اعتراض مدنی شکلی از تظلم است که هم در قانون اساسی پیشبینی شده و هم در همه جای دنیا مرسوم است. علت آن هم روشن است. در بسیاری از مواقع، مشکلات گروهی از مردم چنان پیچیده میشود که اعتراض شخصی و رفتوآمدهای اداری به دلایل مختلف کارساز نیست. ممکن است مشکل جمعی باشد یا مدیران محلی تصمیم گیرنده نباشند یا اساسا تصمیمات به گذشت زمان نیاز دارد یا مصلحتی و منافعی بزرگتر پشت قضیه است که تلاشهای فردی منتج به نتیجه نمیشود.
در چنین شرایطی گروهی از مردم که منافع مشترک دارند؛ برای اثبات حدت و غلظت مشکل و قابل لمس نمودن آن تجمع اعتراضآمیز برگزار میکنند.
مثل قضایای همین یکی دو سال گذشته از کشاورزان کهکیلویه تا معترضین زایندهرود تا مالباختگان صندوقهای قرضالحسنه و سهامداران شاندیز و غیره.
در اینگونه تجمعات صنفی، گاهی مسئولین انتظامی ـ امنیتی تندرویهایی کردند. گاهی معترضین از حدود قانونی خارج شدند. گاهی مسئولین امر بیتوجهی کردند. گاهی اعتراض و تحصن برایشان عادی شد و به کارشان ادامه دادند. در جمع، مشکل حادی پیش نیامد.
اما گاهی لازم میشود این تجمعات برای اثبات یک مساله مهمتر؛ وسیعتر و فراگیرتر شود.
به محض اینکه آب آنقدر گلآلود میشود که قابلیت ماهیگیری پیدا میکند؛ عدهای خارجهنشین از صدرشان رضا پهلوی تا رجوی تا اینهایی که در مقابل پناهندگی تعهد دارند که کار مفیدی برای آمریکا انجام دهند و حقوق ماهانه میگیرند؛ وارد قضیه میشوند و مساله را آنقدر حاد میکنند که تا خونی روی زمین نریزد و فرصتهای مذاکره و تظلم از بین نرود؛ دست برندارند.
دوستی میگفت چند پارچه باغ داشتیم یک آدم عصبانی یک دانگ از یکی از قطعات سهم داشت. هر وقت میرفتیم شهرداری تا دو کلمه حرف میزدیم؛ این عصبانی میشد و قندان و جاچسبی را پرت میکرد و میزد شیشهها را میشکست؛ آخرش هم میافتاد و قلبش را میگرفت. آمبولانس خبر میکردند پرونده هم میافتاد توی لجبازی و به جایی نمیرسید. یک بار یکی گفت آقا اول بیائید سهم این شریک عصبانی را بخریم برود دنبال کارش تا بتوانیم دو کلمه حرف حساب با مسئولین شهرداری بزنیم و قضیه را حل کنیم.
حالا نمیدانیم این رضا پهلوی و فرح و مریم رجوی و علی کشتگر و عباس میلانی تا مسیح علینژاد که در آمریکا اعلام کرد اموال عمومی منم که از ایران رفتهام! چه از جان این ملت میخواهند که تا مردم میروند یک حقی را دنبال کنند؛ خودشان را میاندازند وسط ماجرا و چهار نفر بچه احساساتی را وادار میکنند شیشه بشکنند و لاستیک بسوزانند: از این طرف هم عدهای منتظرند که قضیه را امنیتی کنند؛ زودی سر و تهاش را هم بیاورند. آمریکا و اسرائیل هم کری بخوانند اروپائیها هم ما را نصیحت کنند بعد از آرامش هم دیگر کسی جرات نکند تا مدتها حقش را دنبال کند.
مسئولین محترم! آخر همه اختلاسها و همه دزدیها و قاچاقها و پولشوییها و غیره به پرونده صندوقهای قرضالحسنهای ختم میشود که ظالمانه نامهای مقدسی را هم یدک میکشند.
بدهکاران بانکی و سهامداران بزرگ این صندوقها و اختلاسگران و قاچاقچیان جمعا از 500 ـ 600 نفر بیشتر نیستند؛ ولی البته مقتدر. هم قدرت پولی دارند و هم قدرت سیاسی. در انتخاباتها خرجهای میلیاردی میکنند و همه را مدیون خود! با فلان نماینده و مقام قضایی و مقام دولتی ارتباط دارند. یک بار برای همیشه نظام با این 600 ـ 500 نفر سنگهایش را وا کند و انقلاب را تزکیه کند وگرنه گرانشدن چند تومنی موقت تخممرغ در مقابل تورم چهل درصدی ده سال قبل قابل مقایسه نیست.
اگر قرار بر مماشات باشد؛ این نجاست داخل کشتی نظام روزی آنقدر سنگین میشود که دیگر نمیتوان از غرق شدن آن ممانعت کرد.