«حاج صفتا... صالحی» از افراد شاخصی است که از روزهای اول انقلاب در خدمت نهضت بود و سپس در خدمت مردم و نظام ماند.
در اولین روزهای سخت درگیری با کژاندیشان چپ و راستی که بعدا از گفتمان گلوله استفاده کردند؛ در شرایط جنگ با بیگانگان، حاج صفت با حضور در حزب جمهوری اسلامی به کار تشکیلاتی پرداخت که ضرورت آن روزها بود و من با ایشان در حزب بیشتر آشنا شدم.
اصل حرکت حزب به خاطر مقابله سیستماتیک با جریانهای چپ و لیبرالی بود که از فضای باز ابتدای انقلاب استفاده میکردند و کارشان تشکیک در حضور در صحنه مردم و دفاع از انقلاب بود و سپس هم تردید در اصل دفاع مقدس.
حرکت تشکیلاتی باعث شد که کار منافقین و چپها که مزیت سیاسیشان نسبت به طرفداران انقلاب تشکیلات و سازماندهی بود؛ بیاثر شود. لذا به سرعت در کردستان و سپس تهران و همه نقاط کشور زبان گلوله و تفنگ را انتخاب کردند که اساسا برای همین سازماندهی شده بودند. مرحوم صالحی مکررا در قالب بسیج در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور مییافت.
در حزب از همان ابتدا دو گروه چپ و راست ایجاد شد. از شورای مرکزی و سپس در همهی شهرستانها و استانها. شهید بهشتی و مهندس موسوی و مسیح مهاجری و موسوی اردبیلی گرایش چپ داشتند.
آیتا... خامنهای و آیتا... هاشمی افراد معتدلی بودند که چپ و راست را در کنار هم هدایت میکردند و یک گروه قوی هم در رده دوم حزب بودند؛ مثل آقایان عسگر اولادی و بادامچیان و باهنر و ... که جناح راست را نمایندگی میکردند.
در حزب قزوین که علیرغم شهرستان بودن قزوین استانی اداره میشد؛ دبیر حزب، مرحوم حضرت آیتا... باریکبین بودند. جناح راست حزب در قزوین در قضیه انتخابات خبرگان راهی را رفت که مرحوم آیتا... باریکبین بعد از انتخابات استعفا دادند. مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی، آقای دری نجفآبادی را فرستادند و گفتند حزب قزوین نباید از آیتا... باریکبین دور باشد و آیتا... باریکبین بازگشتند و بنده را به عنوان قائم مقام معرفی کردند و فرمودند اعتدال را رعایت کن.
حزب تحت فشار چپ و راست داخل و خارج قرار گرفت و ما قرار شد آنها را با هم نگاه داریم؛ کاری که حضرات آیات خامنهای و هاشمی در کشور و باریکبین در قزوین می خواستند و انجام میدادند.
برخی از نیروهای راست، حزب قزوین را ترک کردند و به استانهای دیگر رفتند و هر کدام یک استان بزرگ را اداره میکردند و موفق هم بودند. از جمله افراد کادر بالا که ماندند؛ اگرچه از نظر فکری متعلق به جناح راست آن زمان و اصولگرایان اکنون بودند مرحوم صالحی بود که تحت مدیریت آیتا... باریکبین همان سیاست را دنبال کردند؛ حاج صفتا... صالحی در شاخه کارگری حزب بسیار موثر عمل میکرد و در واقع جامعه کارگری قزوین را که هم وسیع بود و هم محل رفت و آمد گروهکها با همکاری دوستان دیگر، به خوبی مدیریت میکرد. پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی ایشان با همفکرانشان عضو هیات موتلفه قزوین شدند و قائم مقام این حزب بودند.
در همان سالها من فرماندار قزوین بودم و تحقیقا هیچ پرونده کارگری نبود که ایشان بعنوان مشاور کارگری فرماندار در حل مشکلات کارگران در آن حضور و نظارت نداشته باشد.
یکی از مقاطعی که با مرحوم صفتا... صالحی همکاری تنگاتنگ داشتیم هیات منصفه مطبوعات قزوین بود.
از آنجایی که در معرفی اعضای هیات منصفه، امام جمعه محترم نقش بسزایی دارند؛ در حیات حضرت آیتا... باریکبین هم بنده و هم ایشان در هیات منصفه بودیم. بعد از رحلت آن بزرگوار و تغییر امام جمعه قزوین بنده دیگر توفیق حضور نداشتم. اما صالحی تا روز آخر حیات عضو هیات بود.
ناگفته نماند که حاج صفتا... دستی در نوشتن داشت و اصلا رسانهای بود. زمانی که هنوز کمتر کسی میدانست چگونه باید از فضای مجازی استفاده کند؛ ایشان ایمیل و وبلاگ داشت و مقید بود که مسائل سیاسی استان را قلمی کند و در وبلاگش بنویسد و گاهی مطالبش در رسانههای مکتوب از جمله روزنامه ولایت مورد استفاده قرار میگرفت.
در هیات منصفه با حضور صفتا... صالحی مشکل خاصی نداشتیم. ایشان کاملا مورد تایید و حمایت اصولگرایان بود و با من هم که با آنها بر خورده بودم؛ رابطهی دوستانه خوبی داشت. لذا کار سخت نمیشد. در پروندههای مختلف قبل از تشکیل جلسه ساعتها مینشستیم و بحث میکردیم و ایشان برخی مطالب مرا که منطقی میدید با دوستان دیگر هم در میان میگذاشت و این بسیار موثر بود.
شاید بد نباشد خاطره ای را تعریف کنم. زیرا آن مرحوم بسیار اصرار داشت که من خاطرات دوران فرمانداری و حزب و غیره را بنویسم. یکسالی هم به اصرار ایشان خاطرات پراکندهای در سالهای اولیه دهه نود در نشریه ولایت نوشتم.
در مورد هفتهنامه حدیث چندین شکایت آمده بود. آقای صالحی معتقد بود آقای افشاری فردی متدین و مومن است اما معلوم است که هدایت مطالب حدیث دست ایشان نیست. گاهی اقای افشاری صادقانه در جلسه دادگاه میگفتند از چاپ این مطلب خبر ندارم. یا بعد از چاپ خواندم. من که پروندهها را مطالعه کرده بودم با توجه به اینکه اعضای هیات منصفه حکم نمیدهند و فقط نظر میدهند وحق نداشتیم مستقیما متهم را راهنمایی کنیم بیرون دادگاه به آقای افشاری گفتم به سوالهای من دقت کن و پاسخهایی را بده که من میپرسم. این پاسخ ها در پرونده اثر مثبت دارد. مرحوم افشاری گاهی متوجه میشد و گاهی خیر و این صداقت و سادگیاش باعث شده بود که برای اولین بار با آنکه دادگاه مطبوعات فقط برای مدیران مسئول و خود رسانه است؛ دادگاه، رسانه و مدیر مسئول را مورد گذشت و تخفیف مجازات قرار داد. اما سردبیر وقت را چند سال به انفصال از کار مطبوعاتی محکوم کرد.
این پرونده پیچیده حل نشد مگر با کمک مرحوم صالحی یا مثلا یکی از موارد، طنزی بود که نویسندهای گمنام نوشته بود و نظر شاکیان این بود که منظور نویسنده سخنان مقام معظم رهبری است. در حالی که وکیل و مدیرمسئول حدیث هم غفلت داشتند که سخنان رهبری در اوایل آبان ماه آن سال بوده و این مطلب در اواخر شهریورماه نوشته شده و نمیتواند مرتبط با سخنان رهبری باشد.
من در جلسه میپرسیدم جناب آقای افشاری هفتهنامه شما در چه تاریخی چاپ شد؟ ایشان پاسخ میداد و میپرسیدم مقام معظم رهبری در چه تاریخی این سخنان را ابراز کردند و ایشان میگفت و هیات این دو پاسخ را مرتبط میکرد. بعدا البته به من اشکال کردند که سوالات جهت داری میکنی تا به متهم مساعدت شود. اما مرحوم صالحی تغافل میکرد.
چهارمین فصل همکاری من با مرحوم صالحی زمانی بود که ایشان مدیر روابط عمومی شهرداری قزوین شدند. اگرچه این همکاری ماهیت یک شکل رسانهای داشت اما ساختارش مجزا بود.
به ضرس قاطع میگویم که در زمانی که ایشان مدیر روابط عمومی شهرداری بود چنان رابطهای بین شهرداری و رسانهها ایجاد کرد که نه قبل از او بود و نه بعد از او از زمان او پیشی گرفت.
از نظر تفکر سیاسی در طول این سالیان دراز همواره اختلاف داشتیم. اما مقید بودن ایشان به اخلاق اسلامی و حدود ارتباط اسلامی چنان بود که همواره این روابط دوستانه برقرار بود و محکمتر میشد.
بیتردید امروز یکی از بهترین و معتقدترین و پاک دستترین و پاکدامنترین نیروهای انقلاب در قزوین روی در خاک نهاد که سالها باید بگذرد تا جامعه بتواند چون او را تربیت کند.
خداوند او را با امامش محشور فرماید.