زندگی خواهرانی که از کودکی با اعتیاد بزرگ شدند!


در گوشه و کنار این شهر جایی که هر یک از ما در خانه‌های گرم و در کنار اعضای خانواده‌ی خود نشسته‌ایم که فکر می‌کنیم همه چیز خوب است و همه مثل ما خوشحال هستند، آیا می‌دانیم در خانه‌ی همسایه چه می‌گذرد، وقتی از کنار کودک خیابانی و کودکان کار می‌گذریم که با التماس از ما می‌خواهند، آدامس بخریم، چگونه شب را به صبح می‌رسانیم.
این گفت‌و‌گو با دو خواهر که اسیر در بند اعتیاد بودند صورت گرفته است. شاید باورش سخت باشد، پدر و مادرها وقتی فرزندانشان مریض می‌شوند، به حدی نگران هستند که تا صبح در کنار بسترشان بیدار می‌مانند؛ اما در جایی دیگر از این شهر دو خواهر تا چشم باز کردند جز منقل، وافور، مواد و دود چیزی دیگری ندیدند، مادری که جز تکدی‌گری و اعتیاد چیزی به دخترانش یاد نداد، پدری که به جای آغوش گرم خود با سوءاستفاده از آنها طعم تلخ حشیش، کراک و هرویین را به آنها هدیه داد، دو خواهری که بعد از اینکه پدرشان به زندان رفت و مادرشان آنها را ترک کرد، تنهاتر از قبل شدند و با اعتیاد که هم‌نشین بهترین دوران آنها بود، تنها شدند. بعد از چندین سال تحمل درد به بهزیستی منتقل شدند و حال به گفته‌ی خودشان 5 ماه است که پاک هستند؛ اما از فراز و نشیب‌های زندگی و آرزوهای خود می‌گویند.
••
وقتی وارد مرکز مداخله شدم، دو دختر نوجوان با چشم‌های کوچک در مقابل روانشناس مرکز نشسته بودند و در حالی که اشک می‌ریختند از او می‌خواستند تا با اقوامشان تماس بگیرد و به آنها اطلاع دهند که آنها در این مرکز هستند. دو دختر که بعد فهمیدم با هم خواهر هستند. این دو خواهر به نام‌های شیوا 17 ساله و مریم 15 ساله حدود 3 روز بود که در مرکز مداخله بودند. وقتی داستان زندگی پرفراز و نشیبشان را برایم تعریف کردند، باورم نمی‌شد؛ اما در این دنیا هر چیزی امکان دارد. آنها وقتی چشم باز کردند و خود را شناختند والدینشان را پای منقل دیدند. شیوا خود می‌گوید: 10 سال داشتم که به هرویین اعتیاد پیدا کردم و خواهرم نیز از 7 سالگی معتاد شد. پدر و مادرم هر دو مواد مصرف می‌کردند و ما تنها فرزندان آنها بودیم.
شیوا که خواهر بزرگ‌تر است ادامه می‌دهد: دو سه سال بعد شروع به مصرف شیشه و کراک کردم، در آن زمان در یکی از شهرهای اطراف قزوین زندگی می‌کردیم. وقتی ماموران پدرم را به جرم قاچاق دستگیر کردند، وضعمان بدتر شد. سن ما خیلی کم بود، بد و خوب را تشخیص نمی‌دادیم، وقتی می‌دیدیم پدر و مادرمان پای منقل نشستند، فکر می‌کردیم کار خوبی است؛ اما آنها ما را از این کار منع نکردند.
پدرم که در زندان بود، من به همراه مادرم تکدی‌گری می‌کردم تا خرجمان تامین شود تا اینکه به کرج نقل مکان کردیم، آنجا از طریق یک مشاوره‌ی املاک در باغی ساکن شدیم، آنجا متعلق به فردی به اسم «ج» بود، نزدیک به 3 سال در آنجا زندگی کردیم.
من و خواهر کوچکم هنوز به مواد اعتیاد داشتیم، مادرم تکدی‌گری می‌کرد و من برای اینکه خرج مواد را تامین کنم خودفروشی می‌کردم، مجبور بودم؛ البته اولین بار مردی که در آن باغ بود مرا مورد اذیت و آزار قرار داد، در آن زمان من 15 سال بیشتر نداشتم، بعد از دو سال و نیم که در آن باغ بودیم، مادرم یک روز از باغ بیرون رفت و دیگر بازنگشت. من و خواهرم پیش آن مرد بودیم که ماموران این مرد را به جرم کلاهبرداری دستگیر کردند، باز من و خواهرم آواره شدیم، در آن شهر کسی را نمی‌شناختیم، اقوام پدری‌ام در قزوین بودند؛ ولی نمی‌‌دانستیم چطور باید با آنها تماس بگیریم، تنهای تنها شده بودیم، تا اینکه پیش یکی از دوستان «ج» رفتیم؛ اما آنجا هم پر بود از بوی اعتیاد.
یک روز که از خانه برای دیدن دوستم رفته بودم بیرون، مرا به همراه دوستم و پسری که نامزدش بود به جرم رابطه گرفتند، اول می‌خواستند مرا به بهزیستی ببرند؛ ولی به خواست خودم به کانون اصلاح و تربیت بردند.
مریم که صورتش پر بود از معصومیت می‌گوید: وقتی خواهرم رفت، چند وقت بعد، مردی که با او زندگی می‌کردیم را به جرم اعتیاد گرفتند و مرا به بهزیستی منتقل کردند بعد از اینکه خواهرم را از کانون بهزیستی کرج منتقل کردند، آنجا همدیگر را پیدا کردیم. من و خواهرم فقط همدیگر را داریم او برای من مواد تهیه می‌کرد، از مادرم خبری نداریم.
شیوا در پاسخ به این سوال که چرا به مادر خود اعتراض نکردید تا شما را به اقوام پدری بدهد گفت: ما مادرمان را دوست داشتیم، او علاقه‌ای به خانواده‌ی پدری‌ام نداشت، آنها هم به خاطر مادرم با ما رفت و آمد نداشتند، من و خواهرم نزدیک 5 ماه است که مواد را ترک کردیم.
شیوا ادامه داد: مادرم از کارهایی که می‌کردم اطلاع نداشت، من به خاطر مواد خیلی چیزها را از دست دادم چون کسی نبود راه درست را به ما نشان دهد.
این دو خواهر غریب، با اظهار پشیمانی مصرانه از خانواده‌ی پدری خود می‌خواستند که به دنبال آنها بیایند.
هر دو خواهر در پایان آرزو داشتند که ادامه‌ی تحصیل دهند آنها به خاطر مشکلاتی که داشتند تنها تا کلاس پنجم تحصیل کرده بودند.
آنها اشک می‌ریختند و می‌گفتند: ما توبه کردیم و دیگر نمی‌خواهیم به گذشته‌ها برگردیم.
روانشناس این مرکز اظهار داشت: ما تمام تلاش خود را به کار می‌بریم تا به خانواده بازگردند؛ البته در رابطه با خانواده‌ی پدری‌شان نیز تحقیقات می‌کنیم تا مطمئن شویم جای امنی برای این دو خواهر خواهد بود.
••
اعتیاد تا چه زمانی از دختران و پسران ما قربانی خواهد گرفت، خواهرانی که توسط والدین خود معتاد شدند تا نقشه‌های شوم خود را اجرا کنند برای تهیه و قاچاق مواد، اعتیاد سرنوشت این دو خواهر را تا مرز نابودی برده است.


چهارشنبه 8 دي 1389
07:28:12
 
 
Copyright © 2024 velaiatnews.com - All rights reserved
E-mail : info@velaiatnews.com - Power by Ghasedak ICT