علی فلاح
بیتو چاپلین هم به فکر افتاده غمگینم کند
کاش میشد بودنت دلخوش به تسکینم کند
یک نگاهت میتواند مانع کفرم شود
یک نگاهت میتواند رخنه در دینم کند
عاقلی دیوانه هستم، با جنون میخواهمت
شاید اصرار جنون عاقلتر از اینم کند
قهوهای تلخم که از دیواره فنجان تو
آمدم تا قند لبهای تو شیرینم کند
فرض کن یک مصرع از یک شعر بیربطم، ولی
دوست دارم شاعری پیش تو تضمینم کند
زشت و زیبا را کنار هم بچیند در غزل
باعث بیوزنی یک بیت سنگینم کند
روزگاری شعر غمگین هم برایم شاد بود
بیتو چاپلین هم به فکر افتاده غمگینم کند