محمدرضا تیموری
پیشدرآمد
محمدرضا تیموری فیلمسازی را از هفده سالگی و در سال 1372 شروع کرده است. از همان نخستین روزهای ورودش به انجمن سینمای جوان دفتر قزوین در ردیف هنرجویان خلاقی قرار میگیرد که دلبسته سینمای خلاق هستند. اولین آثارش (کوران، در مسیر تبر، ستایش، رهایی) که همه 8 میلیمتری بودند در جشنوارههای مختلف استانی، منطقهای و کشوری مورد توجه هیات داوران قرار میگیرند و او که علاوه بر فیلمسازی، فیلمبرداری، نقاشی و تدوین هم انجام میدهد بزودی تبدیل به فیلمسازی خوشآتیه تبدیل میشود. از اوایل دهه هشتاد با کوچ به تهران بیش از آنکه فیلم بسازد تبدیل به فیلمبردار و تصویربردار فعال میشود. او که فیلم 16 میلیمتری سومین روز آذرماه را در کارنامه خود دارد در تهران با فیلمسازان مطرح سینمای مستند رخشان بنیاعتماد (ما نیمی از جمعیت ایرانیم) ورهرام (سیاحان جنوب ایران، از آپ تا دماوند، خلوت جنگل و ...) پیروز کلانتری (غرقاب، تهران چند درجه ریشتر) مهرداد اسکویی (داغ به سبک ایرانی، طعم ایرانی) روبروت صافاریان (وارونگی) مهدی باقری (اهالی خیابان یک طرفه) را تصویربرداری میکند. علاوه بر این آثار فیلمهای سینمای بچه طهران (کامبوزیا پرتوی) آرامباش و تا هفت بشمار (رامتین لوافی) آشنایی با لیلا (عادل یرافی) دیگری (مهدی رحمانی) یک روز طولانی (بابک بهرام بیگی) از دیگر آثاری است که تیموری تصویربردار آنها بود.
محمدرضا تیموری طی سالها فعالیت خود از جشنوارههای مختلف بینالمللی (دبی، ترکیه، لهستان و ...) و کشوری جوایزی دریافت کرده است.
در زیر نوشته او را دربارهی فیلم اهالی خیابان یکطرفه (مهدی باقری) که بخاطر آن سیمرغ بلورین سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر را دریافت نمود؛ میخوانید.
حسن لطفی
وارد خیابانی میشوی که تنها خاطرهات گرفتن تجهیزات فیلمبرداری از فارابی است و یک رستوران ...
خیابان سی تیر، و آرام آرام وارد خاطرات آدمها میشوی شکل و شمایل خیابان ربطی به خاطرات و گذشتهاش ندارد. همه چیز زشت و بد قواره است، کابلهای برق نامنظم، صندوقهای اعانه و تابلوهای زشت. باید راهی پیدا کنی که زیباییهای گذشته را در دل این همه هیاهو بیابی.
باران که میبارد بخشی از خیابان را در چالههای آب میبینی.
برف زشتیها را میپوشاند و آرام آرام ترکیببندی فیلم شکل میگیرد.
مهدی باقری و کارکترهایش کمک میکنند که از لابه لای خیابان سی تیر، خیابان قوام السلطنه را پیدا کنی.
پا به پای شخصیتهای فیلم شکل عوض میکنی. شاهِن، لوون، ماریتا، مدرسه، کنیسه، کلیسا، آتشکده و مسجد. باید همه شکل خودشان باشند، غم ماریتا، سر زندگی لوون، شیطنت شاهِن و تقدس اماکن مذهبی ودر نهایت ارتباطی بین همه شخصیتها و سکانسهای فیلم بیابی.
حالا دیگر خیابان قوامالسطنه را میشناسی، انگار خودت خاطرات آدمهای فیلم را زندگی کردهای.
همراه با صدای پیانوی آرا در خیابان قدم میزنی و به ساختمانهایی که وجود ندارند یا شکل عوض کردن نگاه میکنی، در قنادی مادر ماریتا شرینی میخوری واز کتاب فروشی لوون کتاب میدزدی در سینما ایفل فیلم میبینی.
و حالا خاطرات خیابان سی تیر برای تو هم پررنگ میشود. موزه ایران باستان و فیلمهای که با ارد عطارپور و ارد زند کار کردهای.
تحویل وسایل در فیلم شکوفههای سنگی (عزیزا... حمیدنژاد) به عنوان اولین دستیاری فیلمبرداری.
تست دوربین در اولین فیلم سینماییات به عنوان مدیر فیلمبرداری بعد از گرفتن کارت خانه سینما و استرسهایت
و حالا فیلم مستند اهالی خیابان یک طرفه