گفت و گو ـ عاطفه حسینی: یک عروسک ساده بیجان. همه چیز از دور همین است. استودیو، عوامل اجرا، چند تا آنونس ابتدایی و بعد هم: "سلام ببم جان" هشت سال گذشت. عروسک بیجان خان بابا کم کم جان گرفت در شبکه کم توان استانی قزوین و آنقدر نفس کشید که آنتن را از خیلی از برنامههای رده الف گرفت و گذاشت توی جیب خودش. ترانه فولکلور خواند و توی کوچه بازارهای قزوین آنقدر گشت تا دل پیرمردهای قزوینی را مال خود کرد. شیرینی خاص پشت لهجه عروسک باعث شد تا خیلی از آنهایی که به زور تجدد، لهجههایشان را پیچیده بودند لای بقچه؛ بقچه بگشایند و "زمستان" را زمزمه کنند.
در این هشت سال بر عوامل مجموعه نمایشی "خان بابا" چه گذشت؟ محسن آقالر، کارگردان سینما که در این سالها در کنار خان بابا کارهای سینمایی متعددی برای شبکه استانی قزوین ساخته و فرشید قلیپور، فیلمساز و بازیگر جوانی که لهجه شیرین عروسک را صداپیشگی میکند؛ از این هشت سال میگویند.
ایده مجموعه عروسکی خان بابا از کجا شکل و چطور پر و بال گرفت؟
ـ آقالر: سال 85 که تازه شبکه استانی قزوین پا گرفته بود؛ با من تماس گرفتند و با توجه به سابقهای که در زمینه کار عروسکی برای شبکه خلیج فارس داشتم؛ از من خواستند مجموعه عروسکی سازمان را بسازم. به این فکر کردم که چه کارکتری بسازم که در عین حفظ خاصیت فولکلور مورد نیاز برنامه استانی، جذابیت هم داشته باشد. به پیرمردهای قزوینی رسیدم. باغبانهای قدیمی که گاهی خسیساند و گاهی گشاده دست. گاهی همراه میشوند و گاهی به هیچ صراطی راه نمیآیند. ایده ساخت عروسک را با تشریح ترکیب خصوصیتهای پیرمردهای قزوین و چند تا عکس از آنها به محمد اعلمی عروسکساز دادم. یک روز در دفتر انجمن سینما جوان نشسته بودم و همین طور داشتم آدمهای میانسال و حتی مسن رو برای صداپیشگی خان بابا از ذهن میگذراندم که فرشید از جلوی در دفتر رد شد. قبلا با هم یک فیلم کار کرده بودیم و جنس صدایش را میشناختم؛ اما شک داشتم بتواند قزوینی حرف بزند. صدایش کردم و گفتم: «قزوینی بلدی حرف بزنی؟» گفت: «آره؛ من از یک سمت، قزوینی محسوب میشوم» سه تا جمله گفت و تمام. صداپیشه خان بابا شد یک جوان بیست و چهار ساله!
اولین برخورد صداپیشه خان بابا با عروسک، چه زمانی بوده و چقدر به تصویرش نزدیک بوده است؟
ـ قلیپور: وقتی کار را شروع کردیم؛ اصلا عروسکی در کار نبود. نمیدانستیم روی چه صورتی قرار است کار کنیم. فقط یک صدا داشتیم و تعریف کلی و چشمانداز چند درصدی از یک شخصیت. یک ماه قبل از کلید خوردن کار، تمرینها شروع شد. موضوعات بررسی و داستان پرورش داده میشد و محسن، کار را متناسب با سیاستهای سازمان، اصلاح میکرد. تمرینها که جلوتر رفت؛ عروسک نوید آماده شد. قرار بود عروسک خان بابا ده روز بعد از نوید به دستمان برسد. من در آن ده روز استرس وحشتناکی داشتم. نگران این بودم صدایی که برایش زحمت کشیدهام و به آن عادت کرده ام؛ روی صورت عروسک ننشیند. محسن به محض دریافت عروسک به من زنگ زد و گفت: «خودشه!» و همه عوامل هم با دیدن عروسک حرف محسن را تایید کردند. ممکن است پیش خودتان فکر کنید عروسک فقظ یک مشت اسفنج، لاتکس و خز است. اما واقعیت این است که با هر قیچیای که عروسکساز میزند؛ شخصیت عروسک هم عوض میشود. بعدها به مرور زمان حالاتی به کار اضافه شد و این اضافه شدن حتی تا همین چند روز پیش هم ادامه داشته است.
مطالعه جامعهشناسی، مردمشناسی و درواقع شناخت شهر قزوین چقدر در روایت خان بابا استفاده شده است؟
ـ آقالر: اینکه بگویم برای تک تک قسمتهای خان بابا تاریخ قزوین را خواندهام یا مطالعه داشتهام؛ نه! اینطور نبوده است. اما به واسطه قزوینی بودن و دقیق شدن در مردم این شهر، آنها را میشناسم و قصهها از دل همین شناخت عینی انتخاب میشود. طبعا قصهها فانتزی نیست و از عالم رویا نمیآید. خان بابا در مسایل هر روز شهر زندگی میکند. مثلا قبض آب میآید و چون رقمش بالاست؛ خان بابا به خاطر روحیه خاصش میگوید: «دیگه مصرف آب تو خونه تعطیل»!
ترانههایی که در مجموعه خان بابا ساخته و پرداخته میشوند؛ از کجا میآیند؟
ـ قلیپور: بخشی از این ترانهها، فولکلور هستند. سینه به سینه منتقل شدند. البته بخشی از آنها هر چقدر هم زیبا باشد؛ رسانهای نیست و نمیتوان به آنها پرداخت. اما به آنهایی که قابل پرداخت هستند؛ بار دراماتیک اضافه میشود و گاهی به ضرورت موسیقی، تغییر میکنند. ترانههای آموزشی هم به ضرورت موضوع برنامه ساخته میشوند.
دیالوگهای خان بابا بداهه است یا به متن اتکا دارد؟
ـ قلیپور: ما در این هشت سال به یک اتفاق رویه رسیدیم. دیگر نه میتوان اسمش را بداهه گذاشت و نه اتکای به متن. حالا دیگر من میدانم کارگردان چه میخواهد و محسن هم میداند من قرار است چه بگویم. ممکن است از نظر بسیاری، این سبک کار کردن بداهه به نظر برسد اما پشت این سبک، یک پختگی و شناخت هشت ساله قرار دارد.
ـ آقالر: خط و مرز مشخص میشود. پلات داریم ولی به خاطر گذر زمان و جا افتادن در نقش عروسکها، دیالوگها از روی پلات گفته نمیشود. روی خط قصه، دیالوگبندی و حتی لحظاتی نمایش بداهه میشود.
مخاطب مجموعه عروسکی خان بابا از دید عوامل سازندهاش، چه رده سنیای است؟
ـ قلیپور: همه چیز بستگی به موقعیت دارد. بچهها؛ گاهی هم بزرگترها. خیلی تفکیک نمیکنیم.
عمدتا خیلی از عروسک هایی که در سیمای ملی هم رونمایی می شوند؛ عمر بلند مدت ندارند.. خودتان فکر می کردید عروسک خان بابا تا این حد بزرگ شود و بماند؟
ـ قلیپور: نه! قرار نبود خان بابا محور باشد. در اصل روایت عروسکی به نام نوید قرار بود محور داستان باشد و پدربزرگش یعنی خان بابا گریزی به داستان بزند.
آقالر: در کار اولیه، قصه قرار بود بین سه کارکتر خاله که بخش جدانشدنی مجموعه های کار کودک است؛ نوید؛ یک پسربچه هفت ساله و خان بابا سیال باشد. اما به مرور زمان متوجه شدیم با توجه به توانمندی های صداپیشه و ظرفیت خود عروسک، قصه هایی که در آن ها خان بابا محور قرار می گیرد؛ ارتباط بهتری با مخاطب برقرار می کند. البته این به معنای ضعیف بودن نوید نیست. چرا که انصافا نوید نسبت به نمونه های مشابه در سطح کشور بهتر از آب درآمده است. خان بابا به بطن زندگی مردم وارد می شد و با جنس صدا و لهجه ای حرف می زد که مخاطب دوست داشت. در نتیجه کم کم فاصله اش با کارکترهای دیگر زیاد و محور داستان شد. خان بابا اساسا با این توجیه وارد داستان شده بود که شاید بزرگترها هم کار کودک را تماشا کنند. این "شاید" به "باید" تبدیل شد. بارها اتفاق افتاده است پیرمرد هفتاد ساله ما را در خیابان می بیند؛ از نقش و لهجه خان بابا حرف می زند.
به عنوان صداپیشه یا به نوعی بازیگر نقش خان بابا، چقدر به لهجه، گویش و فرهنگ قزوینی آگاهی و علاقه داشتی؟ میزان این علاقه و آگاهی بعد از شکل گیری و دیده شدن خان بابا تغییر هم کرد؟
قلی پور:خیلی زیاد. علاقه ام به مرور بیش تر شد. بار اولی که خان بابا را حرف زدم؛ خیلی جوان بودم. من متولد یکی از محله های پایین قزوین به اسم علی کوچه هستم. تمام کودکی من در خانه مادربزرگم گذشت. همه با لهجه حرف می زدند. به واسطه شغل پدربزرگم که بازاری بود؛ با این فرهنگ بزرگ شدم. برایم آشنا بود اما "بلد کار" نبودم. فقط سعی کردم به عنوان یک بازیگر نقشم را درست بازی کنم. فکر نمی کردم مجموعه هشت سال دوام بیاورد. قرار بود یک مجموعه 64 قسمتی برای پخش در ساعت خاصی ساخته شود. کار که تمام شد؛ دوباره درخواست برنامه دادند و این دوباره شد سه باره و چندباره و ... .همین استمرار باعث شد دور و برم را بهتر و بیش تر ببینم و دوست داشته باشم. برای من به عنوان یک بازیگر، محک خوبی بود.
چقدر به کشوری شدن خان بابا و ورود این کاراکتر به شبکههای نمایش ملی فکر میکنید؟
آقالر: شبکههای سراسری به دلیل برخورداری از مخاطب میلیونی، ساز و کار خاص خود را دارند. به نظرم خان بابا توانسته در شبکه استانی با توجه به جمعیت مخاطب نهایتا دومیلیونی، از مرز پذیرش عبور کرده و وارد فرهنگ عامه مردم بشود. شاید بتوان با برخی حمایتها عروسک خان بابا را به نماد قزوین در سطح رسانههای ملی تبدیل کرد. البته تا همین جا هم در دو مقطع موفق شدهایم در سطح ملی عرض اندام کنیم. یک بار در نوروز 88 با ساخت سریال "مسافر آفتابگردان" که از شبکه دوم سیما پخش شد و دیگری پخش متناوب ترانه "زمستان" از شبکه تماشا در اوایل سال جاری که با اقبال عمومی خوبی روبرو شد.
از افتادن در ورطه تکرار نمیترسید؟ تکراری شدن روایت، قصه و حتی خود عروسک خان بابا!
ـ قلیپور: طبعا موضوعات تکراری است؛ چون اساسا دنیا روی مدار تکرار قرار دارد. اما تلاش کردیم در این هشت سال، هر بار با زاویه دید و پرداخت متفاوتی به یک موضوع تکراری بپردازیم.
شما گفتید درباره متن به یک مقبولیت نانوشته با کارگردان رسیدید و دیالوگی از روی پلات گفته نمیشود. چطور ممکن است با توجه به فردیت و بداهه دیالوگگویی، از این تکرار فرار کنید؟
ـ آقالر: ما در قالب تیم کار میکنیم و هیچ چیز قائم به فرد نیست. نویسندگان مختلف قزوین در ادوار مختلف با ما کار کردند. ممکن است شخصیتهای اصلی داستان ثابت مانده باشند؛ اما عوامل و کاراکترهای مجاور پیوسته در حال نغییر هستند. طبعا اتاق فکری پشت روایتهای خان بابا هست و مضاف بر این، مصنوعات نیز مدام واکاوی میشوند. حداقل شش شخصیت عروسکی دیگر در طول این هشت سال به مجموعه اضافه و بعد از دورهای حذف شدهاند.
قلیپور: علاوه بر این ما از مخاطب به ویژه مخاطب هنری و هنرمندان سطح شهر هم تاثیر مستقیم میگیریم و کار نسبت به روز اول مدام در حال تغییر است.
گاهی دیده شده عروسک خان بابا در جشنوارههایی مثل بازی و اسباب بازی روی سن رفته است. چقدر با این رویه موافق هستید؟
ـ آقالر: اینکه یکباره با جمعیتی روبرو میشویم که سه هزار کودک مخاطبمان هستند؛ باعث خلق لحظه و شریک شدن در شادی بچهها میشود که اتفاق خوبی است. انرژی آن تا دو سه هفته بعد در تیم میماند.
قلیپور: دو جور میتوان به این قضیه نگاه کرد. یک وقتی هست ما با مخاطب کودک روبرو میشویم و خودمان هم طالب این جریان هستیم. یا گاهی اتفاق میافتد که رویکرد، فرهنگی است و در واقع بار فولکلور روایت خان بابا مدنظر است.
در مواجهه با مخاطب، اتفاقی بوده که متفاوت باشد و در ذهنتان بماند؟
ـ قلیپور: بیشتر بازخوردها برمیگردد به اینکه خیلی از افراد فکر میکنند صداپیشه خان بابا یک شخصیت مسن است و من را در این نقش باور نمیکنند. گاهی هم که این مساله را به خودم میگویند؛ تصویرشان را خراب نمیکنم و میگویم: «آره، یه پیرمرد جای خان بابا حرف میزنه که خیلی اعصاب نداره و حالش خوب نیست».
به عنوان سینماگر، نگران کلیشه شدن در کار عروسکی و دور ماندن از جریان معروف به روشنفکری در سینما نیستید؟ درواقع از خراب شدن وجههی سینمایی شخصیتتان هراسی ندارید؟
ـ آقالر: اگر قرار است حرفهای باشیم؛ باید توانایی انواع کار را داشته باشیم. این نگرانی وقتی وجود دارد که آلترناتیوهای فوقالعادهای داشته باشیم. مثلا آقالر پیشنهاد سه کار سینمایی داشته باشد و کار روی مجموعه خان بابا، آن موقعیتها را از بین ببرد. متاسفانه در شرایط امروز، اکثر هنرمندان شهرستانها در ذهنشان هنرمند هستند؛ خلق اثر به معنای واقعی ندارند و وقتی خلقتی در کار نباشد؛ در بهترین حالت مخاطب خوب هنری هستند و دیگر نامشان هنرمند نیست. حرفهای کار کردن یعنی از راه سینما کسب درآمد کردن. من کار عروسکی کرده و میکنم. به موقع هم فیلم بلند ساختم و پز روشنفکری دادم. ادامه دادن مجموعه خان بابا یکی از کارهایی بوده که میتوانستیم بکنیم و انجام دادیم. در عین حال همیشه مترصد انجام کارهای بهتر و بزرگتر هم بودیم.
قلیپور: به نظرم سطح یک برنامه، شخصیت هنرمندان و آفرینندگان اثر را توجیه میکند. از سال 85 تا به امروز فیلم ساختم، بازی کردم، تئاتر کار کردم و... . من به خان بابا به چشم میراثی نگاه میکنم که باید حفظ شود.
آقای آقالر به نکته خوبی اشاره کردند: "پز روشنفکری". نگران طرد شدن از این جریان و دور ماندن از پز روشنفکری نیستید؟
ـ قلیپور: مگر جریان روشنفکری چه دارد که ما نداریم؟ نمونه موفق هنرمندانی که کار عروسکی کردهاند و در سینما بزرگ شدهاند؛ کم نداریم. حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا، ایرج طهماسب، حسن پورشیرازی و ...
آقالر: این یک فضای ذهنی است که من به شخصه به آن انتقاد دارم. نباید دچار توهم شده و گرفتار "کافه بشین، قهوه بخور، فیلم ببین" بشویم. باید اثر خلق کنیم. مجموعه ساختن مثل رفتن به میدان جنگ میماند. شاید هنرمند تجسمی، شاعر، نویسنده و ...به اندازه فیلمساز کارشان دشوار نباشد. چون خودشان هستند و ابزار. ولی ما برای خلق اثر باید یک تیم را با خود همراه کنیم. وقتی هم حوصله و توانایی این کار را نداشته باشیم؛ میشویم منتقد سینمایی و منتقد، هنرمند نیست چون اثر خلق نمیکند.