهنم را درگیر کرده است. آدم‌ها کاملا توی ذهنم شکل گرفته‌اند. طرح اولیه را هم نوشته‌ام". در این مورد با استاد مجید قیصری و استاد حسن لطفی هم مشورت کردم. تبدیل داستان کوتاه "ورونیکا" به رمان، پیشنهاد استاد لطفی بود و همه‌ی سعی خودم را خواهم کرد تا امسال تمامش کنم.  به عنوان یک شخص موفق در حوزه نویسندگی چه پیشنهادی به نوقلمان دارید؟ اینکه فرمودید نویسنده موفق، نظر لطف شماست اما فقط می‌توانم توصیه کنم، اگر واقعا به نویسندگی علاقه دارند باید بدانند این راه بسیار صبوری می‌خواهد و پر پیچ و خم است. یک شبه قرار نیست ره صد ساله را طی کرد؛ از انتقاد ناراحت نشوند؛ جسارت ویرایش را پیدا کنند. کلاس‌های نویسندگی بروند، اما خودشان را محدود به آن نکنند مطالعه کنند؛ فیلم و نقاشی ببینند، عکس، موسیقی و شعر بسیار می‌تواند به خلق تصویر ذهنی کمک کند.  در پایان چه کتاب و داستان‌های خوبی را به مخاطبان پیشنهاد می‌کنید؟ "روایت دوم" نوشته حسن لطفی؛ "درس‌هایی درباره فیلمنامه‌نویسی" نوشته حسن لطفی؛ "داستان کوتاه صادق هدایت"؛ "یوزپلنگانی که با من دویده‌اند" نوشته بیژن نجدی؛ "مردی که گورش گم شد" مجموعه‌ی هفت داستان کوتاه ایرانی حافظ خیاوی؛ "سه تار" از جلال‌آل‌احمد؛ "عشق روی پیاده‌رو" نوشته مصطفی مستور؛ "پوکه باز" نوشته کوروش اسدی؛ "عزاداران بیل" نوشته غلامحسین ساعدی؛ خواندن داستان‌ها و ترجمه‌های علی قانع و همچنین رمان "بیلی باتگیت" نوشته ادگار لورنس دکتروف؛ رمان "رگتایم" نوشته ادگار لورنس دکتروف؛ "داستان ساختار سبک و اصول فیلمنامه‌نویسی" نوشته‌ی رابرت مک‌کی با ترجمه محمد گذرآبادی؛ "حاشیه‌ای بر مبانی داستان" نوشته‌ی ابوتراب خسروی؛ "راهنمای فیلم‌نامه‌نویس" نوشته سید فیلد. خواندن داستان و نمایشنامه‌های چخوف، نمایشنامه‌های ایبسن و پینتر. حتما فیلمنامه و نمایشنامه‌های چاپ شده را مطالعه کنند. بسیار در خلق آثار به آن‌ها کمک خواهد کرد. خواندن مجله فیلم نگار و کرگدن را هم به اهلی کتاب پیشنهاد می‌کنم.

سه شنبه 21 ارديبهشت 1400
03:20:53
 
 
Copyright © 2024 velaiatnews.com - All rights reserved
E-mail : info@velaiatnews.com - Power by Ghasedak ICT