طرحهای توسعه شهری به عنوان اسناد بالادستی که پروژههای شهرداری با تکیه بر مصوبات آنها صورت میگیرد در قزوین به یکی از اصلیترین مباحث روز تبدیل شده است؛ موافقان اجرای پروژهها به طرحهای جامع و تفصیلی استناد میکنند و از سوی دیگر مخالفان این طرحها را برای بافت و هویت شهر زیانآور میدانند.
با این همه، ناصر براتی، عضو هیات علمی و معاون پژوهشی دانشکدهی معماری و شهرسازی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) قزوین که برای اولین بار طرحهای توسعه راهبردی را در ایران مطرح کرده، معتقد است: شناسنامه شهرها پاره شده و تفکر حمله به بافتهای تاریخی شهرها به بهانهی طاغوتی یا کهنه بودن و محل سکونت افراد آسیبپذیر اجتماعی بسیار خطرناک است که روز به روز در حال گسترش است.
بحث را از بافتهای تاریخی شهری شروع کنیم؛ آیا باید بافتهای تاریخی را حفظ کرد یا باید به سمت مدرنیزه شدن پیش رفت؟
ـ فرض کنید شخصی به محض ورود به یک کشور جدید، شناسنامه، پاسپورت و تمام مدارک شناسایی خود را پاره میکند تا هویتی جدید و هماهنگ با آن کشور داشته باشد؛ در واقع این شخص همه گذشته و ماهیت خود را از بین میبرد. متاسفانه این روزها حملاتی علیه بافتهای تاریخی شهرها به بهانهی طاغوتی یا کهنه بودن این بافتها و محل سکونت افراد آسیبدیده و آسیبپذیر اجتماعی مطرح میشود که برای شهرهای ما بسیار خطرناک است. در حالی که بافتهای تاریخی و فرسوده در شهرهای اروپایی هم دیده میشود، اما چنین نگاهی به آنها وجود ندارد.
اگر انجام این کارها در شهرهای ما آگاهانه دنبال میشود، باید متولیان امر محاکمه شوند و اگر از روی جهالت، دست به چنین کارهایی میزنند، هیچ توجیهی برای آنها وجود ندارد؛ زیرا عنصر و بافت تاریخی، شناسنامه شهرهای ما هستند و نابودی آنها و جانشین کردنشان با عناصر غربی، مشکلات بزرگی را به وجود میآورد.
متاسفانه در بناها، عنصر شرقی، ایرانی و اسلامی وجود ندارد تا بتوانیم جایگزین بافتهای تاریخی کنیم که در حال نابودی است؛ از اینرو مجبور هستیم الگوهای غربی را وارد شهرها کنیم؛ گویی شناسنامه خود را پاره کنیم و به جای آن، مدارک شناسایی غربی بگیریم! بافت تاریخی قزوین، تنها شناسنامه و هویت شهروندان آن نیست؛ بلکه به همهی کشور تعلق دارد.
مسئولان شهری مانند قزوین شعار میدهند که می خواهیم طلیعهدار فرهنگ و تمدن اسلامی باشیم؛ اما با انجام اقدامات تخریبی در بافت تاریخی، این شعار را زیر سوال میبرند. متاسفانه شعارهایی مانند تحقق شهر اسلامی، ضرورت هویت اسلامی و ایرانی در شهرها، تنها توجیهی بر عملکرد افراد تصمیمگیر و تصمیمساز است که برخی اساتید دانشگاهی با تایید آن آب در آسیاب آنان میریزند.
در زمانی که غرب تمام نیروهای نرمافزاری خود را بسیج کرده است تا مردم کشورهای مختلف را به بردگی فرهنگی بکِشد، باید بیشتر نگران حفظ هویت و فرهنگ خود باشیم؛ اما اتفاقاتی که در حال حاضر در شهرهایی مانند قزوین میافتد، هویت ایرانی ـ اسلامی جامعه را از بین میبرد و آن را در برابر حملات فرهنگی غرب، خلع سلاح میکند؛ چون یک جامعه برای مقابله با دشمن از هویت و فرهنگ خود استفاده میکند. در این شرایط، هویت و شهرهای ما همانند سپری در برابر حملات فرهنگی است که باید حفظ شود؛ اما متاسفانه بافت تاریخی شهری مانند قزوین که یکی از نقاط عطف تاریخی ایران محسوب میشود در حال نابودی است؛ اقداماتی که برگشتی برای آنها وجود ندارد! البته مسئولان در توجیه کارهای خود عنوان میکنند که طرحهای توسعه شهری براساس مصوبات قانونی طرح جامع و تفصیلی است. اما اگر چنین باشد، حتی این طرحها و قوانین هم اشکال دارد.
اگر طرحهای جامع و تفصیلی مشکل دارند، چرا بیش از چهار دهه در کشور تهیه و اجرا میشوند؟
ـ این طرحها همانند بسیاری اقدامات و برنامههای حوزه شهری ما، یک الگوی وارداتی به کشور هستند که نتوانستند نیاز شهرهای ما را از ابتدا تاکنون به شکل مطلوب برآورده کنند.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا تصمیم گرفت برای تحقق اهداف خاصی، به یک سری کشورها کمک کند. در این راستا، دولت آمریکا با عنوان «اصل 4 ترومن» در قالب برنامههای مشاورهای و حمایتهای مالی، کمکهای بلاعوض و با سود کم کرد؛ برای مثال در تهیهی طرح برخی پروژهها، مشاوران آمریکایی ورود پیدا میکردند و اگر ایران میپذیرفت با هزینهی آمریکا پروژه به اجرا درمیآمد. این اتفاقها در زمانی رخ داد که پس از جنگ جهانی، نفوذ دولتهای روسیه و انگلستان در ایران کمرنگ شده بود و آمریکا برای پر کردن این خلاء قدرت و به بهانهی اینکه نگذارد ایران در دام کمونیست گرفتار شود، دست به این اقدامات زد.
بر این اساس آمریکا در قالب اصل ترومن اقداماتی چون مقابله با بیماریها و بالا رفتن سطح بهداشت عمومی، ایجاد شبکه راهها، شبکهی آبرسانی سالم در شهرها و نظام آموزش و پرورش انجام داد. یکی از اقداماتی که در آن زمان در شهرها و برخی روستاها صورت گرفت، تهیهی نقشههایی به نام masterplan بود که در طول زمان، به تدریج به طرحهای جامع تبدیل شد. همچنین آمریکاییها، عناصر ساختاری و توسعهای برای سازمان برنامه و بودجه هم پیشنهاد کردند و تهیهی طرحها به این سازمان سپرده شد؛ احتمالا به این دلیل که سازمان برنامه و بودجه کشش تهیهی چنین طرحهایی را نداشت، ایجاد وزارت آبادانی و مسکن را پیشنهاد کردند. شورای عالی معماری شهرسازی ایران و کمیسیون ماده 5 در کنار طرحهای جامع و تفصیلی، در ادامه حرکتهای ناشی از کمکهای آمریکا به ایران صورت گرفت که صدمهی زیادی به شهرهای ما وارد کرد؛ در واقع نظام برنامهریزی فضایی شهرهای ما بر اساس اصل 4 ترومن شکل گرفت.
این روند در زمان دولت دکتر مصدق کمرنگ شد؛ اما پس از سقوط این دولت، اجرای برنامه و اقدامات با سرعتی بیش از پیش در قالب طرح «سپاه صلح کِندی» دنبال شد. حتی در ایران، سازمان اصل 4 ترومن شکل گرفت که شاید سازمان برنامه و بودجه، متحول شدهی این سازمان باشد.
بر این اساس بود که توسعه شدید و افسارگسیخته شهرنشینی رخ داد. پول نفت وارد شهرها شد، جمعیت زیادی به دلیل نبودن منابع سرمایهای و تکنولوژی کشاورزی از روستا به شهرها مهاجرت کردند و مصرفگرایی در شهرها به شدت رونق گرفت. این همان چیزی بود که آمریکاییها به دنبال آن بودند؛ زیرا تا سالهای 1368 و 69 نیز بودجهی شهرداریها از طریق دولت تامین می شد. پس از این سالها، بودجهی دولتی شهرداری کاهش پیدا کرد تا الان که به حداقل رسیده است. میتوان گفت، هدف آمریکایی از کمک به ایران، تولید شهرهای مصرفگرا به جای شهرهای تولیدکننده بود، چون در انگلستان و نروژ با وجود منابع نفتی، پول نفت در شهرسازی، نقش پررنگی ندارد. اما در ایران، پول نفت برای توسعه کاذب شهرها مورد استفاده قرار میگیرد. اگر تفکر عقلایی در نظام برنامهریزی شهرها وجود میداشت، باید شهرهای ما به موتورهای محرک توسعه تبدیل میشدند. اما امروز میبینیم که شهرهایمان با مصرف پول نفت، به جای تولید ثروت، آلودگیهای محیطی، زباله و بیهویتی تولید کردند که آسیبی جدی به شمار میرود.
بنابراین تهیه و اجرای طرحهای جامع و تفصیلی، از ابتدا دچار مشکل بود و از این طرحها هیچ شرایط تولیدکنندهای استخراج نشد. دلیل این امر این است که از ابتدا هدف طرحهای جامع، توسعه کالبدی شهرها از طریق مصرف کردن پول نفت بود؛ برای مثال وقتی شهرداریها اقدام به تراکمفروشی میکنند، در واقع به صورت غیرمستقیم پول نفت را خرج میکنند. چون مردمی که تراکمهای ساختمانی میخرند یا از دولت حقوق میگیرند یا تجارت میکنند که بخشی از درآمد آنها هم از منابع نفت کشور تامین میشود. این در حالی است که در هیچ کشوری، فروش تراکم ساختمانی دیده نمیشود!
شما اولین کسی هستید که طرحهای توسعه راهبردی را به عنوان جایگزین مناسب طرحهای جامع و تفصیلی مطرح کردید. آیا اجرای چنین طرحی در قزوین نیز محقق شده است؟
ـ در زمانی که مرحوم کازرونی، وزیر مسکن و شهرسازی و مهندس کمالی، شهردار وقت قزوین بود، اجرای طرحهای توسعه راهبردی در این شهر مورد توجه قرار گرفت. پس از جلساتی که با مدیران شهری قزوین برگزار شد، آنان قانع شدند تهیهی طرحهای توسعه راهبردی (CDS) در قزوین میتواند مفید واقع شود. به همین دلیل قراردادی بین شهرداری و دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) بسته شد تا اجرای اولین طرح توسعه راهبردی قزوین صورت بگیرد. من به عنوان مدیر پروژه انتخاب شدم. قرار بود که حداقل این طرح به عنوان مکمل طرحهای جامع و تفصیلی تهیه شود تا به مدیریت بهتر فضا در قزوین کمک کند. این طرح دارای دو بخش بود؛ بخش اول از مطالعات آغاز میشد تا رسیدن به ارائه راهبردها و بخش دوم از راهبرد تا ارائه اهداف عملیاتی بود. تهیهی طرح توسعه راهبردی آغاز شد اما قبل از شروع بخش دوم، سازمان مسکن و شهرسازی وقت اعلام کرد که میخواهد تهیهی طرح را بر عهده بگیرد و اجرای طرح اول توسعه راهبردی قزوین نیمه کاره رها شد و طرح دوم توسط این سازمان تهیه گردید.
چرا فکر میکنید طرحهای توسعه راهبردی میتوانند به توسعه مناسب شهرهای ما کمک کنند؟ این طرح چه ویژگی دارد؟
ـ مهمترین ویژگی این طرحها، تعریف هدف برای توسعه شهرهای ما است؛ زیرا طرحهای جامع و تفصیلی شهرهای اروپایی هدفمند بودند، اما در طرحهای توسعه شهری در ایران، حرفی از هدف زده نمیشود. در واقع هدف این طرحها در شهرهای ما انطباق شرایط کالبدی شهر با استانداردهای طرح جامع و تفصیلی و سرانههای کمّی و کالبدی است! در حالی که در اروپا این گونه نیست و نشان میدهد این طرحها در ایران دچار افول شده و قابل اجرا نیستند؛ چون از نظر کالبدی، شهرداری فقط خیابانها و پارکها را در اختیار دارد و میتواند مجوز ساخت برای ساختمانها صادر کند. بیش از 60 دستگاه در شرایط فیزیکی شهرهای ما دخالت دارند که شامل ادارات کل، سازمانها، علوم پزشکی، نیروی انتظامی و... میشود.
البته مجوزهای ساختمانسازی که شهرداری صادر میکند هم به دلیل فروش تراکم، برخلاف برنامهها و طرحهای مصوب است.
بنابراین باید پرسید نقش برنامهریزان و متخصصان در شهرها کجاست؟! به طور قطع، این کار با هدف کسب درآمد صورت میگیرد.
در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، شهرداریها مانند رهبر ارکستر، برنامههای شهر را مدیریت میکنند، زیرا مدیریت شهری فقط در اختیار شهرداری قرار ندارد؛ بلکه نهادهای دیگری نیز در مدیریت شهر نقش ایفا میکنند. اما مجموعه این اقدامات در قالب یک نقشه راه مشخص صورت میگیرد. هر سازمان و نهادی، ساز خود را میزند؛ ولی همگی برای رسیدن به یک هدف حرکت میکنند و هر کس بر اساس نقشه راه، وظایف خود را انجام میدهد.
اما این روش مدیریتی در شهرهای ما وجود ندارد. سازمانهای مختلفی وجود دارند؛ اما شهرداری آنها را رهبری نمیکند، بلکه در کنار آنها در امور شهر نقش ایفا میکند و هیچ نهاد هدایتکننده ای وجود ندارد.
فکر میکنید مشکل از کجاست؟
ـ اصلیترین مشکل، نبود قانون مدیریت شهری در ایران است. برای همین شهرداری به یک دستگاه برای اجرای خدمات صرف در شهرها تبدیل شده است. در حالی که اگر شهرداری، مدیر شهر بود میتوانست در همهی عرصهها ورود پیدا کند. وقتی اختیار به سایر نهادها داده میشود، در مدیریت کل شهر ورود پیدا نمیکنند و فقط امور خود را مدیریت مینمایند.
مشکل دیگر، وجود نگاه کاملا بخشی در حوزه برنامهریزی و مدیریت شهر است. نگاه بخشی، در مقابل نگاه فضایی قرار دارد و شهر را ویران میکند. در نگاه فضایی باید شهر به کمال برسد و همهی وسایل مورد نیاز برای رسیدن به این کمال، برای آن فراهم شود و مدیریت شهر این کار را بر عهده میگیرد؛ در واقع کمال، هدف است و برای تامین آن برنامهریزی صورت میگیرد و سپس برنامهها اولویتبندی میشود. متاسفانه در ایران شهری که با مدیریت صحیح شهرداری هدایت شود، وجود ندارد. این در حالی است که در تمام شهرهای اروپایی، همهی دستگاهها در حوزههای ورزش، درمان، قضاوت، امنیت و... زیر نظر شورای شهر عمل میکنند. اگر هر نهاد تنها مسئولیت مدیریت بخش خود را داشته باشد، شهر نمیتواند در جهت کمال حرکت کند. برای استقرار نگاه فضایی، باید مدیریت شهر به شکل اصلی مستقر شود، هدف با حضور همهی دستگاهها تعیین شود و نقشه راه برای رسیدن به هدف وجود داشته باشد. در تعریف برنامهریزی راهبردی همه ارگانها در تعیین هدف شهر ورود پیدا میکنند.
به نظر شما، شهر زمانی مطلوب است که طرحهای جامع و تفصیلی به درستی تهیه، تصویب و اجرا شده باشد؟
ـ با استفاده از بهترین طرحهای کالبدی قابل انجام نیز نمیتوان یک شهر مناسب ایجاد کرد. اگر قرار بود طرحهای جامع و تفصیلی، معیار مناسب بودن و توسعه یک شهر باشد در حال حاضر باید مردم زیادی در شهر جدید هشتگرد زندگی میکردند؛ چون این شهر دارای یک طرح جامع کامل و مناسب است، در حالی که این گونه نیست. در افق طرح جامع این شهر جمعیت 550 هزار نفری دیده شده بود، سپس در بازنگری طرح، این رقم به 350 هزار نفر کاهش یافت و در حال حاضر، تنها 22 هزار نفر در شهر جدید هشتگرد سکونت دارند!
بر اساس ویژگیهای هر شهر، میتوان هدفی را برای آن در نظر گرفت؛ برای مثال، بر مبنای برنامهریزی راهبردی، با توجه به داشتههای بالقوه و بالفعل قزوین میتوان برای آن هدف مطلوبی تعیین کرد. این موضوع در اولین طرح توسعه راهبردی قزوین دیده شده بود که این شهر میتواند یک مقصد گردشگری باشد؛ زیرا اروپاییها و آمریکاییها برای دیدن زندگی گذشته مردم ایران به شهرهایی چون قزوین سفر میکنند، نه وضعیت کنونی آن.
در برنامهریزی راهبردی، شهرها تبدیل به منبع تولید ثروت میشوند و روشهایی مانند فروش تراکم، در این طرحها منسوخ میشود.
تراکمفروشی در شهرها، مانند فروش یک کلیه یا چشمان یک فرد سالم برای خرید خودرو است! در این صورت، فروش تراکم چه ارزشی دارد؟! نمیتوان کیفیت شهر را فروخت و با سود مالی آن شهر را آباد کرد. نمیتوان با تخریب بافت تاریخی به عنوان شناسنامه ملی و هزینه کردن آن برای ساخت تقاطعهای غیرهمسطح یا برجها، به توسعه و پیشرفت شهر امیدوار بود.
برای رفع این مشکلات چه راهکاری پیشنهاد میدهید؟
ـ باید هر شهر برای رسیدن به کمال و توسعه، یک هدف مشخص دنبال کند. برای همین به جای برنامه 5 ساله شهرداریها، برنامهی جدیدی به نام «نظام نامه برنامه راهبردی شهرداریها» که شامل چشمانداز، راهبرد و اهداف عملیاتی است به وزارت راه و شهرسازی پیشنهاد دادهایم که در حال بررسی است. در این برنامه، هر راهبرد چند هدف عملیاتی ایجاد میکند. سند توسعه کالبدی شهر در کنار برنامههای راهبردی (طرح تفصیلی بازبینی شده) قرار میگیرد وسند توسعه زیرساختها (تامین آب، برق و گاز) تهیه میشود. این سه طرح در کنار یکدیگر دیده شده؛ چون توسعه کالبدی، توسعه زیرساختها و توسعه برنامهای شهر کاملا هدفمند است. قزوین برای تبدیل شدن به یک شهر پایدار، گردشگری و دانشگاهی به عنوان یک هدف میتواند از چنین برنامهای بهرهمند شود.
اما استان قزوین اصرار دارد که به عنوان شهر صنعتی شناخته شود؟
ـ قزوین نمیتواند یک شهر صنعتی باشد؛ زیرا شهروندان زیادی در آن سکونت دارند. کاسپین یک شهر صنعتی است؛ زیرا به جز صنعت و خدمات مرتبط با آن کاربری دیگری در این شهر دیده نمیشود. به دلیل شکلگیری صنایع در اطراف قزوین، به این شهر عنوان صنعتی تلقی میشود؛ در حالی که همهی شهرهایی مانند قزوین، شهر خدماتی هستند. یعنی موتور محرک منطقه برای ارائه خدمات در زمینههای آموزشی، بیمه، پولی، بانکی، مسکونی و... محسوب میشود و میتواند به سایر بخشهای اقتصادی کمک میکند.
اقدامات عمرانی شهرداری قزوین نشان از الگو پذیری از کلان شهری چون تهران دارد. میتوان قزوین را با تهران مقایسه کرد؟ به نظر شما قزوین میتواند کلان شهر شود؟
ـ این مقایسه میتواند برای پیشرفت، در قزوین ایجاد رقابت کند؛ اما مقایسه قزوین و تهران درست نیست، زیرا تهران شهری حتی برای شهروندان خودش جذاب نیست. به همین دلیل شهروندان پایتخت در هر فرصت کوتاهی از شهر خارج میشوند، چون جذابیت و لطافتی برای ماندن در تهران وجود ندارد. تهران شهر مناسبی برای الگو قرار دادن در روند توسعه شهری محسوب نمیشود. قزوین باید با شهرهایی که دارای شرایط تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هویتی، جمعیتی، کالبدی و... مشابه مقایسه شود؛ برای مثال، میتوان قزوین را با شهر ادینبورگ در انگلستان مقایسه کرد که ویژگیها و جایگاه مشابهی در کشور خود دارند.