میدانیم که در نیم قرن گذشته دین از دو طریق متهم ردیف اول همهی مشکلات اجتماعی و سیاسی تبدیل شده بود.
رنسانس و خصوصا انقلاب فرانسه علیه سطحینگریهای دینی به سکولاریسم یا حداقل لائیسم رسید. یعنی دین (مسیحیت) مقصد اصلی عقبماندگیهای علمی ـ اجتماعی و سیاسی شناخته شده؛ دست بالا گفتند که آقا اگر کسی دین میخواهد برود عباداتش را بکند کاری به کار دانشگاه و علم و سیاست و مسایل اجتماعی نداشته باشد.
از سوی دیگر کمونیسم به عنوان دشمن اصلی جهان رو به پیشرفت سرمایهداری سنگ بنایش را روی فلسفه مادیگرایی و ضدیت با دین گذاشته بود جملهی معروف «دین افیون جامعه است» سد بزرگی بود که در اردوگاه کمونیسم به تفکر دینی رانده شده از سرمایهداری اجازهی ورود به صحنهی علم و سیاست و اجتماع و مبارزه نمیداد و اینگونه دین و تفکر دینی در دنیا مهجور شده بود.
اسلام اما اگرچه حساب خودش را در دفاعیات از دین، از مسیحیت جدا میکرد؛ اما اکثریت کمّی مسلمانها که اهل تسنن بودند؛ نه طرحی برای ورود به سیاست و اجتماع داشتند و نه داعیهی آن را، آنها از نظر خودشان از خدا و رسولش اطاعت میکردند و هر حاکم مسلطی را اولیالامر میدانستند. دین در ممالک اسلامی به عبادات خلاصه میشد. البته حرکتهایی مثل اخوان المسلمین و شخصیتهایی مثل سیدقطب و اقبال لاهوری و غیره هم نمایان میشدند؛ اما حرف چندانی برای گفتن نداشتند چرا؟ برای اینکه سوال اول این بود که وقتی در اندیشهی شما علیابن ابیطالب(ع) و معاویهابن ابیسفیان و یزیدبن معاویه و عثمان بن عفان همه امیرالمومنین هستند بلکه خلفای بنیعباس، معنیاش این است که دین در زمان حضرت محمد(ص) یک نوری به دنیا داد و بعد کمکم خاموش شد.
حاکم شرابخوار زنبارهی میمونباز ظالم و خونریز با حاکمی که از در آوردن خلخال از پای زن یهودی به خود میپیچید یکی بود و تفاوتی نداشت هر دو امیرالمومنین بودند و برای هر دو درخواست رضایت خدا داشتند. اما نه اعتراضی نه امیدی نه آیندهای.
یک نفر نبود پاسخ بدهد که این قرآن که اقلیتی از آیاتش مختص عبادت است برای آماده شدن برای ورود به سیاست و اجتماع و زندگیای که قرار است مزرعهی آخرت باشد؛ و اکثریت آیات که شرح جنگ و مبارزه و قتال و سیاست و اعتراض به کفار و برائت از مشرکین و حدود و دیات و مجازاتها و قضاوتها و غیره پس به چه دردی میخورد؟ لوکسترین قوانین زندگی اجتماعی را از کتاب قانون اساسی فرانسه و انگلیس کپی کنید و حالا دو سه جا برای خالی نبودن عریضه دست دزد را قطع کنید و گردن متجاوز را هم بزنید و خلاص، اکثریت آنان نه تنها برای حال برنامهای نداشتند و وضع موجود را وضع مطلوب میپنداشتند؛ به لحاظ عقیدتی حتی به آیندهی دور و نامعلوم هم امیدی نداشتند و واقعا نمیدانیم اینها دین را چگونه تحلیل و ارزیابی میکنند.
البته بنا به آموزههای امام خمینی(ره) وحدت با آنان برای مبارزه با کفار و مشرکین واجب بود و هست این روزها چه خوب میبینیم یکی از امیدهای آمریکا در این منطقه تضاد بین شیعه و سنی است؛ اما نمیدانیم این عزیزان چگونه گذشتهی اسلام را به آیندهی آن متصل میکردند و چگونه خود را راضی میکردند به اطاعت از اقلیتی از فرمودههای خدا و رسولش در قرآن و احادیث و رها کردن اکثریت آن و تازه امیدی هم به آینده نبود اسلام همین است. هر که نماز خواند به بهشت میرود و هر کس هم نخواند که به جهنم. پس از انقلاب بنبست باز شد چقدر عالم و مجاهد اهل سنت امروز در دنیا و ایران هوادار نظام و امام خمینیاند؟
ادامه دارد ...