جواد قربانی آتانی
از اواسط دهه 1360 بود که شکاف ها در میان انقلابیون مذهبی هر چه بیشتر آشکار شد. همین مسئله ابتدا منجر به انحلال حزب جمهوری اسلامی و سپس ایجاد شکاف و انشعاب در جامعه روحانیت مبارز شد، تا دو دسته در غالب جناحهای چپ و راست، در عرصه سیاست ایران به رقابت بپردازند.
با آنکه جناح چپ تا به ریاست جمهوری رسیدن هاشمی رفسنجانی موفقتر بود و نخست وزیری و اکثریت مجلس سوم را در دست داشت، اما با آغاز دولت سازندگی به مرور در صحنه قدرت به حاشیه رانده شد و جناح راست قدرت را به دست گرفت. اما همین دولت در 8 سالی که قدرت اجرایی را در دست داشت، با باز کردن درهای اقتصادی، فضا را به سمتی برد که یا باید آن درها را میبست یا گشایشی در فضای سیاسی نیز ایجاد میشد. بنابراین در انتخابات سال 1376، ناگزیر فضایی ایجاد شد که جناح چپ بتواند با قدرت در انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم، با شعار اصلاح سیاسی و اجتماعی، وارد رقابت سیاسی شود. با پیروزی این جناح در دوم خرداد 1376، تشکلهای جناح چپ با جمع شدن در زیر بیرق جبهه دوم خرداد، علنا خود را اصلاحطلب نامیدند تا این اصطلاح وارد ادبیات سیاسی ایران شود. پیش از ورود به چگونگی ادامه حیات این جناح در فضای سیاسی لازم است به مهمترین تشکلهای اصلاحطلب اشارهای شود:
ـ1ـ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، در 16 مهر 1370 با کوشش برخی از اعضای جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تاسیس شد. این سازمان که اعضای پرنفوذی در دولتهای دهه اول انقلاب داشت، از اقتصاد دولتی حمایت میکرد و با گرایشهای سرمایه دارانه و خصوصیسازی مخالف بود.
ـ2ـ مجمع روحانیون مبارز، با انشعاب از جامعه روحانیت مبارز در سال 1366 تشکیل شد. این مجمع اقدام به انتشار روزنامه سلام کرد که تا یک دهه بعد بعنوان تریبون اصلی جناح چپ فعالیت داشت. اواخر دهه هفتاد اوج موفقیت این مجمع بود که همزمان ریاست جمهوری و ریاست مجلس در اختیار اعضای آنان بود.
ـ3ـ جبهه مشارکت ایران اسلامی، یکی از اولین احزابی است که پس از انتخابات سال 1376 تاسیس شد. این حزب عمدتا از نواندیشان دینی تشکیل میشد که قرائت انسانگرایانه و مشارکت جویانهای از اسلام سیاسی داشتند. پدر معنوی این حزب را میتوان دکتر شریعتی و سروش دانست که در به دست دادن تعریفهایی جدید از پذیرههای اسلامی سعی وافر داشتند.
از منظر عمل سیاسی هم این حزب به نوعی تکنوکراسی اسلامی معتقد بود که به نظر میرسد بیشتر متاثر از دولت هاشمی بوده است.
ـ4ـ حزب اسلامی کار، بعد از انتخابات 1376 از بطن خانه کارگر سربرآورد و موجودیت خود را اعلام کرد.
ـ5ـ حزب اعتماد ملی، در سال 1384 تشکیل شد. پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم، مهدی کروبی (دبیر مجمع روحانیون مبارز) در اعتراض به عدم حمایت کامل از وی در انتخابات و همچنین برخی اختلافات مواضع به همراه برخی دیگر، از مجمع جدا شده و حزب اعتماد ملی را تاسیس کرد.
تشکلهای دیگری نیز بودهاند که در جمع اصلاحطلبان حضور داشتهاند، اما از وزن کمتری برخوردار بودند مانند: دفتر تحکیم وحدت، ادوار تحکیم وحدت، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، حزب مردمسالاری و انجمنهای اسلامی دانشگاهها.
بنابراین اصلاحطلبان را نمیتوان محدود به افراد یا گروهی خاص دانست زیرا اصلاحطلبی از طیفی تشکل یافت که یک سرش آنقدر محافظه کار بود که مماس با جناح راست میشد و سر دیگرش گرایشهای تندروانه داشت که میتوان گفت کمترین اشتراک نظری را با سر دیگر داشت. اما در عرصه عمل تلاش بر کتمان چنین فاصله فاحشی بود. در واقع همین عمل سیاسی بود که موجب ایجاد چنین طیفی شد و گروههای مختلف را تحت لوای یک جبهه، جمع کرد. اما با گذشت زمان و محک خوردن تواناییهای اصلاحطلبان، به مرور این اختلافات هر چه بیشتر خود را نشان داد تا جایی که هنگام انتخابات ریاست جمهوری هشتم، از جبهه دوم خرداد تنها نامی باقی مانده بود و پس از رد صلاحیت گسترده چهرههای شاخص این جبهه در انتخابات مجلس هفتم، این جبهه عملا فروپاشیده بود.
از این زمان به بعد تا انتخابات ریاست جمهوری نهم، بیشتر تشکلهای اصلاحطلب راه خود را از هم سوا کردند و در برخی از آنها انشعابهای بزرگی ایجاد شد، آنچه که به ضعیف شدن هر چه بیشتر این جناح منجر شده و نهایتا به شکست آنها در این انتخابات انجامید. با روی کار آمدن دولت اصولگرای افراطی نهم، اصلاحطلبان هر چه بیشتر از راس قدرت دور شدند و به نوعی به محاق سیاسی فرو رفتند. البته این وضعیت تنها گریبان آنها را نگرفت و برخی محافظهکاران میانه رو نیز به حاشیه رانده شدند. آنچه که سبب شد به مرور اتحادی استراتژیک میان این دو ایجاد شود.
از بارزترین محافظهکاران میانه رو که لاجرم این راه را پیش روی خود دیدند، حزب کارگزاران سازندگی بوده است. این حزب توسط 16 نفر از اعضای هیات دولت رفسنجانی، در 1374 آغاز به کار کرد و در واقع قدرت فزآینده آنها تا اواسط دهه 70، موجب اعتراض بسیاری از گروههای اصطلاحطلب بعدی بود، به طوری که بسیاری از آنها بخش عمدهای از توان خود را صرف معارضه با همین حزب و چهرههای کلیدی آن کردند. بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحطلب، اعضای حزب کارگزاران را مسبب اصلی انحراف از انقلاب اسلامی میدانستند و آنها را نماد سرمایهداری ایرانی و حمایت از توانگران و پشت کردن به مستضعفان قلمداد میکردند.
جهت روشنتر شدن طنز زمانه بد نیست مروری به خط مشی اصلی سیاسی حزب کارگزاران شود. این حزب، حامی فضای باز اقتصادی، اقتصادی بازار آزاد، مالکیت خصوصی، خصوصیسازی و از منظر سیاسی تکنوکرات و مایل به نخبه سالاری است. این در حالی است که اصلاحطلبان به عنوان طلایهدار چپ در ایران، قاعدتا بر اصولی برخلاف اینها تاکید داشتهاند، اصولی مانند اقتصاد دولتی، اقتصاد برنامهریزی شده، تقبیح مالکیت خصوصی و سرمایهداری و دموکراسی، مردمسالاری و فضای باز سیاسی. نزدیکی این گروههای در گذشته معارض و اکنون متحد بیش از هر زمانی پس از انتخابات مجادله آمیز ریاست جمهوری دهم در سال 88 ممکن شد.
پس از این انتخابات، اکثر تشکلهای اصلاحطلب با چالش جدی در ادامه حیات سیاسی خود مواجه شدند. کمیسیون ماده 10 احزاب در تاریخ 28 فروردین 89 به علت اقدام به توقیف پروانه حزب مشارکت نمود. پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران فعالیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز در سال 1389 غیرقانونی اعلام شد. بسیاری از اعضای این دو حزب و دیگر احزاب اصطلاحطلب نیز دستگیر و زندانی شدند. تا پایان دولت دهم نیز عرصه چنان بر این جناح تنگ شد که بسیاری مرگ سیاسی آنها را اعلام کردند.
در آن زمان بسیاری از تحلیلها بر این استوار بود که جناح راست با تقسیمبندی در درون خود، اپوزسیون جدیدی را ایجاد خواهد کرد تا جای خالی اصلاحطلبان را به عنوان رقیب سیاسی پر کند. اما با سرکشی احمدینژاد و تیمش و جدا کردن خطشان از خط اصولگرایان، اصطلاحطلبان جان تازهای گرفتند و کم کم خود را مهیای بازگشت به عرصه سیاسی کردند. اما این بار تغییراتی اساسی در جناح اصلاحطلب ایجاد شده بود. درواقع میتوان گفت به لحاظ پذیرههای سیاسی به نوعی جای اصلاحطلبان با اصولگرایان عوض شده است.
در شرایطی که اصولگرایان هر چه بیشتر به اقتصاد دولتی نزدیک شدهاند و با اجرای طرحهایی مانند پرداخت یارانه نقدی، به سمت سیاستهای تامین اجتماعی گرایش پیدا کردهاند، اصطلاحطلبان با نزدیک شدن به محافظه کاران میانه رو و به ویژه کارگزارانیها، هر چه بیشتر بر طبل اقتصاد آزاد میکوبند و خواهان کوچک شدن دولت هستند.
اوج این اتحاد نیز انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بود، جایی که اصلاحطلبان با درخواست از محمدرضا عارف برای کنارهگیری از انتخابات، به همراه اصولگرایان میانه رو و حزب کارگزاران به طور یکپارچه از حسن روحانی حمایت کردند. با آغاز کار دولت یازدهم، زمزمههایی از آغاز فعالیت حزب اعتماد ملی شنیده شد و حتی این حزب به نشست احزاب در وزارت کشور دعوت شد. جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین نیز خبر از سرگیری مجدد فعالیتهای خود دادند. با این حال همچنان تشتت و عدم یکپارچگی بلای جای اصلاحطلبان است. چنانکه بلافاصله پس از پیروزی در انتخابات، انتخاب شهردار تهران برای این جناج جنجالساز شد. در حالی که الهه راستگو در لیست اصلاحطلبان برای انتخابات شورای شهر تهران سال 92 قرار گرفته بود و از طریق این لیست به شورای شهر راه یافت، اما وی در زمان انتخاب شهردار تهران بر خلاف تصمیم جمعی اصلاحطلبان به محمدباقر قالیباف رای داد و با تک رای او قالیباف شهردار تهران باقی ماند.
در حال حاضر نیز تشکلهای مختلف اصلاحطلب در سراسر کشور در حال آماده کردن خود برای حضور قدرتمند در انتخابات آتی مجلس هستند. هرچند به نظر میرسد که این جناح توانسته است حیات سیاسی خود را بازیابد، اما هنوز چند دستگی به شکلی نمایان در آن موج میزند. علاوه بر این به نظر نمیرسد اصلاحطلبان آنقدر توان خود را بازیافته باشند که بتوانند در مقابل نظارت استصوابی شورای نگهبان مقاومتی از خود نشان دهند. بعید به نظر میرسد بسیاری از چهرههای شاخص اصطلاحطلب بتوانند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند و اعضای کمتر شناخته شده آن نیز در شهرستانها توان رقابت با جناح رقیب را نخواهند داشت.
با توجه به آنچه گفته شد، آینده سیاسی اصلاحطلبان بیش از هر چیز در گرو تعاملات سیاسی است. یعنی از یک سو این جناح باید بتواند جناح رقیب را مجاب کند که حضورش در صحنه سیاسی ایران، خطری را متوجه آنان نخواهد کرد و از سوی دیگر با کم کردن فاصله میان تشکلهای متعدد اصلاحطلب، از اثر کاهنده رقابت میان جناحی بکاهد و نوعی وحدت رویه در میان آنها ایجاد نماید تا از قبل همافزایی توان این تشکلها بتواند چشم به آینده نه چندان کوتاه مدت داشته باشد.
* روزنامه نگار