اینکه میگویند انقلابهای اخیر متاثر از انقلاب اسلامی است؛ بعضیها دل خوش کردند به چند اظهارنظر تاکتیکی نمایندهی اخوانالمسلمین در حالی که مخاطبین این انقلابها که همان مخاطبین انقلاب اسلامی ایران هستند خود خوب میدانند که تاثیر این حرکات از انقلاب اسلامی در تکرار چند شعار روبنایی نیست؛ بلکه انقلاب اسلامی راهی را باز کرد که معادلهی قدرت را کلا تغییر داد و انقلابهای اخیر ثمرهی آن تغییر معادله است. در این باره توضیح میدهم.
•
میدانیم قبل از انقلاب اسلامی در دو طرف معادلهی قدرت آمریکا قرار داشت و شوروی و این دو کشور به دلیل نابودگری جنگ گرمشان؛ درگیر جنگی سرد بودند یعنی جنگ اتمی بین دو قدرت را به جنگ مسلحانه در کشورهای تحت سیطرهی جهان سوم تقلیل میدادند.
در جنگ مسلحانه دیگر از اتم خبری نبود. کلاشینکف بود و مسلسل یوزی و نارنجک و احیانا تی ان تی و عدهای جوان که با هزاران آرزو و آرمان چهار نفر رئیس دست چندم را ترور میکردند و بعد سی نفر ـ چهل نفر خودشان دستگیر میشدند دولتها که معمولا وابسته به آمریکا بودند؛ تسلیحات میخریدند و آمریکا اقتصاد نظامیاش میچرخید و شوروی با بالا و پایین بردن شعلهی مبارزات مسلحانه؛ گرفتن امتیاز از دولتهای وابسته یا حتی آمریکا را زیاد و کم میکرد.
شکل انقلاب و فرمول انقلاب در همهجای دنیا همینطور بود در ایران هم به هکذا اواخر دههی 40 و 50 در ایران اگر کسی به مبارزاتی به غیر از مسلحانه مثل پارلمانتاریستی و سیاسی و فرهنگی معتقد بود مرتجع و عقبمانده لقب میگرفت. میگفتند حق از لولهی تفنگ درمیآید. میهندوست از اعضای اولیهی سازمان مجاهدین خلق علیرغم تاثیر اسلام، سوسیالیزم را اما علم مبارزه مینامید. آنها اگرچه فرزندان جبههی ملی و نهضت آزادی بودند؛ اما آنها را مبارزین پیر شده و وامانده از قطار انقلاب میدانستند. چریکهای فدایی هم اگرچه نتیجهی حزب توده بودند؛ اما مشی مسلحانه را تنها راه رهایی میدانستند. این باور جهانی از انقلاب بود. در این باور جهانی معادلهی قدرت تغییر نمیکرد گاهی کمی از یک سو به سوی دیگر اضافه میشد.
در انقلاب اسلامی اما حق از لولهی تفنگ در نمیآمد و نمیآید. حق از قرآن و وحی میتراود و در شکل سیاسیاش تنها متکی به تودههای مردم است. بریده از همهی قدرتهای مادی جهان، درست است که انقلاب خمینی کبیر که نطفهاش از سالها قبل از 42 بسته شده بود؛ پانزده سال طول کشید تا به پیروزی ظاهری 22 بهمن برسد؛ اما از روزی که امام فرهنگ انقلاب را دگرگون تعریف کرد؛ انقلاب اسلامی شروع شده بود. در حالی که سیاسیون هرگز این تعریف از انقلاب را باور نداشتند. حداکثر معتقد بودند که امام و اسلام به دلیل داشتن پایگاه مردمی در بین کسانی که حاضر بودند فداکاری کنند و از خودگذشتگی نمایند؛ شاه را مستاصل میکند و آنها نهال انقلاب خودشان را میکارند و بعدا میوههایش را برداشت میکنند این دقیقا همان استراتژی بود که پس از انقلاب دهها سازمان و تفکر و حزب و غیره به دنبال آن بودند و امام مثل مادری فداکار و نگران، کودک انقلاب را در آغوش چنان گرفته بود که از چنگ و دندان مدعیان مصون بماند که ماند.
امام معادلهی قدرت را از (آمریکا ـ شوروی) به (آمریکا ـ مردم) تغییر داد این را سالها زمینهسازی کرد تا امروز که نتیجهی آن در استواری انقلاب اسلامی در برابر قدرتهای جهانی است و هویتیابی مسلمانان؛ مردم همهی کشورهای اسلامی فرا گرفتند که در میدان معادله (آمریکا ـ مردم) آنها چه قدرتمندند که در مدت 18 روز میتوانند دیکتاتوری مثل حسنی مبارک را که سی سال به محکمتر کردن روزمره پایههای قدرت خود میپرداخت؛ مستاصل و مجبور به استعفا کنند و این تازه از نشانههای سحر است.
آمریکا این تغییر معادله را پذیرفت. مهم این نکته است. در سالهای اخیر نمونه ندارد که آمریکای متکی به اطلاعات دست اول دنیا اینگونه دستپاچه و آماتور با حرکتهای انقلابی برخورد کند. وقتی دید مردم مصر کوتاه نمیآیند؛ گفت زنده باد منافع ـ گور پدر حسنی مبارک و دستورالعمل داد که باید جابجایی قدرت صورت پذیرد. در روزی که میدان التحریر از مردم کمتری پر شد بلافاصله اعلام کرد البته این جابجایی قدرت 9 ـ 8 ماهی طول میکشد و وقتی فشار دوبارهی مردم را احساس کرد تیر خلاص را به حسنی مبارک زد.
مردم منطقه امروز باور کردند که قدرتی مادی بالاتر از قدرت آنها وجود ندارد. مصر و سودان و تونس و امروز بحرین و فردا عربستان و همین عراق حتی چرا نه؟
آنانی که خواستند حرکتی را در ایران با انقلاب مصر شبیهسازی کنند؛ سرنا را از سر گشادش نواختند اینجا وطن انقلاب اسلامی است اینجا مرکز آن آتش است که امروز به جان دنیاطلبان افتاده است. آتش با آتش نمیسوزد. والسلام.
•