پروین ارسطو
در خانه امام حسن عسگری(ع) و نرگس خاتون(س) شور و حالی برپاست. ملائک شادیکنان بر دور خانه به پرواز درآمدهاند. همه در انتظارند. صدای غربت انسانها بر روی دوش زمان و چکامههای بلند انتظار بر زبان؛ محمد مهدی به دنیا میآید. نام پیامبر اعظم(ص) در همه جا زمزمه میشود. مهدی از نور شکوفا میشود، در دامان گل نرگس، یک امید، یک لبخند پرشکوه. همه میگویند چقدر شباهت دارد به پیامبر(ص) جد بزرگوارش.
مژده میدهم به تمام چشمهایی که در ساحل اشک، خانه کردهاند، مژده میدهم به تمام دستهایی که پینهی مشقت بستهاند، مژده میدهم به تمام سینههایی که سوز مظلومیت دارند، مژده میدهم به تمام اسیرانی که خواب آزادی میبینند؛ مهدی به دنیا آمد، ماه در آسمان درخششی بینظیر دارد فضای تیره در هیچ کجا دیده نمیشود، صدای شادی در سینهی کوهها پیچیده، جویبارها زمزمه میکنند: مهدی به دنیا آمد؛ به دنیا آمد تا ما همیشه به جادهای چشم بدوزیم که از آن میآید. در آرزوی دیدنت هر جمعه ندبه بخوانیم و شمع روشن کنیم.
مهدی جان!
گاهی از آسمان خیالم عبور کن
شعر مرا به نیم نگاهی مرور کن
تا لایق تلفظ نامت شوم شبی
در ازدحام واژه به ذهنم خطور کن
تاریک خانهی دلم از روشنی تهیست
یک شب بیا و قلب مرا غرق نور کن
دل مردهام، قبول تو اما مسیح باش
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
طومار انتظار مرا یا فرو بپیچ
یا این دل بلا زدهام را صبور کن
غمنامههایمان که به دستت رسیده است
اندوه را به یُمن جوابی سُرور کن