دیروز توضیحاتی پیرامون جمله آسمانی امام (ره) «پل صراط باطن همین دنیاست» نوشتم و طی طریق امام را از روی پل صراط در آغاز نهضت اسلامی مشاهده کردیم. اضافه کنم که آنچه دیروز گفته شد و آنچه امروز گفته میشود و بعدا، جرعهای از گذر امام از گذرگاه سرنوشت و آن هم در بعد سیاسی است. امام به این جمله از اعماق وجود باور داشت فلذا نگاهش ـ خندهاش ـ عصبانیتش ـ سخنرانیاش ـ عبادتش همه حالات و رفتارش در حالی بود که احساس میکرد از پل صراط میگذرد. وقتی شما از گذرگاه خطرناکی رد میشوی هیچ چیزی برایت اهمیت ندارد و در اولویت نیست مگر گذر از پل بدون سقوط، فلذا تعریف کردن از امام ـ دست زدن و الـله و اکبر گفتن و سرود خواندن و روح منی خمینی گفتن و بتشکنی شنیدن، پاسخش بیاعتنایی محض به دنیا بود. صد البته اگر امام احساس میکرد تمجید از شخص او ممکن است پایش را روی پل بلرزاند با تشر منع میکرد.
در این فرصت کوتاه ببینیم امام چگونه در حوادث سیاسی و در هیاهوی به وجود آمده پس از انقلاب آرام آرام و با طمانینه از روی پل صراط گذشت.
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب عدهای گفتند ارتش ضدخلقی است و شالودهاش آمریکایی فلذا باید منحل شود.
این نظریه آنقدر تکرار میشد که بزرگان هم خیال میکردند وحی منزل است.
تمام گروههایی که در مرحلهی تخریبی انقلاب شرکت داشتند و امام در حرکت صراطیاش در آن مرحله جبهه جدید باز نکرد؛ علیرغم اینکه از نظر عده و عُده به اندازه مردم یک خیابان هم نبودند اما از نظر ادعا و نظریهپردازی هر کدام زیر یک پرچم و یک اسم، یک دولت برای خودشان بودند.
آنها از چپ روسی تا چپ آمریکائی (چینی) و از لیبرال دموکرات آمریکایی تا اسلام آمریکایی علیرغم تضادها و تناقضاتی که با هم داشتند اما وقتی روی یک مساله وحدت میکردند، تصویر بیرونیاش چنان باورپذیر و قرین به یقین میشد که اگر کسی آن نظریه را قبول هم نداشت جرات ابراز نداشت چون مسخرهاش میکردند که چقدر از قافله عقب هستی؟ در این مورد که همه متفق القولند!
از جمله این موارد بحث انحلال ارتش بود در دانشگاه و مسجد و خیابان و اداره و حتی در خود ارتش که آن زمان ما افسر وظیفه و در آن مرکز آموزش ارتش مشغول گذراندن دوره سربازی بودیم افسران وظیفه چپ از تودهای تا فدائی و از جبهه ملی تا مجاهدین خلق (منافقین) وقتی در صبحگاه شرکت میکردند در خود پادگان شعار میدادند ارتش آمریکائی منحل باید گردد و ما که فورا برای مقابله تشکیلات انجمن اسلامی درست کردیم مدافع همان ارتش شدیم که تا دو سه ماه قبل روبروی مردم ایستاده بود با این ایمان که امام اگر صلاح بداند منحل میکند اما در ذهنمان سوال میکردیم این ارتش سازماندهی شده توسط آمریکا که هر آن خوف کودتای آن میرفت چرا باید منحل نشود؟ چرایش را نمیدانستیم فقط این را میدانستیم که امام بیدار است. فلذا انجمن اسلامی از ارتش حمایت میکرد و آنها به ما میگفتند مزدور ارتش آمریکایی ما هم به آنها میگفتیم مزدور شوروی این وضع جامعه در داخل ارتش بود که باید منظمترین سازمان کشور باشد تو خود حدیث مفصل بخوان از وضعیت دانشگاه و ارگانها و صدا و سیما و ادارات و کارخانجات خصوصا که لانه چپیها شده بود.
در چنین شرایطی آدمهای دلسوز هم فشار میآوردند که ارتش خلقی باید به پا کرد و میهن را رها کرد!! اما امام تشخیصش این بود که همین ارتش غیرقابل اعتماد کامل از آنجایی که متعلق به ملت است و با ملت در همین انقلاب رشد کرده است وجودش لازم است و همین ارتش تصفیه نشده از سازمانهای کاملا بسته و غیرقابل نفوذ نظامی ـ سیاسی وابسته به خارج قابل اعتمادتر است و همین که آنها بر این امر اصرار دارند مساله قابل تامل میشود و در چنین شرایطی مثل گذر از روی پل تاریک بسیار اعتمادبهنفس و تمرکز میخواهد که به چپ و راست هدایت نشوی. امام بیتوجه به همهی آنهایی که ارتش را لازم الانحلال میدیدند و همهی کسانی که به نام حمایت از انقلاب میخواستند توسط ارتش به تقابل سازمانهای چریکی وادار شوند ایستادگی کرد. امام دستور تصفیهی ارتش را داد تا شالودهی ارتش بماند و نیروهای سالمش به تقویت و رشد و بازسازی ارتش بپردازند از طرفی دستور تشکیل سپاه پاسداران را داد تا در سایهی آموزش ارتش سریعا رشد یافته قدرت دفاع از انقلاب را در مقابل تهدیدهای داخلی و خارجی پیدا کنند.
امام با تیزهوشی متوجه شده بود که خطر از سوی گروهکهای نظامی کمتر از خطر آمریکا نیست و مقابله با این هر دو بدون ارتش از طرفی و بدون یک تشکیلات خالص متولد شده از انقلاب میسر نیست. تشکیلاتی متشکل از جوانانی که امام را حقیقتا امام میدانستند و به عشق او و ایمان به راهش، جان ارزانترین کالایشان بود که ارایه میکردند.
جبههی ضدانقلاب (از آمریکا تا چریک فدائی) وقتی دید در تهران کاری نمیتواند از پیش ببرد ایذا را از ترکمن صحرا و بعد سیستان و بلوچستان و خوزستان و سپس کردستان شروع کرد تا اینکه همهی آنهایی که انقلاب را نمیخواستند به این نتیجه رسیدند که این اقدامات تجزیهطلبانه را اگر به چاشنی جنگ اضافه کنند دیگر انقلاب از درون میپاشد چرا که این انقلاب
به هیچ کجای بیرون و بیگانه تکیه و وابستگی ندارد و در این جمله همه اهمیت این مقاله نهفته است.
فهم اینکه میگوییم حرکت امام در آن زمان و شرایط صراطی بود به سادگی قضاوتی نیست که حالا میکنیم. همهی نیروهایی که اکنون به دامن آمریکا پناه بردهاند و مثل منافقین خوشرقصی میکنند تا سنای آمریکا شفاعت آنان را کرده آنها را از لیست تروریسم و مخالفین آمریکا در بیاورند؛ همه را غیر از خودشان آمریکایی میدانستند آنها برای امام کمی احترام قایل بودند یا رویشان نمیشد یا زمانش را زود میدانستند که بگویند آمریکایی میگفتند ایشان دانش سیاسی ندارد وگرنه از پایین تا شهید بهشتی را آمریکایی میدانستند و کسی را در افتخار ضدآمریکایی بودن و جنگ مسلحانه تروریستی کردن با آمریکا شریک خود نمیدانستند. همانهایی که شکایت حقوق بشری ما را امروز به آمریکا میبرند.
در چنین شرایطی امام به سران این افراد گفت: «چپ آمریکایی» و دهانها باز ماند که این دیگر چه تعبیری است. مگر چپ هم آمریکایی میشود؟
آنها نان مردم ایران را میخورند و امر آمریکا را میبردند بدون اینکه به مغز اعضا و طرفدارانشان چنین تصوری امکان خطور داشته باشد.
این طی طریق امام بدون حرکت صراطی امکانپذیر نبود. در همهی زمینهها همینطور بود یک لیست از مسایل اول انقلاب را جلویتان ردیف کنید از آمریکا تا شوروی ـ روحانیت ـ دخالت در سیاست مراجع ـ انجمن حجتیه ـ دانشگاه ـ سینما ـ مسالهی مجسمهسازی و تحریم نقاشی و عکاسی ـ موسیقی، شطرنج از بین بردن انفال و خصوصا جنگلها ـ مالیات ـ دخالت دولت در بازار ـ مسالهی محرم و صفر ـ دکتر شریعتی ـ مسالهی اهل سنن ـ جنگ ...
در همهی این تصمیمات چشم را که باز کنید میبینید امام مثل اینکه از پل صراط میرود به چپ و راست توجه نمیکند هیچ اولویتی غیر از گذر از پل ندارد هیچ تهدیدی و هیچ تحسینی او را تحت تاثیر قرار نمیدهد. اگر در همهی این موارد بخواهیم مثل مسالهی ارتش مفصل وارد شویم بسیار طولانی شده باید کتابی در آن مورد نوشت و در چارچوب سرمقالهنویسی نمیتوان به آن پرداخت فلذا اهل تحقیق و مطالعه را به آن توصیه میکنم.